۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

ضریح گردانی مقدس!

این داستان ضریح سازی و بخصوص "ضریح گردانی" در شهرها، نمود جالبی از "دین" غالب این روزهاست.
از ماجرای ضریح گردانی جالب تر، نوشته ها و دلایلی است که محبان بیان کرده اند و نوشته اند و ... که خروار خروار است.
دلایلی بغایت پوچ و مهمل. 
کافی بود این دلایل را کسان دیگری، برای موضوع دیگری، در جای دیگری از دنیا بیان می کردند. آن وقت باید می دیدیم که علما و زعمای حوزه های شیعه چه ها که نمی کردند و چقدر در باب پوچ بودن دلایل طرف مقابل نمی نوشتند و چه امتیازهایی نمی گرفتند و چقدر در باب توحید و عقل و ... قلم فرسایی نمی کردند و ...


۱۳۹۱ آذر ۲۱, سه‌شنبه

این روزهایم

چند ماه قبل، اواسط رمضان بود، برای چنین روزی یعنی 12 دسامبر بلیط ایران خریدم، خبرش را که به مادر و پدرم دادم، بعد مدتها لبخندشان را دیدم.
اما افسوس که آن لبخند خیلی سریع پژمرد،
با قوانین تازه ای که وضع شد و دو کشور مجددا شاخ هایشان را  در هم فروکردند، دوباره داستان ویزا و کلیرنس در شرایط بحرانی قرار گرفت و ناچار شدم که از سفر صرف نظر کنم.
الان که این ها را می نویسم مثل آدم آهنی نشسته ام و فقط تایپ می کنم، فقط و فقط کینه در دلم هست، حتی بغض هم ندارم، فقط کینه دارم،
می دانم که انسانی و اخلاقی نیست اما اگر دستم به مسببان ایرانی و غیر ایرانی این داستان بیفتد همه شان را شمع آجین می کنم، وحشتناک است، اما ظلمی که به ملت ایران رفته (که من و امثال من خوشبخت آنها هستیم) چنان وحشی و بدخویم کرده که خودم هم نمی دانم چه درست است و نادرست.

۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

سان فرانسیسکو

چند روزی در سان فرانسیسکو بودم، کنفرانس بسیار بزرگی بود که حدود 22500 نفر شرکت کننده داشت،
شهر را کم و بیش دیدم، به نظرم شبیه ترین شهر به تهران است، همه چیزی دارد، از فقر و نکبت و کثیفی مفرط تا ثروت و زیبایی و هوای خوش. بر خلاف اغلب شهرهای امریکا که منظم ساخته شده اند و معمولا بلوک های ساختمانی مشابه در همه جا دیده می شود، در مرکز شهر س.ف. هیچ دو ساختمانی مانند هم نیستند، یکی بلند است و یکی کوتاه، یکی سبز است، یکی آبی، ...
خیابانهای و کوچه های شیبدار، خانه های مسکونی مستقل و ... همه مرا به یاد تهران می انداخت و البته فقر و بیکاری آدمهای فراوانی که در شهر پرسه می زنند و ...

۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

بی غیرتی

یکم: چند روزی بود که سرماخوردگی بدی امانم را بریده بود. من بیشتر اوقات در خانه بودم و جلسه با استادم را هم کنسل کردم و ... اما در تمام لحظات به مردم روستایی آذربایجان فکر می کردم که مجبورند در سرما و برف و ... زندگی کنند. راستی وقتی آنا سرما می خورند، کسی هست که به دادشان برسد؟
...
دوم: عاشورای امسال برایم دردناک بود. 
مدتها بود می خواستم این جمله را بنویسم: "من بی غیرت هستم" و این "من" شامل حال خیلی از کسانی می شود که خودشان را مثلا  به نوعی دیندار می دانند.
بی غیرت هستیم نه به معنی اینکه باید برخورد فیزیکی کنیم، هرگز. اتفاقا در این سالهای نکبت گرفته اینگونه غیرت زیاد دیده شده و اثر گندش هم همه جا دیده می شود.
بی غیرتی مان در بی سوادی مان و احساساتی بودنمان است که برای امام حسین آبرویی نگذاشته،
بی غیرتی مان آنجاست که این همه سال اجازه داده این لات ها و عربده کش ها متولی دستگاه حسین شوند (رجوع کنید به صدای ضبط شده از جلسه خصوص مداح معروف تهرانی، که اگر خودم شاهد چنین مجالسی نبودم و با چشم و گوش خودم این رفتار را ندیده بودم، باورش نمی گردم، اما امروز می توانم قسم بخورم که آن مجلس پلید عین واقعیت است)،
بی غیرتی مان آنجاست که اجازه می دهیم ضریح تازه ساخته شده در شهرهای کشور بگردد و مردم دور آهن و مس و طلا و نقره بر سر و سینه خود بکوبند و ضریح نصب نشده را متبرک بدانند و ...
بی غیرتی مان آنجاست وقتی راضی شده ایم که منبر و تریبون در دست بی سوادترین و بی اخلاق ترین ها باشد و ما حداکثر غری بزنیم، هچو این نوشته،
بی غیرتی مان آنجاست که بی سوادان و تاریخ نخوانده ها ادعا می کنند که حسین و علی و ... همانهایی بودند که دخترکان ایران زمین را با شمشیر به اسارت می گرفتند و با آنها عیش می کردند و بعد آنها را در بازار بغداد می فروختند و ... و ما چون تاریخ نخوانده ایم، ساکت می نشینیم و لب باز نمی کنیم،
بی غیرتی مان آنجاست که گروهی می گویند دعوای حسین و یزید بر سر زنی زیبا بوده و ... و ما فقط نظاره گریم،
بی غیرتی مان آنجاست که طایفه ای دعوای حسین و یزید را دعوای قدیمی و ریشه دار دو خانواده و قبیله عرب بی تمدن وحشی قلمداد می کند و کودک کشی و اسیر کردن را رسم عرب جاهل می داند و ایرانیان متمدن را از این دعوای درون گروهی اعراب بدوی نهی می کند و ... و ما باز هم نگاه می کنیم،
بی غیرتی مان آنجاست که دیگران را مسئول پیگیری و جوابکویی به این همه این کثافت کاری ها می دانیم و خودمان را دل خوش کرده ایم به ساختن فیلم های آبکی (مثل این) و سخنرانی های بی پایان و ... و نوحه سرایی ها و بر سر و صورت زدن ها و ...
...
بی غیرتی مان آنجاست که زلزله زده ها هر روز در برف و گل و لای در سرمای طاقت فرسا بین مرگ و زندگی دست و پا می زنند و ما هنوز نمی دانیم که چه باید کنیم.

زنبورها در خطر

http://www.dw.de/popups/popup_gallery/fa_iranbienen.html


۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

الگو

این روزها بیشتر نظاره گر جریان هستم،
صفحه ی فیس بوک امسال و پارسال و سالهای قبل را مقایسه می کنم. تا پارسال در این ایام محرم خیلی ها از حسین و ... می گفتند و می نوشتند و عکسی به اشتراک می گذاشتند، اما امسال این داستانها کمتر دیده می شود.

حکم کلی نمی تدانم بدهم، اما شاید دلیلش را باید در کثافت کاری حکومت دینی دید، همانهایی که ادعای جانشینی پیامبر و امام را دارند، اما چنان گندی زده اند که شاید قرنها طول بکشد تا آثار کارهایشان از ذهن ها زدوده شود.
داعیه دارانی که برایشان حق و باطل معنی ندارد، آنچه برایشان مهم است، "خودی" است و "دشمن" و مبنای عمل شان نه در انسانیت که در روابطی است که برایشان دوست می آورد و دشمن می سازد.
شاید آدمها مثل من خجالت زده هستند و شرم می کنند که همان حرفهای حکومتیان و داعیه داران دروغگو را تکرار کنند، حتی اگر اصل حرف، حرف حسین و علی و ... بوده باشد.
اصلا شاید به حرف کمتر نیاز باشد، دوباره باز می گردم به فضای سالهای دانشگاه، آن روزهایی که با خودم می گفتم که وظیفه ما "بهترین" بودن است و الگو بودن و ...
این روزها بسیار یاد می کنم از شریعتی، که حرفهایش سراسر شور و احساس بود در دوره ای که کسی یارای بیان آن مفاهیم را نداشت (من هم می دانم که حرف هایش خطا به همراه داشت، اما از سکوت مرگباری که جماعت حوزویان را فراگرفته بود، بهتر و دلنشین تر بود)، ای کاش شریعتی مانندی با دیدی باز و سینه ای فراخ و علمی فراگیر بود تا این روزهایمان به هدر نرود.

