۱۳۹۲ آبان ۹, پنجشنبه

رهبر امر فرمودند، فرزند بیشتر، بهتر و بهتر

اینها چه گلی بر سر 75 ملیون نفر زده اند که امروز "دستور" می دهند برای 150 ملیون نفر؟ 
در تامین احتیاجات اولیه (آب و مسکن و غذا و کار) همین عده درمانده اند، آن وقت با قباحت و وقاحت تمام از مردم طلبکارند که چرا بیشتر زاد و ولد نمی کنند. حقیقتا آیا این آدمها یک لحظه احساس مسئولیت می کنند در قبال آن کودک بی نوایی که باید در محیط بی رحم و بی قانون بزرگ شود؟ یا فقط به دنبال اضافه کردن به نفوس مسلمانان و شیعیان هستند؟


بحران آب


۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

شوخی تلخ روزگار ما

سخن گفتن از (کرسی) آزاداندیشی و نقد و تضارب آراء در کشوری که شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" اساس ایدئولوژی آن است، شوخی تلخ روزگار ماست. عدم امنیت آن کسی که هدف این شعار (و مشابه آن) است، راه هرگونه نقد آزاد و آزاداندیشی واقعی را بسته و در آینده هم بیشتر خواهد بست. 



پی نوشت:
نوشته بحث برانگیز آقای غروی (امام: پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی) و نقد و نظرهایی که پیرامون آن در فضای گوگل پلاس خواندم و نوشتم باعث این نوشته شد.


۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

30% احتمال باران

"فردا به احتمال 30% هوا بارانی خواهد بود"
"سال آینده به احتمال 70% بارندگی در فلان منطقه بیشتر/کمتر از حد نرمال خواهد بود"
...
فهمیدن معنی "دقیق" احتمال در این نوع اخبار برایم تا مدتها سوال بزرگی بود. ما همه فهم حسی از 30% و 70% و ... داریم، مثلا اگر اخبار هواشناسی بگوید که فردا به احتمال 30% بارانی است، احتمالا چتر با خودمان نمی بریم. یعنی این عدد احتمالی را حس می کنیم، اما این عدد واقعا یعنی چه و چگونه محاسبه شده است؟



۱۳۹۲ آبان ۱, چهارشنبه

تجربه در سیستم های دینامیکی

در تمام این مدتی که کم و بیش در این محیط می نویسم کمتر از کار خودم نوشته ام، از این به بعد شاید بیشتر از کار تخصصی ام بنویسم، شاید برای خودم هم بهتر باشد و کمتر حرص بخورم و خدا را چه دیدید، شاید هم کمکی به ترویج این شاخه از علوم کرده باشم در بین فارسی زبانان.
این نوشته درباره ی یک معنی بسیار زیبا و بسیار دقیق از "تجربه" است.
------
در حوزه دینامیک غیر خطی و سیستم های پیچیده و آشوبناک علاقه زیادی به پیش بینی رفتار سیستم وجود دارد. روش متعددی هم برای این کار ارائه شده و هر کدام هم از زاویه ای به این موضوع پرداخته اند، شاید اگر عمری بود در این باره باز هم بنویسم.

سال 1987 مقاله ای در یکی از بهترین ژورنال های علمی (PRL) چاپ شد که تا کنون یکی از بهترین روش هاست و ایده بسیار ناب، زیبا و ساده ایی دارد و تا امروز اساس بسیاری از کارهای محققان در این زمینه است.
متن مقاله را می توانید از اینجا بردارید.
فرض کنید که از یک سیستم فیزیکی فقط یک سیگنال پیچیده و آشوبناک در اختیار داریم (البته تفاوت اساسی بین پیچیدگی و آشوبناکی وجود دارد که به زبان ریاضی کاملا قابل بیان است). اکنون می خواهیم فقط بر اساس گذشته سیستم، آینده آن را پیش بینی کنیم. آشوبناک بودن سیستم (در آینده راجع به آن هم حرف خواهم زد) دست ما را برای پیش بینی بلند مدت کاملا می بندد و سقف زمانی محدودی برای پیش بینی پذیر بودن سیستم ارائه می دهد، اما پیش بینی کوتاه مدت میسر است. 
برای مثال در شکل زیر میزان غلظت دی اکسید کربن در اتمسفر زمین در طول 800,000 سال گذشته دیده می شود. به روش های متعدد می توان نشان داد که این سیگنال آشوبناک است.

ایده کلی این است: برای پیش بینی آینده، نقاط مشابه (با تعریف دقیق ریاضی) در تاریخ سیگنال را پیدا کنید و سپس نگاه کنید که آنها در آینده شان به کجا رفته اند. آینده کوتاه مدت سیستم شبیه رفتار گذشته آن است.
البته اینکه "نقطه مشابه" چیست و ... تماما به زبان ریاضی دقیق تعریف می شوند که خواننده علاقمند می تواند تمام آنها را از مراجع مقاله و این کتاب پیدا کند. 

