۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

امان

امان از روزی که حکومت ها نقطه ضعف مردم خود را شناسایی کنند و بر اساس آن استراتژی ها و سیاست های خود را پی بریزند. وامان از روز سیاهی که حکومت ها سنگ بنای خود را بر نقاط ضعف مردم نهاده باشند.
این فیلم مستند از جایی که نمونه فاجعه است را اگر حوصله داشتید ببینید، آنجا در کره شمالی، حکومتیان خوب فهمیده اند که مردمشان مقهور ترس و انضباط آهنین هستند، پس آنها هم تمام همت خود را بر استقرار نظمی خشن نهاده اند تا حکومت بیفایده خود را سالها حفظ کنند.
ایران امروز در چنگال حاکمانی هوشمند است که آنها هم به رمز حکومت بر ما پی برده اند و نقطه ضعف ما را نیک یافته اند، آن را نه تنها کشف کرده اند، بلکه آنرا تغذیه می کنند تا پایه حکومت شان برپا بماند.
ضعف ایرانیان آنطور که من به چشم خود دیده ام منفعت طلبی فردی شان است در همه شرایط.
داستان این روزهای کشور را تصور کنید، مردم پشت در بانک ها صف می ایستند تا سکه طلا بخرند. امری که گمان کنم در دنیا سابقه نداشته باشد. حاکمیت این نکته را نیک فهمیده که ایرانی و تهرانی و ... جماعت به سودی اندک خوش است، پس چرا نگویند: بگذار خوش باشند و ما هم از این راه بهره ای ببریم. بگذار خیال کنند که در این آشفته بازار منفعتی کرده اند و مویی از تن خرسی کنده اند، بگذار همدیگر را له کنند، بگذار به هم توهین کنند، بگذار شخصیت شان را نابود کنیم، بگذار هر قدر می خواهیم گران و گران تر کنیم، آنها خریدار متاع ما هستند در هر شرایطی! بهتر از این چه می خواهید؟ حاضرند شرافت و منافع بلند مدت خود را به ما بفروشند، صف هم می ایستند، چه غم؟ 
کسی را دیده اید که با پای خود بیاید و در صف توهین بایستد؟ 
بله من دیده ام. جماعتی که به چهل هزار تومان ماهیانه مواجبی دولتیان خوش هستند، به منفعت اندک خرید و فروش سکه و ارز دولتی هم راضی خواهند بود.
همین نقطه ضعف را بگیر و حکومت کن. تا آخر دنیا برایت همین یک تکنیک کافی است. 
کافی است به آدمهای مختلف به اندازه رتبه و رده شان منفعت دنیا بچشانی، تا ته دنیا همچو سگ له له زنان از پبت می آیند.
به یکی ارز دولتی بفروش، به یکی ماشین بده، به دیگری زمین بده، به یکی اسلحه بده، به یکی برنامه تلویزیونی بده ....
این سیاهه سیاه انتهایی دارد؟
تا کی همه مان به این کوته منفعت رضایت خواهیم داد؟ کی برپا خواهیم خواست و نفع همگانی و بلند مدت مان را خواهیم ساخت؟


پی نوشت:
الف) این خلق و خو منحصر به مردم پشت در بانکها و آنهایی که رضایت شان مفت بدست می آید و داخل نشینان نیست، فرنگ نشینان بدتر از جماعت داخله نباشند، بهتر نیستند.
ب) بدیهی است که این نوشتار درباره همه ایرانیان صادق نیست. کم نیستند کسانی که با این جماعت هزاران فرسخ فاصله دارند. 

۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

فروکاهش

... فکر می کردم که همه بدبختی ها بخاطر انحراف عوام الناس از دین و دینداریست، اما فعلا به این نتیجه رسیدم که همه بدبختی عوام الناس از انحراف دین است ...
......
واقعا دین چه کارکردی باید داشته باشد و برای چه کارکردی ساخته شده است؟
پاسخ دادن به این پرسش حقیقتا بستگی به جایگاه و موقعیت شما دارد،
شما می توانید از دیدگاه یک صوفی به این سوال پاسخ دهید، می توانید از زاویه دید یک وهابی به آن جواب دهید، می توانید از دیدگاه یک سلفی به آن پاسخ دهید،
اما پاسخ شما از منظر یک شیعه چیست؟
براستی غایت و هدف دین در بین شیعیان چگونه تعریف شده؟
پاسخ این سوال تعیین کننده مسیری است که جامعه ما می رود، 
از دید آقای خمینی و خامنه ای پاسخ این سوال چیست؟
...
براستی جواب این سوال حتی از منظر قرآن هم سخت است، آیات مختلف و جنبه های گوناگون هر کدام محملی هستند برای پاسخ دادن به این سوال.
از دید بک فقیه دین یعنی رعایت یک سری اعمال و احکام. چنانکه از قول آقای خمینی شنیدهایم که به به جوانان علاقمند آن دوران گفته اند: دین یعنی عمل به احکام، ترک محرمات و انجام واجبات.
اما آیا واقعا همین کافی است؟ و آیا اصولا همین است رسالت محمدی؟ انجام سرفصل های رساله های عملیه و ترک محرمات؟
من این گونه نمی دانم. پس اخلاقیات کجاست؟ آیا اصولا آنطور است که برخی می گویند که اصلا در دین اخلاق نیست؟
تلقی دینداری آقایان حاکم ایران چیست اگر به فرض بگوییم که دین دارند؟ مثلا تلقی شخص خامنه ای از دین و دینداری چیست؟ ولایت و تبعیت به ولایتش؟
...
فروکاهیدن موجودیت بزرگ دین به دستورات رساله ای و یا اصول ولایی مورد نظر آقایان بلایی بر سر دین و دینداری مردم و اخلاقیات و وضع اجتماع مان آورده که هر کسی بخشی از آن را می بیند و دردش را احساس می کند. اساس جامعه از هم پاشیده، اقتصاد فلج شده، اخلاقیات سقوط کرده، ظلم و تجاوز همه گیر شده، بیت المال نابود شده، امنیت مختل گشته، فساد و تباهی دامن همه را گرفته ...
چه باید کرد؟