دائم به این فکر می کنم که چه تقصیری دارد آن جوان و پیری که خسته است از این همه دروغ و جعل و ناکارآمدی. اگر او همه را به حساب خدا و پیامبر نگذارد، عجیب است که مدعیان دروغگو سالهاست خود را عین حق نشان داده اند، آنقدر دروغ گفته اند و آنقدر حقایق را وارونه جلوه داده اند که همه ی حقایق مهمل می نماید. پیش بینی آدمهای بزرگ این روزها محقق شده است.

و سوال همیشگی: آنکه کاری را بلد نیست، چگونه مومن و متقیّ است که به خود اجازه می دهد که کار را در دست گیرد و با سعی و خطا جلو رود؟!

۱۳۹۱ آبان ۱۸, پنجشنبه

ستار بهشتی

سی و اندی سال، فقط بحث کردیم، و دعوا کردیم و یر سر هم کوفتیم.
پس کی زندگی کردیم؟
تف به این ایدئولوژی مرگبار مرگ خواه.
...

روزهایی هست که فقط آرزوی مرگ می کنم برای خودم
احساس می کنم که طاقت ندارم
می خواهم تسلیم شوم
بمیرم

امروز از آن روزهاست، حقیقتا امروز بغض مرگ دارم
خبر قتل ستار زیر یازجویی دژخیم، برایم حالی نگذاشته
هزار هزار بار از خودم می پرسم که من که هستم، اینجا چه می کنم؟ این کار و درس و مشق و ... به چه دردم می خورد؟
می پرسم که دردمان چیست؟ درمان مان چیست؟
انسانیت کجاست؟

اصلا حال و حوصله ندارم
شاید اینجا چاه من باشد که سری در آن فرو کنم و فریاد بزنم، فقط برای خودم
داد بزنم، شاید ذره ای از غیرت و شرف علی به کارم آید
هر بار برای اندک زمانی با جمله ای آرام می شوم، هیولا را از یاد می برم، بعد به خودم فحش می دهم، مردک آرام گرفتی؟

به راستی چرا جان آدمیزاد این همه برایشان بی اهمیت است؟
آن دردی که علی داشت، و اینها که این همه داعیه او را دارند، کجاست؟
او می گفت که اگر بر سر این ظلم بمیرم، رواست،
این حس کجاست در بین این بی دینان بی شرف پست نهاد؟

از روزهایی می ترسم که این دمل چرکین سیاه نیمه عریان بدبو، سرباز کند،
نفرت و کثافت بپراکند
همه را با خود ببرد
که اگر ببرد بیراه نیست، چه توقع از توده سیاه انباشته از نفرت؟

دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد.



۱۳۹۱ آبان ۱۳, شنبه

۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

تذکره

نقل است که روزی یکی درآمد،
که از جای دور آمده ام نزدیک تو ای استاد،
گفت: این حدیث به قطع مسافت نیست،
از نفس خویش گامی فراتر نه، که همه مقصودها ترا به حاصل است.

ذکر شیخ ابوعلی دقاق

۱۳۹۱ آبان ۵, جمعه

علم غیب

اون روزها ما قسم آیه و خدا می دادیم که این آدم دروغگوست، خلافکار است، بی وجدان است، کارخراب کن است،
می گفتند: نه، شما نمی فهمید، شما به ارزش ها اعتقاد ندارید، 
می گفتند: رهبر تاییدش کرده، نظر آقا بر اوست،
آقایشان هم فرمود که نظرش به او نزدیکتر است و ...
همه ما داستان را می دانیم، خون دل ها، جدایی ها، بربا رفتن سرمایه ها و ...

این روزها می گویند: ما که علم غیب نداشتیم ...
اگر علم غیب نداشتید پس چرا آن همه با غیظ با دیگران برخورد کردید؟
پس چه شد ادعایتان که امام زمان او را تایید کرده؟
ما که از شما علم غیب نخواستیم، ما خواستیم که حساب و کتاب کنید، ببینید که آیا این مردک پست در شان کاری هست که بر عهده اش گذاشته اید.
...
زمان سیاه بختی شما هم می رسد، بمانید و ببینید که چگونه مردم کشور و منطقه ای را سیاه بخت کردید با توهم ایمانی تان.

۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

آرزو

ای کاش موسایی برمی خاست،
ای کاش عیسایی در کالبد بی روح مان می دمید،
ای کاش محمدی بذر امید و محبتی برادرانه در وجودمان می کاشت،
ای کاش علیّ بود که لااقل دردهایمان را به او می گفتیم.

۱۳۹۱ آبان ۲, سه‌شنبه

۱۳۹۱ مهر ۳۰, یکشنبه

قله های پیشرفت کوپنی

مدیریت اقتصادی جمهوری اسلامی در نگاه تخصص آقای احمد توکلی که اتفاقا در انگلستان تحصیل کرده اند، متجلی می شود.
وقتی این خبر بی بی سی فارسی را خواندم باورم نشد، اصل خبر را از خبرگزاری مهر برداشتم.
حقیقتا شوکه شده ام از این همه پررویی و بی شرفی. اینها اگر به روز قیامت و ... اعتقاد داشته باشند، چه می خواهند چواب دهند؟

چندین روزی هست که مرتب فکر می کنم که ای کاش روشی بود برای اینکه زیرپوست آقایون بروم و ببینیم که واقعا به چه چیزی اعتقاد دارند.

راستی وقتی رهبر و رییس جمهور منتصب و شورای فلان و بهمان دم از ازدیاد جمعیت می زنند و در راستای منویات مقام عظمای ولایت برای آن پاداش و سکه و زمین و ... قرار می دهند، کوپن و اقتصاد کوپنی در کجای مغزشان دارد چرخ می زند؟

فتح قله های پیشرفت و افتخار را به رهبر معظم انقلاب حقیقتا باید تبریک گفت که حقیقتا و به راستی بدون ایده های نورانی ایشان رسیدن به چنین درجاتی محال بود.

۱۳۹۱ مهر ۲۶, چهارشنبه

نانی در دست

به درگیری های سوریه که فکر می کنم، تنم می لرزد.
سی هزار نفر کم عددی نیست.
این عکس هم مثل خیلی عکس ها دنیایی در خود دارد.

تصور کنید که در جایگاه این بچه ها هستید، به بسته نانی که در دست دخترک است خوب نگاه کنید و به نگاه های مضطرب و نگران همه دیگران. 
این عشق به قدرت چه نکبتی است که در جان آدمیان اینقدر ریشه دارد. رحم و شفقت و انسانیت کجاست؟



۱۳۹۱ مهر ۲۵, سه‌شنبه

فرهنگ در کمیسیون فرهنگی

این متن حقیقتا جدای از سلیقه فکری من نوشته شده،
آدمهای دنیای فرهنگ در ایران سرسخت ترین و مقاوم ترین آدمها هستند، آدمهایی که به هر دلیلی می نویسند، ترجمه می کنند، تیاتر برپا می کنند، می خوانند، می نوازند و ...
من به راستی مانده ام که آنها با این همه فشار چگونه هنوز رمق دارند و هنوز هم زنده اند. 
و مانده ام که چگونه از دهخدا و ملک الشعراء و خانلری ها به اینجا رسیده ایم و از همه بدتر اینکه به کجا خواهیم رفت.
...
متن زیر مصاحبه ای است که در نظر اول برای خندیدن مناسب به نظر می آید، اما اگر تامل کنیم، اشک از چشم درمی آورد.
توضیح اینکه سایت فارس نیوز اول بار این متن را منتشر کرد، بعد هم خودشان فهمیدند که چقدر سخیف است، برداشتنداش، اما بلاخره در این دنیا همه امور ثبت می شود.
...
...
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس در پاسخ به سوالاتی در خصوص فرهنگ گفت: علاقه‌ای به شعر، ادبیات و سینما ندارد. 
اعضای کمیسیون فرهنگی از جمله افراد تاثیر گذار در فرهنگ کشور هستند و نقش مهمی در این رابطه دارند. 

