۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

...آدمک، بخند

امروز که داشتم باقی مانده کاسه کوزه های روی میزم در شرکت رو جمع می کردم، به کاغذی رسیدم که روی آن چند خطی نوشته بودم. امید، دوست عزیزم این چند خط را مدتها پیش برایم فرستاده بود:


... آدمک  آخر دنیاست بخند

... آدمک مرگ همین جاست بخند

... دست خطی که تو را عاشق کرد

... شوخی کاغذی ماست، بخند

... آدمک، خر نشوی گریه کنی

... کل دنیا سراب است، بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی              بخدا مثل تو تنهاست، بخند


نمی دونم چرا، ولی این چند خط رو خیلی دوست دارم. شاید بخاطر اینکه ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر