۱۴۰۱ بهمن ۹, یکشنبه

میوه درخت فریبکاری

 خیابانها ساکت شده اند

زندانها پرتر از همیشه

بساط اعدام و شکنجه و احضار و دادگاه های نمایشی از همیشه داغ تر

مردم و جوانان خموده تر از همیشه

فرار از کشور و مهاجرت بیش از پیش

تورم و گرانی و فشار بر مردم بیش از همیشه 

بیکاری و اعتیاد و فقر و فساد و ... 

اما

قوانین متعالی مانند فروش اموال مازاد دولتی با مصونیت قضایی و منع اظهار هرگونه نظریبیشتر و وقیح تر

سگان حاکم رهاتر از همیشه

وا اسلاما وا اسلاما گفتن ها بیش از سابق


و ... مگراین سیاهه پایانی دارد؟


اینها همه میوه همان درخت خبیثه ای است که با فریب و نیرنگ در سال 57 در این خاک کاشته شد


۱۴۰۱ دی ۲۵, یکشنبه

سه گروه

یکم: خایه مالان عظما و انگلهای سیستم امنیتی. اینها حق همه کار دارند، کسی هم معترض شان نیست و نخواهد بود. دینداری و بی دینی و نحوه پوشش و ... برای این جماعت اصولا معیار نیست. مهم بیعت با بیت است و لاغیر. اینها میتوانند بکشند، بدزدند، شکنجه کنند، اختلاس کنند، زمین خواری کنند، خلاف کنند و ... تا روزی که در معیت بیت هستند، آزاد هستند و اختیار تام دارند.

دوم: کسانی که مخالف و معترض و منتقد علنی شخص و نهاد ولایت فقیه و مجموعه های تحت امر او هستند: خون ایشان مباح است. ایشان را می توان آزار داد، کشت، شکنجه داد، نابود کرد، زندان طولانی مدت فرستاد، و ... بازهم فرقی ندارد که افراد این گروه چه دین و مرامی دارند، میتوانند مومن وحزب اللهی باشند، میتوانند بی دین و ... باشند. دین و آیین مهم نیست. مهم تبعیت از ولایت امر است.

سوم: آنانی که دنبال زندگی خود هستند و به هر دلیلی فکرمی کنند که نه با دسته اول هستند، نه با دسته دوم. اینها هم می توانند هر دین و مرام و اعتقادی داشته باشند،  بازهم مهم نیست. دسته اول تا حد امکان حقوق اولیه و بدیهی این جماعت را نقض میکنند. اینها نه آینده ای دارند، نه هوای تنفسی، نه امنیت مالی و اقتصادی و نه هیچ چیز دیگر. اینها مرکب دسته اول هستند و تا امکانش هست شیره وجودشان کشیده خواهد شد. تا روزی که یا بمیرند، یا تبدیل به یکی از دو دسته فوق شوند. 

 از روز اول انقلاب بهمن 57 روزگار مردم ما همین بوده و تا ولایت وقیح و استبداد هست، وضع همین خواهد بود. والسلام.


 

۱۴۰۱ دی ۲۰, سه‌شنبه

کشتن به نام علی و محمد

 آقایان بی محابا از اعتبار علی و محمد خرج می کنند. می گویند علی هزارن نفر از بغات را گردن زد، ما هم در برابراغتشاشگران همان می کنیم. آقایان شما نه شرف دارید نه دین. 

آن جوان درمانده و گرفتار هم می گوید اگر این دین است، لعنت به اول و آخرتان. لعنت به دین تان، لعنت به همه مقدسات تان. و بی راه نمی گوید. آقایان! همه چیز را نابود کرده اید. دین و دنیای همه را تباه کرده اید.

نوجوان که بودم شاهد کنایه ها به عموی مرحومم بودم که وابستگی به طیف ضدحکومتی و دینی داشت. آن روزها مدرسه و منبر پر بود از انواع حدیث و روایت از علی و محمد در باب ولایت فقها و ... وهم آن روزها می شنیدیم که فلان حدیث از پیامبر دروغین است که هر کسی پرچم حکومت به نام دین بلند کرد طاغوت است و ... و بعدترها شنیدیم سخنرانی آیت الله طالقانی را که استبداد دینی دمار از روزگارتان درخواهند آورد و ... و این روزها می بینیم که ضحاک زخم خورده نعره می کشد و اعدام می کند، مگر زخمی که از پنچه زنان ایران خورده است را درمان کند.

آقایان! شما نه شرف دارید، نه دین دارید، نه بویی از انسانیت برده اید. شما ضحاکان روزگار ما هستید. می روید، با خودتان دین را هم به مدتی طولانی خواهید برد. لعنت خدا بر شما.

۱۴۰۱ دی ۱۸, یکشنبه

چهار پرده مختصر

یکم: با یکی از رفقایی که در دانشگاه تهران درس میدهد (و احتمالا در آینده ای نزدیک دیگر عذرش را خواهتد خواست و او هم مهاجرت خواهد کرد) صحبت می کردم. آن طرح کثیف که اگر دانشجوها شلوغ کنند، ده سال ممنوع الخروج میشوند، ظاهراً کار خودش را کرده و دانشجوها ساکت شده اند و برگشته اند سر کلاس و مشغول امورات مهاجرت هستند. این جماعت حاکم خوب بلد هستند که از نقطه ضعف آدمها استفاده کنند و ما هم نقطه ضعف کم نداریم.

دوم (ش.گ): جوانی که می‌خواهد یک زندگی عادی داشته باشد، چرا باید در حد قهرمان‌های اسطوره‌ای خالص و قوی باشد؟ اکثر آدم‌ها در منطقه‌ی وسط منحنی نرمال هستند و توقع این خلوص ازشون خیلی زیاد است.

سوم (پ.ن): نکته همین است. وقتی یک مملکت تا خرخره در تباهی و فساد ساختاری فرورفته است اگر  مردم بخواهند یک زندگی عادی داشته باشند همیشه شکست خواهند خورد. خلاصی از این وضعیت به کارهایی بیشتر از زندگی عادی احتیاج دارد. در غیر اینصورت مردم نمیتوانند بر ترسها و ضعفهایشان غلبه کنند و دشمن همانجاست.

چهارم: تمام حرف من همین بود.





کهریزک درراه است

ضحاک می گفت که دلش از وقایع کهریزک خون شده است. 

دروغ می گفت، بیشرف سنگ دل.

همیشه دروغ می گفت.

امروزضحاک، بعد چند سال فراق، رادان را به فرماندهی نیروی انتظامی منصوب کرد، همان کسی که در پشت بی سیم فرمان به عوامل تحت امرش فرمان می داد و می گفت: کهریزکی شان کنید. 

دیکنانور دنبال انجام اوجب واجبات است، اما تیم اش هر روز کوجکتر میشود و او مجبور است به حلقه امن خود رجوع کند.