با توجه به اهمیت این بحث و آگاهی از نوع نگاه اعضای کمیسیون فرهنگی، خبرگزاری فارس سوالات مشابهی را با اغلب اعضای این کمیسیون انجام داده است. 

اولین قسمت این مجموعه مصاحبه ارائه می گردد: 

* فارس: خودتان را معرفی کنید؟ 

سید مرتضی حسینی هستم، نماینده مردم قزوین، تحصیلاتم حوزوی است و فعلا هم نماینده هستم.

* فارس: تعریف شما از فرهنگ چیست؟ 

فرهنگ به مجموعه‌ای از آداب، سنن، دین، مذهب و همه آن چیزی که یک عده به آن دین می‌گویند و عده‌ا‌‌ی به آن فرهنگ می‌گویند. 

* فارس: مهمترین کار فرهنگی که کردید چیست؟ 

همیشه در حال کار فرهنگی بوده‌ام. 

* فارس: از کدام شخصیت فرهنگی الهام می‌گیرید؟ 

از مقام معظم رهبری الهام می‌گیرم و فرد دیگری را الگو قرار نمی‌دهم. 

* فارس: آیا کمیسیون فرهنگی گزینه اول شما بود؟ 

گزینه اول من کمیسیون امنیت بود. من دو تا گزینه داشتم و هر دوی آن‌ها پر شده بود، به همین دلیل به این کمیسیون آمدم. 

* فارس: چرا کمیسیون فرهنگی در مجلس مشتری نداشت؟ 

زیرا این کمیسیون هم مانند دیگر کار‌های فرهنگی در مظلومیت است و دستوراتش اجرا نمی‌شود و یا اهمیت خاصی به آن داده نمی‌شود و افراد هم می‌گویند برای چه به این کمیسیون برویم وقتی این کمیسیون مورد حمایت رئیس مجلس و مجموعه قرار نمی‌گیرد. در حالی که کمیسیون فرهنگی باید اثر گذار باشد و اگر حرف‌های این کمیسیون تاثیر‌گذار باشد و از آن حمایت شود به طور حتم از آن استقبال خواهد شد. 

* فارس: مهم‌ترین دلیلی که آمدید کمیسیون فرهنگی؟ 

به این دلیل که من خودم نیز آدم فرهنگی هستم و علاقه‌مند به این حوزه بودم و اعتقاد دارم که اگر فرهنگ درست شود، امنیت هم درست می‌شود، صنایع و چیز‌های دیگر نیز درست می‌شود. هر مشکلی که داریم در فرهنگمان است. 

* فارس: مهمترین معضل فرهنگی کشور؟ 

دانشگاه‌های علوم انسانی. علوم انسانی یکی از معضل‌های مهم فرهنگی است که تربیت‌شدگان علوم انسانی هستند که مدیر هستند و همین می‌شود که مدیریت‌های ما مشکل دارد. 

* فارس: نیاز فرهنگی نسل جوان را چقدر می‌شناسید؟ زیاد / کم / متوسط 

متوسط 

* فارس: مهمترین نیاز فرهنگی نسل جوان را چه می‌دانید؟ 

ازدواج، کار. 

* فارس: اگر وزیر ارشاد بودید اولین کاری که می‌کردید چه بود؟ 

در سه بخش کار‌هایم را اولویت قرار می‌دادم، یکی از آن‌ها بحث فرهنگ عمومی است و بخش دوم تربیت هنرمندان متعهد و بخش سوم کنترل سینما و تئاتر. 

* فارس: اگر نماینده نبودید چه کاره می‌شدید؟ 

من کار آخوندی انجام می‌دادم، زیرا معتقدم یک امام جماعت موفق می‌تواند مدیر اجتماع باشد. 

* فارس: آخرین کار فرهنگی که کردید؟ 

کار ما همیشه فرهنگی بوده است. 

* فارس: آخرین فیلمی که دیدید؟ 

قلاده‌های طلا و خوابم میاد. 

* فارس: با خانواده به سینما می‌روید؟ 

تا امروز که نرفته‌ام. سینما یک بار رفته‌ام و آن هم برای دیدن همین فیلم بوده است که بروم و ببینم چه فیلمی است. 

* فارس: اگر کارگردان بودید درباره چه سوژه‌ای فیلم می‌ساختید؟ 

در تاریخ سرزمینمان و در تاریخ جنگ تحمیلی سوژه‌های زیادی وجود دارد که ما از آن غافل مانده‌ایم. 

* فارس: اگر هنرمند می‌شدید چه رشته‌ای را انتخاب می‌کردید؟ 

به این معنا ذوق هنری ندارم و من بیشتر به کار‌های سیاسی و مسائل اجتماعی علاقه دارم. 

* فارس: آخرین کتابی که خواندید؟ 

کتابی که رزمنده و آزاده محترم نوشته‌اند به نام «پایی که جا ماند». 

* فارس: مهمترین کتابی که خواندید؟ 

کتاب‌های زیادی خواندم اما کتاب «تشیع در ایران» برای من بسیار اهمیت داشته است. 

* فارس: نویسنده محبوب شما؟ 

مقام معظم رهبری. 

* فارس: هنرپیشه‌ای که از کارش خوشتان می‌آید؟ 

در پی این نبوده‌ام که بدانم از بازی کدام بازیگر خوشم می‌آید اما به نظرم فردی که در نقش حضرت یوسف بازی کرد، بازی خوبی را ارائه داد. 

* فارس: اگر قرار باشد درباره فرهنگ با کسی مشورت کنید او چه کسی است؟ 

در کمیسیون با خیلی‌ها مشورت می‌کنیم اما در این وادی‌ها نیستیم. 

* فارس: در جبهه انقلاب اسلامی در شعر، چند نفر را می‌شناسید؟ 

خیلی علاقه به این وادی ندارم اما آنهایی که مقام معظم رهبری تایید می‌کنند را دوست دارم و آن هایی که مقام معظم رهبری مورد تایید قرار می‌دهند را ما نیز تایید می‌کنیم. 

* فارس: در ادبیات چطور؟ 

در ادبیات نیز همین‌طور. 

* فارس: در سینما چطور؟ 

در سینما نیز همین‌طور. 

* فارس: چند موسسه فرهنگی خصوصی را می‌شناسید؟ 

خیلی‌ها را می‌شناسم اما با ارتباطات و سر زدن به سایت‌های این موسسات با آن‌ها آشنایی دارم و به دنیا و خبرهای‌شان سر می‌زنم. 

* فارس: تعریف شما از جنگ نرم چیست؟ 

جنگ نرم مانند موریانه‌ای است که بدون دردسر در ظاهر پیش می‌آید و خورنده اعتقادات و فرهنگ جامعه است. 

* فارس: به نظر خودتان چقدر در مقابله با جنگ نرم موثر بوده‌اید؟ 

نمی‌دانم، اما در مسجدی که کار می‌کردم، احساس می‌کنم می‌توانم به خودم 15 بدهم. 

* فارس: نمره به عملکردتان در این مدت نمایندگی؟ 

در بحث نمایندگی دو سه مطلب را باید در نظر گرفت، در رابطه با رسیدگی به مردم و ارتباط با مردم به خودم 17 می‌دهم و ارتباط تنگاتنگی با مردم دارم، اما در بخش قانون‌گذاری که بخش مهم نمایندگی است فکر نمی‌کنم خود مجلس نیز در این چند ماهه موفق باشد و من نیز یکی از همان‌ها هستم. 

* فارس: درباره این چند اسم نظرتان را بگویید 

وزیر ارشاد: آدم خوبی است 

سینمای ایران: آلوده به خیلی از مسائل تهاجم فرهنگی 

جواد شمقدری: مثل گذشته‌اش نیست و از گذشته‌اش عبور کرده است 

رییس کمیسیون فرهنگی: آدم وارسته و پاک و یک معلم اخلاق 

فوتبال: علاقه‌مند نیستم 

هالیوود: مجموعه تهاجم فرهنگی 

سینمای دفاع مقدس: ضعیف است 

کمیسیون فرهنگی: نیرو‌های خوبی جمع شده است، اگر بتوانند موفق باشند 

فیلم هندی: اگر در تلویزیون نشان داده شود می‌بینم. 

فیلم لاله: دارای نقایص فراوانی است که اگر نقایص آن برطرف شود شاید برای آن طرف مرزی‌ها خوب باشد. 

* فارس: آرزوی فرهنگی شما چیست؟ 

این علوم انسانی که در آن غرب‌زدگی کاملا پیداست، اصلاح شود. 

۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

برپاخیز!

طالبان چرکین و متعفن دخترک 14 ساله پاکستانی را به قصد کشت ترور می کند تا بهشت را برای خود تضمین کند،
اما دلیل واقعی جای دیگری است؛ این دخترک می داند که ریشه طالبان آن روزی خشک می شود که همه به مدرسه بروند، نه آن روزی که یانکی های امریکایی با هواپیما و تانک آن منطقه را به ضرب و زور بگیرند.


و این "مدرسه" و درس خواندن، عجب ترسناک است برای جماعت طالبان و برادران خلفش.



این مصاحبه را گوش کنید تا پختگی فکری این نوجوان را ببینید. 


۱۳۹۱ مهر ۱۸, سه‌شنبه

پلید

با ورودش، افکار و اعمال و تمام حرکات و سکناتش، زندگی لااقل، تا به امروز، سه نسل از ایرانی ها سوخت و نابود شد.

ای کاش مادرت هرگز نمیزاد تو را.

دنیایی را به آتش کشید و همه را به جان هم انداخت. می گویند استادش همیشه نهی اش می کرد و سید پرخاشگر را بر جای خود می نشاند.
سلاخی انقلابی از نزدیکترین حلقه های آغاز شد. چه داستانهایی که ما نمی دانیم و شاید هرگز هم حقیقت شان فاش نشود.
عقل زوال گرفت و جنون فزونی.
جنگ شد، داخلی و بیرونی. آتش همه چیز را سوزاند، همه مشغول سلاخی مفدس بودند، هرکس برای خودش مکتبی داشت.
با رفتنش کسی بر جایش نشست که عمق نکبت در وجودش به مراتب از اولی عمیق تر بود. نکبت متراکم، عقده های بازناشدنی، جنون دائمی قدرت، در ظاهری متقی و آرام، باطنی آتش گرفته و ملتهب. مارخورده ای افعی شده.

چند سال، چند دهه، چند قرن لازم است تا آثار نکبت وجودش پاک شود؟
...

همه اینها به درک اسفل.
ما مانده ایم و این همه بدبختی و درد. امروز وقتی بغض مادرم را از پشت خط احساس کردم، برای بار هزارم فهمیدم که چه بلایی بر سرمان آمده. "فهمیدن" توصیف کننده آن حس نیست.


۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

بازهم این مردک پست

مترونوم مغزم دائما می زند، چه در بیداری و چه در خواب. نه بیداری مفیدی مانده، نه خواب راحتی.
شکل نکبت و نحس اش دائما روبروی چشمم است، مگر می شود کار کرد؟ مقاله خواند؟ مقاله نوشت؟
این کابوس چندین ساله هر بار با دیدنش تشدید می شود. امروزم را خراب کرد، همانند بسیاری از روزهای دیگرم. 
او تنها یک دروغگو نیست، او منافقی است که آنچه می اندیشد و برایش طرح دارد، با آنچه انجام می دهد، با آتچه درباره اش حرف می زند، زمین تا آسمان با هم فرق دارند. او خودش هم به پلیدی فکر و عملش پی برده، اما همانند دلقک گرفتار شده می خواهد با لفاظی، خودش و سیستم اش را نجات دهد. 
از این مصاحبه های تهوع آور خسته شده ام. از فکر فقر، بیکاری، گرفتاری مردم، نادانی، جهل، دین، خرافه، اعتیاد، کینه های طبقاتی و ... درمانده شده ام. نه می توانم کاری کنم، نه می توانم ذهنم را منحرف کنم از آنچه که رخ می دهد.
...
بار کج به منرل نمی رسد. به محض اینکه روسای جمهور ایران در معرض پرسش قرار می گیرند، آنچنان در لفاظی های بی سروته گرفتار می شوند که خودشان هم عصبی و روانی می شوند. 
مردک منتصب! اگر راهی که می روی و خودت و رهبرت و ... به آن ایمان دارید، محکم و قاطعانه بایست و اعلام کن. بازی با کلمات تا کی؟

۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه

آرش

سال سوم دبیرستان بود که این شاهکار را برای اولین بار شنیدم.
یک شب کم و بیش سرد پاییزی بود، شب را در دبیرستان مانده بودیم برای افتتاح تلسکوپ تازه خریده شده. جالب ترین بخش رصد، دیدن حلقه زحل بود و یکی دو تا از قمرهای مشتری و البته دیدن ساعت میدان راه آهن، و چقدر جالب بود که ساعت را واژگون می دیدیم و ...
اما همه شب به رصد نگذشت، سرد بود و رصد کافی! پایین آمدیم و در دفتردستک سید ممد جاگرفتیم. بخش مهم آن شب همین شعر "آرش" بود.
یادم هست که شهرام سروری شروع به خواندنش کرد. تمام بدنم گوش شده بود. آنقدر با احساس می خواند که نفسش به شماره افتاده بود و ...

۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

گلدون یاس

یکی دو روزی هست که مرتب یاد گلدون یاس خونه مون می افتم.
هر سال از اواخر بهار تا اواسط پاییز عطر محشرگل های سفید و کوچیکش تمام فضا رو پر می کرد.

  

۱۳۹۱ شهریور ۲۸, سه‌شنبه

هیولا

وقتی هیولای سانسور، دروغ، تبهکاری، باندبازی و ایدئولوژیگری افراطی به راه می افتد، هیچ کس از آن در امان نیست، رهبران و سران جریان هم هرقدر چابک دست و حرفه ای باشند، دیر یا زود قربانی جریانی خواهند شد که خود به آن دامن می زده اند.

این هیولای سرکش و دیوانه همه چیز را می بلعد و حیاتش درگرو متاستاز سرطانی اش است. تاریخ فراوان این داستان را دیده، اما افسوس که رهبران خود را بی زوال می پندارند و خود را تافته ای جدا بافته می پندارند.

داستان انقلاب ایرانی و ایرانی انقلابی هم بی تردید جدای این سنت تاریخ نیست. گزارش زیر نشان می دهد که رهبر زبردست انقلاب خود چگونه اسیر دام خودنهاده شده است.


۱۳۹۱ شهریور ۲۷, دوشنبه

۱۳۹۱ شهریور ۲۶, یکشنبه

۱۳۹۱ شهریور ۲۲, چهارشنبه

۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

گالیله

متن  مصاحبه ای را دوستی عزیز برایم فرستاد از باب اظهار درد، 
حقیقتا دردناک بود و مایه تاسف. 

من هم چند خطی نوشتم، به این امید که کمی آرام شوم.
نوشته من در پاسخ دوست عزیزم:
....