ایده آشنا نیست؟ "گذشته چراغ راه آینده است".

برای من جالب ترین بخش این روش، تعریف "نقاط مشابه"  و استفاده از آنها برای پیش بینی بود. به نظرم در این روش "تجربه" با روشی بسیار زیبا و ملموس به زبان ریاضی برگردانده شده است. ایده کلی هم برای همه ما آشناست و روشی است که همه ما در زندگی روزمره با آن آشنا هستیم. ما برای پیش بینی های خودمان به تجربه احتیاج دارم (شرایط مشابه)، هر قدر هم که تجربیات مان بیشتر باشد و دنیادیده تر باشیم، بهتر می توانیم آینده را ببینیم. 
  


۱۳۹۲ مهر ۲۹, دوشنبه

اساس اشکال

آیا ما شامل حال این آیه هستیم؟ از بالا و پایین بر سرمان بلا می آید، با هم دشمن هستیم، همدیگر را می کشیم، به هم بد و بیراه می گوییم، چشم دیدن همدیگر را نداریم، دعواهایمان مانند حماقت هایمان پایان ندارد، منابع مان نابود می شود، دار و ندارمان به تاراج می رود و دهه هاست که هیچ کدام مان، مرد یا زن، پیر یا جوان، فقیر یا ثروتمند، باسواد یا بی سواد، ترک یا فارس، آنها که در داخل هستند و چه آنها که در خارجه عمر تلف می کنند، روی خوش ندیده ایم.
اساس اشکال کارمان کجاست که این همه بدبخت هستیم؟



         بگو: او قادر بر آن هست كه از فراز سرتان يا
     از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد
      يا شما را گروه گروه درهم افكند و 
خشم و كين گروهى را به گروه ديگر بچشاند.
        بنگر كه آيات را چگونه گوناگون بيان مى كنيم. 
باشد كه به فهم دريابند. (انعام)


۱۳۹۲ مهر ۱۹, جمعه

۱۳۹۲ مهر ۱۷, چهارشنبه

کتابهای مقدس، قرائت های مقدس

یهودی: نصّ کلام خداوند در کتاب مقدس این است که ملک این سرزمین مقدس به ابراهیم و فرزندانش تعلق دارد.

مسلمان: خداوند در کتاب مقدس قرآن فرموده است که یهودیان و کفار بزرگترین و بدترین دشمنن خدواند و مسلمانان هستند.

مسیحی امریکایی در حالی که در مضحک ترین موقعیت تاریخی خود پس از قرنها یهودستیزی قرار دارد: ما منتظر ظهور مسیح پسر خدا هستیم، اما بر اساس کتاب مقدس او ظهور نمی کند مگر آنکه دولت یهود در سرزمین مقدس شکل بگیرد. پس ما از تشکیل دولت یهود حمایت کامل می کنیم. (جالب این است که طبق اعتقادات مسیحیان آمدن مسیح منجر به نابودی دولت یهود می شود، اما زیرکی دولت یهود را ببینید که از دشمنان قسم خورده خود پول نقد می گیرد آن هم به نسیه مسیح نیامده!)   
...

آیا امکان دارد که تا وقتی این قرائت های رایج از کتابهای مقدس وجود دارد دنیا روی صلح را ببیند؟


