۱۳۹۴ خرداد ۷, پنجشنبه

سوم خرداد، خرمشهری های ویران

چند روز قبل سالروز فتح خرمشهر بود. فتحی که برای همه ایرانی ها بی نهایت ارزشمند بود و خواهد بود. 

مطابق معمول روزنامه ها درباره بازسازی های نیمه تمام خرمشهر نوشته بودند و خرابی های بسیار بر جای مانده و توقعی که از دولت است برای آبادانی آنجا.
حکایتی تکراری که انگار تمامی ندارد.
فکر می کردم که کجای کار می لنگد که آبادانی به آن سرزمین جنگ زده باز نمی گردد و مردم خاک نشین هستند. 
فکرم رفت سمت فاجعه بم. بعد از زلزله گروهی از دوستانم آنجا ساکن شده بودند و در خدمت مردم روز و شب می گذراندند. آنها تلاش داشتند که از بار مصیبت روحی آنها بکاهند.
یکی از آنها داستان عجیبی از خلق و خوی مردم بم بعد از زلزله می گفت. می گفت که اگر دست بچه ای خوراکی بدهی، آن را له می کند و بر زمین می ریزد، اما نمی خورد. به کس دیگری هم نمی دهد.
دوست ما می گفت که زلزله مردم زنده مانده را عصبانی کرده است. آنها فقط عصبانی هستند و شدت عصبیت شان هم وحشتناک است. انگار که یک بخش انسانی شان کشته شده است. زلزله روحیه آنها را نابود کرده بود.

درباره خرمشهر می گفتم. به گمانم مردم خرمشهر و آبادان و ... بیش از کمک مالی به کمک روحی احتیاج دارند، همان کیمیایی که این سالها در ایران نایاب است. دستی که دست آنها را بگیرد، نه دستی که برایشان سالانه و ماهانه پولی پرتاب کند بدون مهر و محبتی. 
درد و رنج جنگ روح و روان همه ما را خراب کرده است، اما خرمشهری ها و آبادانی ها را کشته است. اگر کسی به فکر آبادانی آن منطقه است، باید دوای روح مردم را بیابد. 
مردم آنجا خاطره دارند از روزهای خوش زمان قبل جنگ. از روزهای آبادانی. مردم آنجا توان برخواستن از خاک را ندارند، روح شان به شدت مجروح است.