از دید من بین این آدمها یک دلیل رفتاری مشترک وجود دارد و این دلیل رفتاری ریشه اغلب چرندیاتی است که می گویند و اعمالی  که انجام می دهند

اما آن ریشه: در ذهن این افراد غرب هیولایی است به غایت خطرناک، همه در غرب "ضد" خدا هستند، همه در غرب حرامزاده و عرق خور هستند، همه زنهای غرب فاحشه هستند، کسی پدر خود را نمی شناسد، همه از صبح تا شب و از شب  تا صبح در کاباره ها مشغول میگساری هستند، غرب تمام سرمایه های شرق را دزدیده ، فرهنگی جز سکس ندارند و ... هزار هزار داستان دیگر
و البته یک موضوع مهم و بسیار مهم دیگر: تمام غرب بازیچه یهودی هاست و آنها تمام رفتار و حرکات و سکنات مردم را کنترل می کنند
...
جملات بالا نه اغراق بود و نه دروغ. من خودم در میان همین تفکر و منجلاب دست و پا زدم و آدمهای مذهبی این شکلی زیاد دیده ام. از روزی هم که خمینی آمد و سایه مذهب خودش را بر سر مردم افکند، هر روز این طرز تفکر قویتر شد.  نتیجه این فلسفه در تمام امور روزمره حکومت هم دیده می شود. از رفتار رهبر عظما تا رفتار رییس جمهور منتصب

اما یک دیگر: چرا چنین تفکری باب شده؟
پاسخ ساده و دردناک است، اما احتیاج به توضیح دارد
پاسخ در کلمه نادانی و بی خبری است. آدم مذهبی که این تفکر را دارد تا به حال غرب را ندیده، اگر هم دیده دو سه هفته ای بیشتر ندیده، آن پلیدی هم که راهنمای سفرش بوده، او را از دم در عرق فروشی ها رد کرده و به او القا کرده که همه جا اینطور است تا در دل حاج آقا جایی برای خودش بسازد 
آدم مذهبی ما اصلا اهل سفر نیست، از همه چیز می ترسد و دینش دستش را بسته؛ توالت فرنگی در این مساله سلاحی است که قوی تر از آن در تاریخ نبوده. باور کن که شوخی نمی کنم. آدم مذهبی ما از همه چیز می ترسد، بنابراین نمی تواند خود را در مواجه راستین با غرب قرار دهد
همه چیز را "شنیده"، گوینده کیست؟ مهم نیست، آدم مورد اطمینانی بوده
هم او همه مستدرکات آدم مذهبی ما از غرب را فراهم  آورده. آدم مذهبی هم حالا فهمیده که ای عجبا، این غرب چه هیولایی است، بنابراین شروع می کند در ذهن بیمار و دنیا نادیده اش داستان بافتن و بافتن و بافتن
این داستان بافی می شود معیاری برای مذهبی بودن و مسابقه بیشتر مذهبی بودن

و اینجاست که دور باطل آغاز شده و من و تو هر چه بگوییم گوشی نمی شنود؛ چه اینکه مذهب این چنینی کور کننده و کرکننده است، زیرا پاسخ هر پرسشی را در آستین دارد و احتیاجی به دیدن دیگران نیست

اما داستان همین جا ختم نمی شود
آدم مذهبی و سخنور ما، مثلا همین آخوند نبویان، آدمی است که در """"هیچ""" موضوعی تخصص ندارد، اما پاسخ همه پرسشها را می داند، نه فلسفه خوانده (شاید مدرک دکتری داشته باشد، به مدد دانشگاه های ج.ا) ، نه علم مادی فیزیک و شیمی می داند، نه اخلاق دارد، نه علوم انسانی می داند، نه قرآن خوانده، نه علی را می شناسد، نه تاریخ معاویه را می داند، و هزار هزار ندانسته ای که پاسخش را در نوک زبانش دارد
آنچه می داند چند خطی است از کتاب احکام که اتفاقا از دید فقهای این روزگار دربردارنده همه نیازهای امروز و هر روز است، که اگر جزئی کمبودی هم دارد، این روزها به مدد تلفن و ... رفع می شود و الحمدلله مشکل مومنان و مومنات حل شده است

من و شما که کارمان فیزیک و مکانیک بوده، می دانیم که این مردک چه مزخرفی درباب گالیه فرموده، ببین آن کسانی که کار واقعی شان درباب فلسفه و تاریخ و علوم انسانی است چه داغی در دل دارند
...
این دین و اینگونه دین و دین داری چنان در سراشیبی سقوط است که همه آه و نا له های نبویان و امثالهم کاری ازپیش نمی برد. راستش را بگویم، سال ها قبل از نابودی "دین" می ترسیدم و ناراحتش بودم، اما امروز شادم که """"این"""" دین نابود شود، شاید دینی راستین دوباره سربرآورد، دینی مبتنی بر توحید واقعی و اخلاق و علم و زیبایی و متانت و حلم. نمی دانم کار خدا چیست، اما می دانم که آنچه در مکتوب خداست، این مهملات نیست.



....
اصل توشته:


ظواهر دانشگاه‌ها یادآور شیطان است!

حجت الاسلام نبویان می گوید، نظریه گالیله آغازگر انحراف بشر از یکتاپرستی است اما در عین حال تأکید می کند که “بر اساس این نظریه، فرض وجود خداوند فقط برای لحظه اوّل پیدایش جهان و حرکت اجسام و سیارات ضرورت دارد، ولی بقای این جهان بدون وجود خدا و دخالت او نیز به راحتی قابل تبیین است.”
به گزارش خبرنگار سیاسی پایگاه خبری فاطر، حجت الاسلام سید حمود نبویان از شاگردان برجسته آیت الله مصباح یزدی و از اساتید موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) است. وی در جریان انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران کاندیدا شد و با رای بالایی از تهران به مجلس راه یافت.
وی که از شاگردان آیت الله جوادی آملی نیز هست، در مقابله با جریان روشنفکری و تجدیدنظر طلب بارها از سران این جریانات برای مناظره دعوت کرده و با بسیاری از شاگردان عبدالکریم سروش مناظره کرده است.
نبویان از مهمترین منتقدان وضعیت فعلی در دانشگاه های کشور است و بارها برای اصلاح روند موجود سخنرانی کرده است؛ اسلامی سازی دانشگاه ها یکی از اصلی ترین موضوعاتی است که وی هم اکنون در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس ریاست کمیته تخصصی آن را برعهده دارد. با وی درباره راهکارها و نحوه اسلامی سازی دانشگاه ها به گفتگو نشستیم که بخش نخست این گفتگو به شرح ذیل است؛
فاطر: جناب آقای نبویان در ابتدا لطفا بفرمایید که چرا باید به دنبال اسلامی سازی دانشگاه ها رفت؟
نبویان: انقلاب اسلامی ایران، بیش از آنکه یک انقلاب سیاسی باشد، انقلابی فرهنگی است، یعنی انقلاب در باورها و ارزش‌ها است.‌
نفی هر نوع فرهنگ مادی و حاکم کردن فرهنگ اسلامی، هدف اساسی انقلاب اسلامی ایران است و تحقق چنین هدف عالی ای نیازمند تحول بنیادی در فرهنگ‌سازان جامعه ما به ویژه دانشگاه‌های ما است که علاوه بر تاثیر یادشده، این فرهنگ سازان نقشی بسیار مهم و تام در پرورش اغلب مدیران کشور را دارند.
** دانشگاه های ایران بدون کم و کاست کپی برداری شده از غرب هستند
متاسفانه دانشگاه‌های ما بدون "هیچ تغییری” به صورت کامل و با همان فرهنگ مادی "سکولار” از غرب وارد ایران شده و می‌توان گفت که تقریبا در تمام جهات خود، کپی‌برداری شده بدون کم و کاست از دانشگاه‌های غرب است، بدون اینکه به وضعیت خاص فرهنگی و فکری کشور ایران اسلامی توجهی شود.
توجهی اندک به روح حاکم بر فرهنگ مدرن و سکولار غرب روشن می‌سازد که دانشگاه و علوم برخاسته از چنین فرهنگی، مطلوب فرهنگ الهی و اسلامی و جامعه مسلمان ما نیست، و نمی‌تواند اهداف انقلاب اسلامی را محقق سازد.
اندیشه مدرن که امروزه بر تمامی ابعاد زندگی بشر سیطره پیدا کرده است، اندیشه‌ای است که در اصطلاح، یک اندیشه «این ‌دنیایی» است. اگرچه واژه «مدرن» در لغت به معنای جدید، امروزین یا "امر بالفعل” و "حاضری” است که به جای امر موجود در گذشته نهاده شده است، اما در اصطلاح به اندیشه‌ای اطلاق می‌شود که با نفی هرگونه باورهای ماورای طبیعی، صرفا دنیای مادی و تسلط بیشتر بر آن از طریق عقل ابزاری خود را هدف خود قرار داده است.
به عبارت دیگر، ماهیت اصلی اندیشه مدرن آن است که به هیچ روی تحت تأثیر آموزه‏های دینی نبوده و از هر گونه قیود و اندیشه دینی رها و آزاد است.