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

سفر سفر سفر

سه سال پیش از یک سو خوشحال بودم و از یک سو ناراحت،


۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

شعب ابی طالب

گمان کنم که قبلا هم دراین باره نوشته بودم، پیش از هر داستانی این خبر و جمله درخشان آن را بخوانید:


داستان دردناکی است، آنکه در مقام رهبری جلوس کرده خود را در جایگاه حسین (ع) می بیند و می گوید که این بار اگر قرار است اتفاقی رخ دهد، اتفاق حسینی رخ می دهد، نه صلح حسنی.
پیرو رهبر عالیقدر هم رییس بانک مرکزی هم از شعب ابی طالب سخن می گوید.

و البته این دو هنوز برادری خود را اثبات نکرده، طلب ارث دارند.
محمد و حسین کجا، شما کجا. شما به چه مجوزی کشور را در بحران قرار داده اید؟ خدای محمد بر شما وحی نازل کرده یا جبراییل امین را هم به قدرت جنگ سایبری خودتان به زیر کشیده اید و از او مجوز الاهی دریافت کرده اید؟ کاسه داغتر از آش شده اید و پدر مردم را درآورده اید.
خجالت بکشید و خود را از جایگاهی که رتبطی به شما ندارد کنار بکشید.
داستان دردآوری است این دینی که این همه ظرفیت سوء استفاده را برای این شیادها فراهم می کند. و حقیقتا دوست دارن و معتقدان دین باید فکری به حال دین کنند و استانداردی وضع نمایند که این همه کثافت کاری و دغل بازی در دین صورت نگیرد.
آنگونه از شعب سخن می گوید که اگر ثانیه ای به حرفش اعتماد کنی تا ته خط رفته ای و همه چیز برایت توجیه می شود، کدام شعب؟ اصلا برای چه شعب؟ اصلا توی ناکس که هستی که از شعب سخن بگویی. تو و همراهانت به اختلاس ها توجه کنید، شعب و داستانهایش پیش کش.
دین و تاریخ دین و شخصیت های دین همه بازیچه و مسخره آقایان شده اند، و همه بدتر اینکه گروهی از همین اوباش هستند که واقعا به حرفی که می زنند معتقد هستند و این درد بزرگ تر و عمیق تری است. ابلهی که ایمان دارد به مزخرفی که می گوید، خطرناک است، خطرناک.
...
ما می تونستیم خالق این دنیا باشیم، حیف که راه رو اشتباه گرفتند و در پی جنگ و دعوا هستند.

۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

ابدیت

آنانی که در ادبیات عرب چیره دستند می گویند که یکی از نقاط اوج بلاغت قرآن در این عبارات است:

فَلَمّا تَجَلّىٰ رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ موسىٰ صَعِقًا*

چه بسا اوج آیات برای من در دورانهای مختلف، متفاوت بوده، حتی از هفته ای به هفته ای دیگر. اما آیاتی هستند که هر بار که می خوانمشان، همیشه در اوج هستند و ذهنم دامنه معنی آنها را تا ابدیت آدمیزاد ادامه می دهد. یکی از آن آیات، آیه سی و نهم سوره نور است:

وَالَّذينَ كَفَروا أَعمـٰلُهُم كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحسَبُهُ الظَّمـٔانُ ماءً حَتّىٰ إِذا جاءَهُ لَم يَجِدهُ شَيـًٔا وَ وَجَدَ اللَّـهَ عِندَهُ فَوَفّىٰهُ حِسابَهُ وَ اللَّـهُ سَريعُ الحِسابِ**

با خواندناین آیه همیشه به یاد داستان "سهم سگان شکاری" نوشته امیل زولا می افتم، هرچند ظاهرا خط مستقیمی بین آن داستان و این آیه وجود ندارد. سهم سگان شکاری، داستان زندگی اعیان و اشراف فرانسه است با تمام جزئیات بی نهایتش. انگار که زولا ننوشته، بلکه نقاشی کرده. تمام نقش و نگارهای در و پنجره و ... و آدمها و روابط شان را طرح می کند و کثیفی و پلیدی تمام رابطه ها و طمع کاریها و شهوت رانی ها و ... را شرح می دهد.