۱۳۹۲ مهر ۱۴, یکشنبه

غرور ملی مخدوش شده

جایی می خواندم که بعد از شکستهای ابران از روسیه در زمان قاجارها، غرور ملی ایرانیان بشدت مخدوش شد. نمی دانم این ادعا چقدر صحیح است چون واقعا مشکوک هستم که چقدر مردم خودشان را عضوی از مجموعه ایران می دانستند و اصولا چقدر اخبار به مردمی که در نواحی مختلف زندگی می کردند می رسیده و اینکه مردم پراکنده ایران چقدر درباره موجودی به نام "کشور" هم نظر بوده اند، شاهدم نیز قوم و قبیله گرایی مردم ماست که هنوز هم مهم ترین نقش را در زندگی مردم ما بازی می کند.
شاید آن سرخوردگی که می گویند در بین اشراف و دولتی ها بوده، و الله اعلم. 
القصه،
با آمدن رضا خان و نثبیت امور و روشن تر شدن مفهوم کشور و ملت، گروهی شروع به نوشتن تاریخ ایران کردند. هدف شان "خلق" هویت لازم برای مردم کشور ایران بود. اتفاقا رضاخان هم از آنها حمایت می کرد. اینان گروهی بودند از بهترین و خوش نام ترین و باسوادترین ایرانیان که به نام حلقه یا گروه برلین شناخته می شدند. اتفاقا در آن سالها نازی ها دراروپا در قدرت بودند و داستان نژاد برتر آریایی موضوعی داغ بود. تاریخ نگاران ما هم اتفاقا از این موضوع استفاده کردند و با پررنگ کردن تاریخ هخامنشی و آریایی برای مردم ایران تاریخ و هویتی تراشیدند و مردم ایران باستان را متمدن ترین انسان ها نامیدند و ... این موضوع به مذاق مردم ایران هم خوش آمد. مدارس هم بر بستر رضایت عمومی از این هویت سربلند تاریخی آن را نشر دادند و داستان کاملا جا افتاد و نهادینه شد.
در دوران محمدرضا هم غرور ملی از همان فضا تغذیه می شد. بعدها به مدد ثروتهای بادآورده نفتی بر موارد غرورآفرین ملی افزوده شد، از ارتش ملی منظم و نیروی هوایی مدرن گرفته تا نطق های پرطمطراق اعلی حضرت در باب مسایل جهانی و نفتی و ...دخالت نظامی ایران در ظفّار یمن و ... ایران آن دوره قرار بود که به دروازه های تمدن بشری راه یابد. باد غرور ایرانیّت و ایرانیان هم مستدام بود. اما کسی نبود که بپرسد که چطور قرار است ما وارد دروازه تمدن بشویم در حالیکه حتی یک دانشگاه درست و حسابی و یک دانشمند شناخته شده نداشتیم. چنان از اف-14 هایی می گفتیم (و حتی امروز هم می گویند) که دارنده این هواپیماها فقط ایران و امریکا هستند که انگار ما سازنده این طیّاره ها بودیم و از سر لطف به یانکی ها مرحمت کرده بودیم.
 تا اینکه آقای خمینی ظهور کردند و ورق برگشت. چهره ایران خراب شد. گروگانگیری نمایشی بشدت گران بود. آنانی که تا دیروز رفیق و دوست ایران بودند، آماده انتقام گیری شدند. جنگ ته مانده غرور ملی را برباد داد. نقل است که در سال اول جنگ که صدام متمایل به صلح بود، گروهی از امرای ارتش نزد آقای خمینی می روند و می گویند که این آدم غرور ما را بر باد داده، ما باید انتقام بگیریم و غرور خودمان را بازآفرینی کنیم. داستان جنگ ادامه یافت تا بعد آن همه خسارت جام زهری ماجرا را فیصله داد. 
آن چه در آن سالها بود مشت زدن بر دهان امریکا بود و محو کردن اسراییل و زمین گیر کردن استکبار در لبنان و ... و خلق غروری دیگر. بعد از جنگ هم داستان سالهای سازندگی و ساختن سدّ و ... 
این سالها غروری تازه برای مردم ایران خلق کرده اند: "اتم". از "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" شروع کردند و این روزها به "غنی سازی حق مسل ماست" رسیده اند. در این چند هفته ای که روحانی و ظریف هم در صدر اخبار هستند، جمله ای مرتب تکرار می شود: غرور ایرانیان قابل معامله نیست. در این سیل اخبار خبری از "منافع ملی" نیست، هر چه هست و هر چه گفته می شود حول غرور ملی است. انگار در چاه ویلی گرفتار شده ایم به نام غرور ملی.

اما چه شد که این را نوشتم؟
گزارش خبری درد آوری بود از خرمشهر. سالها قبل دوسه باری خرمشهر و آبادان را دیده بودم، مخروبه بودند و مردمی درد کشیده و بیکار و بدبخت به معنی واقعی کلمه. سالی یکی دو بار "ممد نبودی" در تلویزیون ملی پخش می کردند و می کنند و از رشادت های شهدای اسلام می گویند و ... تا سال بعد که دوباره، همان تکرار مکررات.
در کشور ما این همه پول صرف غنی سازی می شود، اما ریالی وجود ندارد برای سر و سامان دادن به زندگی ملیونها نفر درد کشیده ی بخاک نشسته. ای کاش می فهمیدیم و می فهمیدند که غرور ملی در آبادانی و سرزندگی شهرها و زندگی به سامان آدمهای کشور است، نه در موشک دوربرد و تانک و "غنی" سازی اورانیوم. ای کاش در حین مذاکرات حس مردم بخاک نشسته جنوب کشور را هم لحاظ می کردند و ذره ای هم مدافع منافع آنها می بودند.
===

پی نوشت: جالب اینجاست که بی شرف ترین آدم روزگار، نتانیاهو نخست وزیر اسراییل، هم از تمدن ایرانی می گوید و می خواهد برایمان غرورمان را باز آفرینی کند! اگر اعصاب داشتید این مصاحبه را هم گوش کنید.

و پی نوشت دوم: ای کاش کار دنیا دست آدمهایی مثل مهاجرانی بود که با این منطق و سواد به مصاف دروغ و حیله می روند. این مصاحبه را هم نگاه کنید.