نبویان هم اکنون از اساتید برجسته فلسفه است
در واقع انسان مدرن، انسانی است که برخلاف انسان دینی که هر امری را از یک سو به خداوند و از سوی دیگر به معاد مرتبط و متصل می‏سازد، تیغی به دست گرفته و از یک طرف اتصال خودش را با مبدأ قطع کرده و از طرف دیگر رابطه‏اش را با معاد بریده است. در دیدگاه انسان مدرن آنچه که شایسته توجه و هدف تلاش‌های نظری و عملی انسان می‏تواند واقع گردد، همین دنیای مادی است و بس.
بنابراین، روح اصلی اندیشه مدرن این‌ دنیایی بودن یعنی "سکولار بودن” است.
فاطر: سکولار به چه معناست؟
نبویان: واژه سکولار در مباحث مدرنیته، به معنای "دنیوی” است و مراد از سکولار، امری است که به صورت کامل از امور سنتی و دینی بریده شده و محدود به دنیای مادی و طبیعی حاضر است.
در این مفهوم، دنیایی (سکولار) متضاد با کل معنی مقدّس است؛ یعنی متضاد با معزّز و منزّه است. بنابراین فرهنگ، هنگامی دنیایی و سکولار است که پذیرش آن بیشتر مبتنی بر ملاحظات عقلی و سودگرایانه باشد تا بر حرمت و تکریم.
واژه سکولاریسم نیز که روح فرهنگ مدرن است، در لغت به معنای دنیاگرایی، روح و تمایل دنیوی داشتن است و در اصطلاح مباحث مدرنیته به معنای سیستمی از فلسفه اجتماعی یا سیاسی است که تمام اَشکال ایمان مذهبی و نیز شخصیت های مذهبی را رد می‏کند و با پذیرش معنای لغوی، کاملاً دنیاگرا و دارای روح و تمایل دنیوی است.
بنابراین، دین در تمام انواعش و سکولاریسم در تمام وجوهش، دو راه مختلفی در معنا دهی و ارزش بخشی به همه اشیا، تحت یک نظام منسجمی از باورها، ارزش ها و اعمال محسوب می‏شوند.
سکولاریسم و دین، دو گونه کاملاً متفاوت از تجدید و بازیابی حقیقت هستند؛ زیرا تکیه‏گاه هر یک برای سامان بخشیدن به بی‏سامانی تجربیات بشر و جهان طبیعی با دیگری متفاوت است.
چنانکه از نظر سکولاریست ها جهانی که در آن زندگی می‏کنیم خود سرچشمه نهایی ارجاع است و همه چیز را می‏توان با استناد به دنیا توجیه و کشف کرد و دنیا با استناد به خودش قابل فهم و کنترل است؛ اما از نظر اهل دین، زندگی در این جهان، اگر چه قابل فهم و عقل‏یاب است، ولی این فهم با استناد و ارجاع به حقیقتی متعالی سامان‏پذیر است.
"هولیوک” معتقد است که سکولاریسم حرکتی است که قصد دارد تا زندگی، رفتار و سلوک انسان را بدون توجه به خداوند و آخرت سامان دهد و از آنجایی‌که دین، مدعی تنظیم شناخت ها و رفتارهای انسان از طریق ارتباط با خداوند و جهان آخرت است، در مقابل سکولاریسم قرار می‏گیرد و این دو (یعنی دین و سکولاریسم) در طول تاریخ ـ مخصوصا از رنسانس به این سو ـ به صورت دو رقیب سرسخت ظاهر شده‏اند و همیشه، رشد سکولاریسم با افول دین و رشد دین با افول سکولاریسم همراه بوده است.
در حقیقت، سکولاریسم معتقد است که دولت، اخلاق، آموزش و پرورش و… همه باید از دین، مستقل شوند و هیچ حوزه‏ای نباید متأثر از دین و آموزه‏های دینی شود.
فاطر: ارتباط میان اسلام و دانشگاه و در سوی دیگر سکولاریسم و دانشگاه در چیست؟
می‏توان سکولاریسم را به معنای دقیق کلمه در مقابل دینداری قرارداد، و به همین جهت است که در قرن نوزدهم، اندیشمندان عرب واژه "دهریه” را معادل لغت سکولاریسم در زبان عربی به کار برده‏اند و امروزه نیز از واژه «عَلْمانیه» (به فتح عین) استفاده می‏کنند و در توضیح آن گفته‏اند که این لغت، منسوب به «العَلْم» به معنای عالَم است، و در مقابل دین قرار دارد.
عَلْمانیون به افرادی اطلاق می‏شود که به نحو گسترده‏ای عقل را در امور گوناگون، حاکم می‏کنند و بدون تقید به دین و منابع دینی، صرفا مصلحت عمومی مردم را وجهه نظر خود قرار می‏دهند.