ای کاش معلم ها و اساتیدی داشتیم که دیدن با گستره باز و تفکر با اندیشه باز را به ما می آموختند. کسانی که گستره دیدشان نه محدود به خودشان و زن و بچه و خانه خودشان باشد.

کسانی که دیدشان جهانی باشد، فرای خود و روستا و شهر و کشور خودشان. فراتر از زمان حال. آینده بین تا آخر ابدیت.

ای کاش چنین اساتیدی داشتیم که داشتن یکی از آنها برای عمری کفایت می کند.

خسته و تشنه تمام بیابان و کویر را در آرزوی آب زیر پا می گذاریم، می دویم، سگ دو می زنیم، تلاش می کنیم، بدون آنکه بدانیم بدنبال سرابیم. وقتی به آن می رسیم هیچ نمی یابیم، دستمان خالی است. تمام عمر و هستی و نیستی خودمان و دنیایی را تلف کرده ایم برای "هیچ و پوچ". آن موقع است که خدایمان حسابمان را سریع کف دستمان می گذارد.

...

*چون خدایش بر کوه تجلی نمود، کوه متلاشی شد و موسی بیهوش افتاد.

**و اعمال کسانی که کفر ورزیدند، همانند سرابی است در کویر. تشنه آنرا آبی می پندارد، تا چون بدان رسد، هیچ نیابد. و خدا را نزد آن می یابد که جزایش را به تمام می دهد، و خداوند در حسابرسی سریع است.

۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

عاشورا

شعله سرکش

در آن سوی

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود.

شکست نمایی

اگر شطرنج بازی کرده باشید، آنچه می نویسم را قطعا تجربه کرده اید.
دو بازیکن، با مهره های مساوی شروع می کنند. در آغاز بازی همه چیز برابر بنظر می آید. اما اگر یکی از طرفین ضعیف تر باشد اتفاق جالبی رخ می دهد، کم کم مهره از دست می دهد، سردرگم می شود، اصلا نمی داند که چه کار کند، "هیچ" طرح و برنامه ای ندارد، تا آنجا که ناگهان احساس می کند که همه چیز را باخته، بازی از دستش درآمده و نابود شده.
طرف مقابل که قوی تر است بازی را دست می گیرد، مهره های طرف ضعیف را می زند، و ناگهان از جایی که اصلا نشان نمی داده، بر سر مهره شاه می ریزد و بازی را می برد.

اگر به روال بازی شطرنج نگاه کنیم، در اغلب موارد یک روال صعودی و نمایی از بدبختی طرف ضعیف می بینیم، در برخی موارد هم آنقدر فاصله دو طرف زیاد است که کار به اینجاها نمی رسد، همان ابتدای بازی شاه زندانی مهره های خودی می شود (ناپلئونی را که به یاد دارید؟)
.....

داستان مملکت ما در برابر غرب هم شبیه شطرنجی است به مراتب سخت تر. چه اینکه ابتدای بازی اصلا معلوم نیست که کجای تاریخ است، مهره ها یکسان نیست، بازیگران دائم تغییر می کنند، غرب "دانش" بازی دارد، اما فقط "نفت" بازی در دست "ما"ست که با آن هم نمی دانیم چه کنیم.
دست غرب از مهره های فعال پر است و طرف ایرانی هم دست از عربده کشان و لات ها و ... دارد، اما حیف که مهره شطرنج صدای عربده را نمی شنود.
مقامات جممهوری اسلامی هر از چند گاهی فرصت یافته اند که صحنه بازی را ترمیم کنند، اما این بار بد بازی کرده اند و حریف در آغاز راه پیروزی های نمایی و فزاینده است.
بیچاره مردمی که لگدخورده اسب و فیل و رخ و سربازان صحنه بازی هستند. بیچاره همه مردم دنیا که گرفتار این بازی خطرناک ما شده اند. از آمدن ریگان تا جنگ و جنگ و جنگ و بدبختی و فقر و ناامنی و ...

۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

شرح حال غامض ما

داستان ایران و هر چه به ایران مربوط است هر روز پیچیده تر و خطرناک تر می شود.
واقعا روزی هزار بار از خودمان می پرسیم که چه خبر است؟ آیا دلیل پنهانی برای این رفتار وجود دارد؟ آیا مملکت صاحبی دارد؟ حاکمان بر اساس چه طرحی حرکت می کنند؟ بر سر مردم چه خواهد آمد؟ اقتصاد و تولید چه خواهد شد؟ و ... و سرنوشت ما که گره خورده به سرنوشت آن کشور است چه خواهد بود؟
...
هر کسی برای خودش نظری دارد و البته که هیچ کس نیست که همه چیز را بداند، هر کسی بر اساس دانسته ها و دیدگاه خاص خود تحلیلی دارد، من هم برای خودم طرحی در ذهن دارم و اتفاقات را بر اساس آن می سنجم.
..........
تاریخ ایران پس از به قدرت رسیدن صفویان به من نشان داده که "هیچ" طرح منسجمی پس رفتار آدمها و مجموعه ها وجود ندارد. آنچه که هست نتیجه برهم کنش های عصبی و ایدئولوژیک است و خروجی های سیستم به میزان بسیار زیادی به قلدری آدمها بستگی دارد و لجاجت آنها.
قدرت در دست شخصی قرار می گیرد که از اوضاع پیرامون خود اخبار درستی ندارد، توهمی بزرگ حاکمان را فرا می گیرد. در این شرایط قدرت اصلی در دست کسانی است که تصمیم های نفر اول را "می سازند"، همانهایی که در حلقه اول حاکم برای سالها جا خوش می کنند و کمتر هم شناخته شده هستند.
حاکمان نسبت به مردم خود بی نهایت خشن و تندخو هستند. مزدوران خود را هم دارند، کسانی که به هر دلیلی دست به هرجنایتی می زنند.
حاکمان نسبت به قدرت نظامی خود بی نهایت متوهم هستند، همواره می پندارند که می توانند با یک اشارت، دنیا را کن فیکون کنند.
و ...
هیچ الگو و سلسله مراتبی وجود ندارد، کافی است که در مسابقه چرند گفتن و مزخرف بافتن هر روز برگ جدیدی رو کنی، آنگاه در قلب این سیستم جاخواهی داشت. برای ماندن در مسابقه لازم نیست که عدد و رقم بدانی، کافی است که چرخ حماقت را بچرخانی، سرعت چرخش هم باید هر روز بیشتر شود، وگرنه چرخ حماقت تو را هم له خواهد کرد.
...
اما این سالها فاکتور جدیدی هم اضافه شده که در به نظرم تاثیر عمیق و شدیدی داشته. فاکتور "آخر زمان"
داستان از جنگ عراق و آمریکا در کویت آغاز شد، در آن زمان عده ای بودند که آن جنگ را از علائم ظهور می دانستند، اینان هر سال و هر ماه بر عدد خود افزودند و البته شواهد بیشتری هم برای ظهور عاجل فراهم کردند.
نوک کوه یخی هنگاهی بیرون زد که سی دی های "ظهور نزدیک است" با تیراژ صدها هزارتایی در کل کشور پخش شد و همه دانستند که سید خراسانی کیست و ...
جزئیات موضوع آخر الزمان خیلی مهم نیست، کلیت داستان اینجاست که طرحی از آخر زمان در ذهن قدرت مندان و مقلدان ترسیم شده، آنان یقین دارند که دوران، دوران آخر زمان و ظهور بسیار بسیار نزدیک. آنان همه جمله ای از آقای بهجت و ... در ذهن دارند که اثبات کنند ی ظهور است. پیشاپیش همه آنها و در صف مقدم هم شخص رهبر و بیت معظم اش قرار دارد. همه آنها یقین دارند که این آقا پرچم را به آن آقا تحویل خواهد داد.
لازمه ظهور چیست؟ حین ظهور چه اتفاقی رخ می دهد؟ پاسخ یک کلمه است: "جنگ".
رفتار هرج و مرج گونه و لجاجت آمیز حاکمان ایران همه از سر همین موضوع است.
آنها یقین کرده اند که این اوضاع منجر به برخورد نهایی خواهد شد، برخورد بین لشکر الله و لشکریان شیطان.
حال بر اساس همین یقین مفرط، هر قلدری کار خود را می کند، یکی سفارت بریتانیا را اشغال می کند، یکی بر موشکش دل خوش می کند، یکی هواپیما در خیالاتش می سازد، دیگری اورانیوم را فراوری می کند، آن یکی ...
داستان ما از برهم کنش این همه خیالات خام و آشفته ساخته می شود و البته رقابت در حماقت و جهل و توهمات ذهنی بیماران روانی.
و البته داستان ما شدت و غلظت بیشتری یافته است از روزی که شرایط کشور سوریه این گونه شده است. شرایط سوریه در فکر آخرالزمانی بی اندازه اهمیت دارد. همه قدرتمندان داستان ما یقین دارند که سفیانی در پس ماجرای سوریه ایستاده و اوست که چندی بعد آنجا را قبضه قدرت خود خواهد کرد و داستان برخورد نهایی از همانجا رقم خواهد خورد.

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

دعاهای سوره اسراء

در متن قرآن، دعا ساده و بدون تشریفات است.

آنچه نقل شده، دعا از زبان پیامبران و بزرگان است و یا جملات مجرد. اما در موارد معدودی، خداوند انگار که خودش دعا کردن را به ما می آموزد، در این موارد دعا با کلمه "بگو" آغاز می شود.

مثلا در سوره طه، آیه 114 خدا می فرماید: و قل رب زدنی علما ... و "بگو": پروردگارا بر دانشم بیفزای.

...

سوره اسراء یکی از سوره های دعاخیز قرآنی است:

و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا ... و بگو: پروردگارا، بر آنان (مادر و پدرم) رحم کن، چنانکه آنان مرا در کودکی پروردند.

و قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا ... و بگو: پروردگارا، مرا در هر کاری بدرستی وارد کن و بدرستی خارج ساز و از جانب خود برایم حجتی یاری بخش پدید آور (ترجمه بهرام پور).

و قل الحمدلله الذی لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و یم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا ... و بگو: ستایش خدای را که نه فرزندی گرفته و نه در فرمانروایی شریکی دارد و نه او را از سر زبونی سرپرستی بوده. او به بزرگداشتی تمام بزرگ دار (ترجمه بهرام پور).

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

دشمن خارجی

جمهوری اسلامی به هیچ دشمن خارجی احتیاج ندارد، درگیری های داخل حکومت نابودش کرده و هر روز هم بیشتر نابودش می کند.

مصاحبه معاون رییس جمهور را بخوانید. خبر جدید هم اینجاست: دستگیری

....

مرتب به یاد شعر سعدی می افتم که می فرماید:

گر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی

ز دست خوی بد خویش در بلا باشد

۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

جرز پوش کبیر، 2500 سال بعد

زمان: 2500 سال بعد

مکان: یک سرزمین خشک و بی آب و علف، جایی که قبلا ساحل شرقی نامیده می شده

شخصیت ها: یک پسر زار و نزار مو بور مفلوک که به زبان "آنغورگ" با خودش حرف می زند

...

پسر نشسته و در هپروت خودش رفته،

آه !!! ای سرزمین من! ای آمریژگا.

تو همیشه سرزمین من خواهی بود، دوباره می سازمت

جد بزرگ ما، جرز پوش کبیر اولین کسی بود که به حقوق ملت ها احترام می گذاشت، اراگی ها را از دست سگام نجات داد، آنها را آزاد گذاشت تا به دین و کیش خود باشند، از آنها هیچ نخواست جز هدایای حقیر و بدبوی سرزمین شان، جرز پوش کبیر به سرزمین بابال درآمد، درحالیکه همه را آزاد کرده بود. پدر او موسس خاندان "همه نیکی" ها بود، او از رودخانه گرفته شد و شیر پلنگ کوهی می خورد تا آنگونه قوی و یگانه مرد روزگار شد.

ما کسانی بودیم که سیم و بی سیم را اختراع کردیم، ما بودیم که در تمام تاریخ فاادکس داشتیم، ما بودیم و تمام دنیای پست و حقیر اطراف. اما ای دریغ از دست روزگار که ما را اسیر این قوم وحشی کرد.

ما بودیم که مردم تمام دنیا را از شر ناتازی ها نجات دادیم، ما بودیم که کمانیاست های بی شرف که می گفتند خدا نیست را نابود کردیم. ما بودیم که مردم گرسنه و عقب مانده چاین و ماچاین را سیر کردیم و به آنها سواد خواندن و نوشتن دادیم.

جرز کبیر و شاید هم جد ششم او بود که اراده کرده بود مردم ویاتانام را آزاد کند و برای همین بیست سال تلاش خونین کرد و مجاهدت ها کرد و بمب افشانی ها کرد و ... نسل اندر نسل در آنجا جنگید و ...

جرز کبیر فرموده بود که خدای صلیب من این سرزمین را از خشکسالی و بورس بازی و لابی گری حفظ کند، امروز ما تاوان خیانت های بورس بازها و لابی های وطن فروش را می دهیم، ما باید قیام کنیم و منشور جرز کبیر را دوباره بازسازی کنیم.

جرز پوش کبیر می گوید: "در روزگاری که خنده مردم از زمین خوردن توست، برخیر تا بگریند". ما برمی خیزیم.

قسم به تاریخ مان، ما قیام خواهیم کرد و این "اگراژ" پلید را از این سرزمین بیرون خواهیم راند، باز هم به انگلیسی، زبان پدران و مادران مان صحبت خواهیم کرد، دوباره مسیحیت صلیبی را دینمان خواهیم کرد و از "خولبولژ" پرستی، ثمره "اگراژ" پلید دوری خواهیم گزید.

ما سفیران صلح خواهیم بود، همچنان که پدرانمان بودند، آنها با 29 ملت دنیا جنگ کردند تا آزادی و برابری را به همه تقدیم کنند، همانطور که بتن نوشته های دی سی نشان می دهد، همه اسیران دربند آمدند و همه مردم اسیر و کشته شدند تا مابقی مردم آن کشورهای یاغی آزاد شوند. گردان و مردان مرد ما همیشه در جنگ بودند برای آزادی مردم.

دوباره این کشور را از چمن خواهیم پوشاند، از دریاچه های خشک شده شمالی تا خلیج کثافت گرفته ماکازیک را.

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

پایداری


گاهی اوقات یک عکس چنان تاثیر عمیقی بر ذهنم می گذارد که کمتر نوشته و صحبتی می تواند چنین کند.
این عکس از اینگونه عکس هاست.
...
این روزها بیشتر از هر وقت دیگری عکس می بینم و لذت می برم.