نبویان معتقد است که علوم برخاسته ازفرهنگ سکولار نمی‌تواند مطلوب اندیشه‌ عقلانی اسلام باشد
بنابراین، سکولاریسم به معنای نفی دین و آموزه‏ های دینی از تمام حوزه‏های معرفتی بشر ـ اعم از معرفتهای نظری و عملی ـ است. به عبارت دیگر، دین حق دخالت در تحلیل‌ها و تفسیرها و نیز تصمیم‏گیری‌های انسان را ندارد. و انسان صرفا بر اساس عقل حسابگر خود و مناسبات دنیای مادی، می‏تواند تفسیری برای یک پدیده ارائه کرده و بر اساس آنها تصمیم‏گیری کند.
** سکولاریسم به معنای نفی دین در تمام حوزه‏ هاست
حالا ارتباط سکولاریسم با دانشگاه و دانشگاهیان اینجا روشن می شود؛ از این رو، نمی‏توان علوم تجربی ـ از قبیل فیزیک و شیمی ـ دینی و نیز علوم انسانی دینی و اسلامی داشت. اقتصاد، مدیریت، روانشناسی، سیاست، فلسفه،… نمی‏توانند با توجه به نظریات دینی، تفسیر و تحلیل شوند، اخلاق فردی و اجتماعی را بر اساس دستورات و آموزه‏ های دینی نباید تبیین کرد، بلکه تنها منبع تحلیل و تفسیر این علوم، همین دنیای مادی است و بس و دیگر هیچ جایی برای اسلام در دانشگاه باقی نمی ماند.
فاطر: آیا پروژه سکولار کردن دانشگاه ها اینقدر جدی است؟
نبویان: بله، به اعتقاد برخی حتی امروزه سکولاریزاسیون، در سه حوزه سیاسی، معرفتی و شخصی نیز وارد شده است.
"سکولار کردن سیاست، به این معنی که دولت در وضع قوانین و تشکیلاتش توجهی بسیار کم و یا هیچ توجهی به دین ندارد”؛ ” سکولاریزاسیون در حوزه معرفتی به معنی نفی دین در حوزه شناخت و معرفت است”
بر اساس این دیدگاه، خداوند به عنوان خالق جهان، هیچ جایگاهی در این جهان ندارد و دین نیز هیچ حقیقتی را به ما نمی‏دهد. در این نظر، آنچه که به جای دین می‏نشیند و بیانگر حقیقت می باشد، علم تجربی است و حتی خود دین نیز به عنوان یک پدیده طبیعی، باید مورد بررسی قرار گیرد. از این رو، رهبران فکری جامعه، عالمان علوم تجربی، فلاسفه، هنرمندان و… خواهند بود.
"سکولاریزاسیون در حوزه شخصی نیز مربوط به رفتار و اعتقادات شخصی است. به این معنی که شخص در اعتقادات و رفتارهای فردیش، توجهی به دین ندارد.”
فاطر: علت اینکه اساتید حوزه و دانشگاه بر تحول در علوم انسانی تأکید دارند، همین حمله غرب برای سکولار کردن جامعه ایران است؟
نبویان: بله؛ با عنایت به فرهنگ سکولار و ارزش‌های آن، روشن می‌شود که علوم برخاسته از این فرهنگ نمی‌تواند مطلوب انسان و اندیشه‌ عقلانی اسلام باشد لذا ضرورت تحول و بازبینی در علوم انسانی موجود در دانشگاه ها آشکار می‌شود.
به همین جهت است که بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، امام خمینی(ره) در ابتدای انقلاب، با توجه به نقش ویژه دانشگاه‌ در فرهنگ جامعه ایران اسلامی و نیز پرورش مدیران کشور، آن را مبدأ همه تحولات کشور دانستند اما به علت وضعیت غیر اسلامی آن در ابعاد گوناگون، با اعلام انقلاب فرهنگی، قریب به دوسال‌ و نیم، دستور تعطیلی دانشگاه‌های کشور را صادر کردند؛ معنای تعطیلی دانشگاه‌ها جز این نبود که دانشگاهای موجود، با انقلاب اسلامی ایران و اهداف آن سازگار نیست.
رهبر معظم انقلاب نیز در سخنرانی‌‌های متعدد، به "تعارض معارف و علوم انسانی” ارائه شده در دانشگاه با اندیشه‌های اسلامی اشاره کرده‌اند.
** علوم انسانی موجود در دانشگاه‌ها برای برآوردن نیازهای مادی انسان‌های سکولار موجود در یک فرهنگ مادی‌گرای صرف تنظیم شده است
علوم انسانی موجود در دانشگاه‌ها براساس اندیشه غیر دینی و سکولار و برای برآوردن نیازهای مادی انسان‌های سکولار موجود در یک فرهنگ مادی‌گرای صرف تنظیم شده و از این‌رو، نمی‌تواند پاسخ‌گوی نیازهای انسان موجود در یک فرهنگ انسانی الهی ایران اسلامی باشد.
با توجه به اینکه محتوای علوم موجود در دانشگاه‌ها، "سکولار” و مبتنی بر "مبانی ضددینی” بوده و صرفا در صدد رفع نیازهای مادی و شهوانی بشر است، نمی‌تواند الگوی مناسبی باشد تا براساس آن ساختارهای کشور را تنظیم و اسباب پیشرفت کشور را فراهم کنیم.
فاطر: با این اوصاف، تحول در علوم انسانی و اسلامی کردن دانشگاه ها باید از کجا آغاز شود؟
نبویان: ابعادی که باید در دانشگاه‌ها مورد توجه قرار گرفته و اسلامی شود، به سه دسته تقسیم می شود.
ما ابتدا باید "متون درسی” موجود در حوزه علوم انسانی را متحول کنیم.
تغییر متون سکولار و ضددینی در علوم انسانی و تولید نرم‌افزار اسلامی از مهم‌ترین ابعادی است که باید در این مرحله مورد توجه قرار گیرد. روشن است که این بخش نیازمند برنامه‌ریزی دقیق بوده و رسیدن به هدف مذکور، امری است که به تلاش نخبگان حوزوی و دانشگاهی معتقد به اسلام در طول چند دهه وابسته است.
"بازآموزی اساتید دانشگاه‌ها”، مرحله بعدی در این عملیات است چرا که بدون داشتن اساتید آشنا و معتقد به اندیشه اسلامی- به ویژه در مورد اساتید علوم انسانی- نمی‌توان امیدوار به تحول در فرهنگ جامعه و نیز پرورش مدیران صالح و متناسب با نظام اسلامی بود.
باز‌آموزی و تربیت فکری و اخلاقی دانشجویان کشور نیز مرحله سوم این فرآیند است به نحوی که آشنا کردن دانشجویان کشور با اندیشه اسلامی و اهداف نظام اسلامی از امور ضروری است ولی در عین حال دروس‌ معارف در دانشگاه‌ها نیاز مزبور را مرتفع نمی‌سازد.
** متاسفانه ظواهر دانشگاه‌های کشور مذکِّر شیطان است
البته تغییر در ظواهر دانشگاه‌ها نیز مرحله چهارم از فرآیند تحول در علوم انسانی و اسلامی کردن دانشگاه هاست چرا که متاسفانه ظواهر دانشگاه‌های کشور، به گونه‌ای نیست که مذکِّر ایمان و توجه به خداوند باشد، بلکه شاید بتوان گفت که مذکِّر شیطان است.
فاطر: شما این پیشنهادات را مطرح کردید اما راهکار عملیاتی در این حوزه چیست؟
نبویان: رسیدن به تحول در ابعاد بیان شده نیازمند برنامه‌ریزی دقیق، ترسیم اهداف و راهبردهای عملی دست‌یابی به آن اهداف است. از این‌رو، نسبت به هر یک از موارد بیان شده باید تبیین درستی انجام شود.
البته از ضروری‌ترین کار در تحقق دانشگاه اسلامی، تغییر متون موجود در زمینه علوم انسانی است.
اما قبل از بیان راهکارها لازم است تصویر درستی از علم‌دینی داشته باشیم؛ از این‌رو، مراد از علم دینی را توضیح می‌دهیم.
در محل بحث، سه واژه داشته که باید روشن شود: علم، دین، و علم دینی.
۱- علم
گرچه علم، مفهومی بدیهی و بی‏نیاز از هرگونه تعریف حقیقی بوده و بلکه ارائه تعریف حقیقی از آن ممکن نیست، امّا برای آن معانی مختلف اصطلاحی ذکر شده
مراد از علم، در این بحث، یعنی مجموعه مسائلی که پیرامون "امر واحد” بحث می‌کنند.
۲- دین
برای دین در لغت و اصطلاح، معانی گوناگونی ذکر شده است، اما جهت عدم اطاله بحث، صرفا به ذکر دو معنای اصطلاحی عام و خاص آن اشاره می‌کنم.
- معنای عام: مجموعه‌ای از احکام عملی مبتنی بر باید‌ها و نبایدهای خاصی که برخاسته از نظامی از باورهای خاص است. در این معنای عام، دین شامل ادیان توحیدی و غیر توحیدی و حتی مارکسیسم و سکولاریسم نیز می‌شود، و به همین معنا نیز در قرآن کریم بکار رفته است: «لکم دینکم و لی دین».
- مجموعه‌ای از احکام عملی مبتنی بر بایدها و نبایدهای خاصی که برخاسته از نظام خاصی از باورهای بوده و از طریق وحی به پیامبران ارسال شده است. در این معنا، دین شامل ادیان توحیدی مانند اسلام می‌شود، و ادیان غیر توحیدی از شمول آن خارج است.
مراد از دین، در این بحث، معنای دوم بوده و مقصود از آن "اسلام” است.
- علم دینی
پس از روشن شدن دین و علم، باید مراد از دینی یا اسلامی شدن علم را توضیح دهیم.
اسلامی و دینی شدن علم به چهار معنای قابل تصور است؛
معنای اول: تغییر در مبانی علوم و تصحیح آنها
هر علمی مرکب از قضایایی است که در آنها، محمولات برای موضوعاتشان اثبات می‌شوند.اما اثبات محمولات برای موضوعات در هر علم، نیازمند مقدماتی است که این مقدمات در نهایت به اصول و تصدیقاتی بر می‌گردد، که صحت آنها –در صورت بدیهی نبودن- باید در علم دیگر به اثبات برسد. به چنین مقدمات تصدیقیه، «مبادی تصدیقیه»، «اصول موضوعه و متعارفه» و در اصطلاح جدید، «پیش‌فرض» گفته می‌شود.
برای نمونه تمامی علوم تجربی بر اعتماد به روش تجربه‌ به عنوان ابزار معرفت استوار هستند (مبنا و پیش‌فرض معرفت‌شناختی).
پوزیتویست‌ها معتقدند که علم با مشاهده آغاز و سپس از طریق استقراء به تعمیم مناسب خود می‌رسد.
به دیگر سخن، آنچه که با مشاهده بدست می‌آید، گزاره‌های جزئی هستند در حالی که نظریات مورد قبول در علوم تجربی، کلی می‌باشند، از این‌رو، جای این سوال هست که اگر علم بر تجربه بنا شده باشد، چگونه می‌توان از امور قابل مشاهده جزئی به قضایای کلی رسید؟ پاسخ آنها آن است که علم با مشاهده آغاز می‌شود و سپس از طریق استقراء، به تعمیم مناسب رسیده و گزاره‌های کلی که معرفت‌های تجربی از آن تشکیل شده است، به دست می‌آید.

آقای نبویان می گوید، برخی ها به حس و تجربه اعتماد افراطی دارند
اما سوال اساسی آن است که خود این اصل چگونه قابل توجیه است؟ به عبارت دیگر، بر فرض که بپذیریم، مشاهده به منزله نخستین گام، مجموعه مطمئنی از گزاره‌های مشاهده‌ای در اختیار ما می‌گذارد، اما به چه دلیلی برهان استقرایی منتهی به معرفت علمی قابل اتکا و یا شاید درست می‌شود؟
روشن است که استقراء هیچ‌گاه نمی‌تواند نتیجه یقینی را به بشر ارائه دهد، یعنی نه منطقا قابل توجیه است و نه به لحاظ تجربی قابل دفاع است، بلکه مشتمل بر دور است، یعنی نمی‌توان صحت نتایج استقرائی را براساس چند استقرای منتهی به نتیجه درست، تبیین کرد. از این‌ رو، در نتایج استقرایی احتمال خطا موجود است و به همین جهت است، که در علوم تجربی، شاهد تغییرات گسترده در عرصه تئوری‌ها و مواجهه با خطاهای گوناگون هستیم.
اعتماد افراطی به حس و تجربه در علوم تجربی موجب گشت که برای بسیاری این اعتقاد حاصل شود که آنچه با حس و مشاهده قابل درک نیست، وجود نیز ندارد؛ برای نمونه، بسیاری از فیزیک‌دانان مانند «هایزنبرگ» معتقد بوده اند که واقعیتی ورای تجربه وجود ندارد و شاید به همین‌خاطر است که حتی در علوم انسانی مدرن، علمی نتوان یافت که «روح مجرد» برای انسان را پذیرفته باشد و براساس آن تئوری‌های خود را سامان داده باشد.
** اصلاح مبانی معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی لازمه تحول در علوم انسانی
علوم تجربی و علوم انسانی بر دوش مبانی معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی متعددی استوار است و تا آن مبانی تصحیح نشود، نمی‌توان انتظار دست‌یابی به نتایج صحیح و قابل اعتماد را داشت.
برای نمونه، یکی از مبانی هستی‌شناختی در علوم تجربی، قانون اول حرکت است که گالیله آن را مطرح کرده است.
اگر مثلاً خودروی شما با سرعت پنجاه مایل در حرکت باشد و شما موتور آن را خاموش کنید، سرعت آن کم شده و به تدریج متوقّف می‏شود. بنابراین، برای این که این خودرو به همان سرعت خود باقی باشد، لازم است که به طور مداوم نیرویی به آن خودرو وارد شود. این امر مورد تأیید همه مشاهدات متعارف مربوط به اجسام بوده است.
ارسطو نیز تصوّر می‏کرد که این امر یک قانون طبیعی است و به عنوان قانون طبیعی سرتاسر قرون وسطی تا عصر گالیله پذیرفته شد. همین قانون را در مورد سیّارات و ستارگان به کار می‏ بستند. آنها دائماً در آسمان در حال حرکتند. بنابراین، نوعی نیرو باید آنها را به جلو براند یا به طرف خود بکشاند. اعتقاد همگان این بود که ارواح یا فرشتگان، آنها را به دنبال خود می‏کشند. حتّی عالمان بر همین فرض بودند که نیروی محرّکی لازم است. از این رو، دکارت پیشنهاد می‏ کرد که فضا مملو از گرداب های اثیری است که سیّارات را به دوران می‏اندازد. آن‌چنان که در گرداب نیروی آب، اجسام شناور را به همراه خود به چرخش در می‏آورد.
امّا گالیله برعکس آن فکر می‏ کرد. قانون اوّل حرکت به ما می‏ گوید که هیچ نیرویی لازم نیست تا شیئی را با سرعت یکنواخت به حال حرکت نگاه داریم.
این قانون بیان می‏ کند که یک جسم حالت سکون یا حرکت یک نواخت در خطّ مستقیم را همیشه ادامه می ‏دهد مگر هنگامی که نیرویی برآن وارد شود. تا آنجا که به وضع یک جسم در حالت سکون مربوط می ‏شود، این قانون با فهم متعارف سازگار است. اگر جسمی در حالت سکون باشد، همیشه در حالت سکون باقی می‏ماند مگر این که نیرویی آن را از مکانش به سوی جلو براند یا به سوی خود بکشاند.
امّا آنچه این قانون در باره جسم در حال حرکت بیان می‏کند، انقلابی است بزرگ.
این قانون می‏ گوید اگر خودرویی با سرعت پنجاه مایل در ساعت حرکت کند، با موتور خاموش به حرکت مستقیم در مسیر مستقیم خود با سرعت پنجاه مایل برای همیشه ادامه خواهد داد، مگر این که نیرویی برآن وارد شود تا آن را از حرکت باز دارد و این نیرو همان اصطکاک است و اگر نیروی اصطکاک نباشد، خودرو هرگز از حرکت باز نمی‏ایستد.
** نظریه گالیله آغازگر انحراف بشر از یکتاپرستی
این نظریه تغییر مهمی در نگرش به پدیده‏ ها و حوادث عالم طبیعت ایجاد کرد. بر اساس این نظریه، فرض وجود خداوند فقط برای لحظه اوّل پیدایش جهان و حرکت اجسام و سیارات ضرورت داشت، ولی بقای این جهان بدون وجود خدا و دخالت او نیز به راحتی قابل تبیین بود.
موجوداتی که در این لحظه در جهان پدید می‏ آیند و نیز تبدیل و تبدّلاتی که در جهان رخ می ‏دهد، بدون فرض وجود خداوند و صرفا با اعتماد به پدیده‏ های مادّی و طبیعی قابل تبیین است. براین اساس، یک چرخش کامل پدید آمد. تا قبل از گالیله و نیز علوم جدید سعی می‏ شد تا جهان با تئوری های دینی تبیین شود. ولی از آن زمان، با فرض عدم نیاز به خداوند، در بقای موجودات و "به گوشه راندن خداوند” به لحظه پیدایش جهان، تبیین های دینی حوادث نیز رخت بربست.
ولی در فلسفه اسلامی،‌ بطلان چنین ادعایی به اثبات رسیده است، اینکه علت، صرفا در حدوث معلول موثر است، اما در بقای آن دخالتی ندارد، سخنی است باطل و محال است که علت حقیقی، در بقای معلول دخالت نداشته باشد. در علوم انسانی نیز، همه آنها مبتنی بر تعریف خاصی از انسان هستند
ادامه دارد . . . .