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

ده فرمان

به یاد سالها قبل که سوره اسراء را می خواندیم؛

سوره اسراء را دوست دارم، صریح و ساده است، دعا کردن را به ما می آموزد و قلب آن همان ده فرمان همیشگی است:

1) بجز پروردگارت کسی را نپرست.
2) به پدر و مادرت نیکی کن، به آنها کمترین بی احترامی نکن، در برابر آنها خاکسارانه تواضع کن.
3) حق خویشاوند و تنگدست و درراه مانده را بده اما زیاده روی مکن، خسیس ولخرج نباش.
4) فرزندت را از ترس فقر مکش.
5) زنا نکن.
6) قتل نفس مکن.
7) مال یتیم را نخور.
8) پیمانه را کامل بده و با ترازوی درست وزن کن.
9) دنباله رو چیزی که بدان علم نداری مباش.
10) به نخوت و غرور روی زمین راه مرو.

اگر عمری بود، دعاهای این سوره را خواهم نوشت.

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

دوست مصری

یکی از نعمت هایی که خدا به ما داده در این شهر دورافتاده، دوستی است مصری، پسری است فوق العاده باهوش و اجتماعی
انگلیسی را سریعتر و بهتر از هر آمریکایی حرف می زند، فیزیک می خواند و در دین و ادبیات هم دستی دارد. هر از گاهی با هم می نشینیم و گپی چند ساعته می زنیم. برای من حقیقتا آموزنده است.
همیشه دورادور می دانستم که ایرانی ها و مصری ها به هم شبیه هستند، اکنون دقیقتر می دانم. فرهنگ این دو ملت اساسا به هم شبیه است. شباهتی باور نکردنی. از دین و اعتقادات گرفته تا آیین ها و باورها.
آنچه دیده ام مرا به این نظر رسانده که مردم ایران با دو گروه شبیه هستند، مصری ها و تیره شمال افغان ها و تاجیک ها که آنها هم مردمی نجیب و درد کشیده هستند.
با دوست مصری از هر دری سخن می گوییم، از حافظ گرفته تا فلسطین و اسراییل و نجیب محفوظ و علی و معاویه و قاهره و تهران و امریکا و امام صادق و گربه ابوهریره (درست نوشتم اسمش را؟) و انرژی هسته ای و ماجراهای کارهای دانشگاهی اش و ...
در این بیابان برهوت از معدود دوستانی است که نشست و برخاست با او برایم آموزنده است. مثلا از او درباره انور سادات بسیار آموختم و همچنین درباره حسنی مبارک و پلیس مخفی اش و ... جمله ای از سادات گفت که مرا تا مدتها میخکوب کرده بود، سادات گفته بود که "اسراییل را با صلح محاصره کنید، آنها نابود می شوند" و چقدر جالب بود تفاوت این دیدگاه با آن دیدگاه منتشر شده از سوی حکومت ایران و ...

۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

کیهان نگاری

اصلا می خواهم بگویم که انتخابات زیبنده نظام اسلامی و ولایی ما نیست و نوعی شرک و ترک اولی است،

به چند دلیل:
اول: ما از نعمت ولی فقیه برخورداریم، اکثریت مطلق مردم کشور ما هم ولایت مدارهستند و به دنبال پیروی از اوامر ولایت، چنانکه در انتخابات های قبلی هم مردم همواره در جستجوی رای "آقا" و نظر ایشان بوده اند تا با تمسک به آن، رای خود را به صندوق بیندازند. حال که چنین است، چرا باید مردم را در سختی و اضطراب جستجو و کشف رای و نظر "آقا" نهاد؟ این سازوکار رای گیری برای ممالک غربی است که خدا و پیامبر ندارند تا به آنها روش درست را نشان بدهند، حال که ما این نعمت را در دسترس داریم چرا باید ناشکری نماییم؟

دوم: در موارد معدودی مردم فریب شیطان رجیم را خورده اند که تاوان آن را کل کشور و بخصوص ولی امر مسلمین داده است، مثلا قضیه بنی صدر فراری و خاتمی و هاشمی و موسوی را در نظر بگیرید، مردم با همه ولایت مداریشان، بخاطر پنهان ماندن رای ولایت امر و البته دسایس دشمنان، فریب شیطان را پیروی کردند که الحمدلله شکر خدا با پایمردی ولایت امر نقشه شوم شیطان در همه موارد خنثی شده است و حکم ولایت امر جاری است. حال چرا باید اشتباهات گذشته تکرار شود؟

۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

پوستین وارونه

باور نمی کردم اگر با چشم خود ندیده بودم و با گوش خود نشنیده بود که گروهی از "مومنان" هستند که موسم حج "تمتع" را زمانی برای "متعه" کردن می دانند و در استحباب آن سخن می گویند، چه ریشه هر دو کلمه یکسان است.

۱۳۹۰ آبان ۸, یکشنبه

۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

دین!

برای بار چندم برایم اثبات شد که بی دینی به مراتب بهتر از بد دینی است.


۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

شاه آفریقا


آنکه خود را سالها شاه عرب و آفریقا می نامید، در "سوراخی" پناه گرفته بود، همانجا جوانی دستگیرش کرد و احتمالا همان دور و بر کشته شد، سوراخی و مجرایی که فقط سگ های ولگرد آن را پناهگاه خود و مسیر عبورشان می دانستند.
کجاست عبرت گیرنده؟
....
بیست و هششتم مهر ماه 1390
بیست اکتبر 2011
.....

امروز 24 اکتبر است و چهار روز از مرگ دیکتاتور گذشته، رییس دولت انتقالی در مراسم آزادی لیبی نکاتی را بیان داشته که خواندن این یکی جالب است.

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

شرح دعوا

نامه آقای بهشتی به آقای خمینی، شرح دعوایی که سی و چند سال است گریبان کشور را گرفته و تا تمام هست و نیست مان را به باد ندهد، فروکش نخواهد کرد:


...
استاد و رهبر بزرگوار

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

سنگینی وظیفه فرزندتان را بر آن داشت که این نامه را به حضورتان بنویسد و حقایق را به عرضتان برساند.

دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آنکه جنبه‏ی شخصی داشته باشد، به اختلاف دو بینش مربوط می‌‏شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت‏باشد، بینش دیگر در پی اندیشه‏‌ها و برداشت‏های بینابین، که نه به کلی از وحی بریده است و نه آن‏چنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پای‏بند و گفته‏‌ها و نوشته‏‌ها و کرده‏‌ها براین موضوع بینابین گواه.

بینش اول در برابر بیگانگان و هجوم تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی به نظام سخت ‏به توکل برخدا و اعتماد به نفس و تکیه بر توان اسلامی و پرهیز از گرفتار شدن در دام داوری‏‌ها یا دل‏سوزی‏های بیگانگان معتقد و ملتزم. بینش دیگر، هرچند دلش همین را می‌‏خواهد و زبانش همین را می‌‏گوید و قلمش همین را می‌‏نویسد، اما چون همه‏ی مختصات لازم برای پیمودن این راه دشوار را ندارد، در عمل لرزان و لغزان.

بینش اول به نظام و شیوه‏ای برای زندگی امت ما معتقد است که در عین گشودن راه به سوی همه نوع پیشرفت و ترقی، مانع حل شدن مسلمان‏‌ها در دستاوردهای شرق یا غرب باشد و آنان را بر فرهنگ و نظام و ارزش اصیل و مستقل اسلام استوار دارد. بینش دیگر با حفظ نام اسلام و بخشی از ارزش‏های آن، جامعه را به راهی می‌‏کشاند که خود به خود در‌ها را به روی ارزش‏های بیگانه از اسلام و بلکه ضد اسلام می‌‏گشاید.

بینش اول روی شرایطی در گزینش مسؤولان تکیه می‌‏کند که جامعه را به سوی امامت متقین و گسترش این امامت ‏بر همه‏ی سطوح راه می‌‏برد. بینش دیگر بیشتر روی شرایطی تکیه می‌‏کند که خود به خود راه را برای نفوذ بی‌مبالات‏‌ها یا کم مبالات‏‌ها در همه‏ی سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آن‏‌ها برسرنوشت انقلاب هموار می‌‏سازد.

شاید برای شما شنیدن این خبر تلخ و دشوار باشد که بسیاری از کسانی که در طول سال‏های اخیر در راه حاکم شدن اسلام اصیل بر جامعه‏ی ما کوشیده و رنج‏‌ها برده‏اند و در طول این سال‏‌ها به مقتضای طبیعت و ماهیت نظام اداری رژیم شاهی، درهمه‏ی سازمان‏های لشکری و کشوری همواره در اقلیت‏ بوده و زیر فشار اکثریت غرب گرای یا شرق گرا حاکم بر این سازمان‏‌ها به سر برده ‏اند، هم اکنون در جمهوری اسلامی هم که امام در راس آن است و تنی چند از فرزندان امام نیز بخشی از مسؤولیت‏‌ها را برعهده دارند و مردم عزیز ما نیز در صحنه ‏‌ها حضور دارند، دوباره تحت فشار‌‌ همان اکثریت قرار گرفته ‏اند، این اقلیت مؤمن که اگر حمایتش کنند می‌‏رود که اکثریت ‏شود، امروز ذلت و خذلان مؤمنان را در جمهوری اسلامی با پوست و گوشت و استخوان لمس می‌‏کنند که با چماق ارتجاع می‌‏کوبندشان و با کارشکنی‏‌های رنگارنگ سد راه حرکت اسلامی و اصلاحی آن‏‌ها می‌‏شوند، با استظهار به ستون پنجم دشمن که در همه‏ی این سازمان‏‌ها جا خوش کرده‏اند و با اطمینان به حمایت گروهی از مسؤولان امروز و دیروز.

اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا می‌کند، نه مشکلات موجود دینی، فرهنگی، اخلاقیات اجتماعی و اقتصادی این مردم رنجدیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل می‌شود و نه می‌توان برای آینده طرح‌های اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل درآورد... نظر ما این است که رشد کمی و کیفی دارندگان بینش اول (اسلام فقاهتی و خط اصیل امام) به لطف الهی امروز به آن درجه رسیده است که نهادهای لشکری و کشوری به وسیله صاحبان این نوع بینش اداره شود و اداره جمهوری اسلامی بر پایه یک بینش استوار گردد.

برادران گفتند که نوارهای مربوط به سخنان رئیس جمهور در اصفهان را خدمتتان داده‌اند که دانش آموزان و کارمندان را به مقاومت در برابر اقدامات دولت که با نظرات شخصی رئیس جمهور منطبق نیست، تشویق می‌کند. نوارهای مربوط به ارتباط مستقیم برخی از کارگردانان اعتصاب اخیر شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با دفتر رئیس جمهور و آقای زنجانی، دستیار رئیس جمهور نیز در اختیار مسئولان قضایی است.

با کمال تأسف، نواقص موجود در این انجمن‌های اسلامی وبرخی از اعضای آن‌ها و نفوذ عناصر ناخالص در این انجمن‌ها و نهاد‌ها را وسیله‌ای برای سرکوبی کل نهاد‌ها و خارج کردن آن‌ها از صحنه قرار داده‌اند تا همین چند قدم کوتاه نیز که در راه حاکمیت اسلام بر سازمان‌های لشکری و کشوری جلو رفته‌ایم، خنثی شود.

امروز در بیشتر دستگاه‌های نظامی و انتظامی و مؤسسات و سازمان‌های دیگر، جریان‌هایی می‌گذرد که عناصر متدیّن و دلسوخته را بسیار افسرده کرده و می‌کند. این‌ها احساس می‌کنند به جرم اینکه در راه حاکم شدن اسلام تلاش کرده و با مخالفان حاکمیت اسلام بر ارتش و شهربانی و ژاندارمری و نهادهای دیگر دولتی درگیری و ستیز داشته‌اند، امروز در جمهوری اسلامی با حمایت رئیس جمهور وهمفکران ایشان در جبهه ملی و نهضت آزادی و با همدستی خلقی‌ها همه جا سرکوب می‌شوند و می‌روند که به سرنوشت مؤمنان در جنگ اصحاب اخدود دچار گردند و ما نقموا منهم الّا ان یومنوا بالله العزیز الحمید.

امام عزیز،

به خدا سوگند تحمل این وضع برای این فرزندتان بس دشوار است که چهره‏ی افسرده‏ ی این‏‌ها را ببینم و ندای یاللمسلمین آن‏‌ها را بشنوم و تنها پاسخ این باشد که صبر کنید. من هم صبر می‌‏کنم و فی العین قذی و فی الحلق شجی.

این روز‌ها مکرّر با خود می‌اندیشم که‌ای کاش زیر بار این مسئولیت سنگین که با تأکید بر عهده‌ام نهادید نبودم، تا می‌توانستم به کمک آن‌ها لااقل فریادی برآورم، زیرا فریاد از یک طلبه زیبنده است اما از یک مسئول انتظار اقدام می‌رود، نه فریاد و اگر اقدام کنم با این شائبه جگرسوز روبه رو می‌شوم که دفاع از مظلومان نیست، جنگ قدرت است میان سران، از روی هوا‌ها.

با استفاده از حمایت‌های مکرّر شما اینک همه نهاد‌ها کوبیده می‌شوند، مجلس، دولت، دستگاه قضایی و نهادهای انقلاب و هر چند در کوبیدن این‌ها موفق نشده‌اند، ولی نه خطرشان را می‌توان نادیده گرفت، نه ضررشان، که همه را از خدمت گسترده‌تر به مردم محروم و ایثارگرمان باز می‌دارند.

آقای رئیس جمهور در کارنامه‌شان که پریروز به صورت سرمقاله در روزنامه‌شان منتشر شده و رسماً دستگاه قضایی را به ایجاد یک بلوای جدید در جامعه تهدید می‌کند که اگر دستگاه قضایی بخواهد ایشان را با کسانی که در حوادث روز چهاردهم اسفند دانشگاه تهران زخمی و مصدوم شده و در دادسرای تهران از ایشان شکایت کرده‌اند از نظر رسیدگی قضایی در دو کف مساوی بگذارد، از ریاست جمهوری کناره گیری خواهد کرد، آیا ایشان خواهان آن نوع دستگاه قضایی هستند که اگر کسی از رئیس جمهور شکایت کرد با دو طرف شکایت یکسان رفتار نکند؟

لازم است به اطلاع حضرتعالی برسانم که طبق سندی که به مقامات قضایی داده شده و مربوط به دستور کار مراسم چهاردهم اسفند است صریحاً گفته شده است که اگر درگیری پیش آید، مأموران انتظامی موظف‌اند افرادی را که دستگیری می‌کنند به گارد ریاست جمهوری تحویل بدهند.

ما در دیدار روز دوشنبه یازدهم اسفند در منزل آقای موسوی اردبیلی آنقدر با محبت و گرمی با ایشان برخورد کردیم و در حل مشکل وزیران دارایی و بازرگانی جلو رفتیم که امید داشتیم بر تفاهم‌ها افزوده شده است و هرگز باور نمی‌کردیم که آقای بنی صدر سه روز بعد از این دیدار چنین رفتاری از خود نشان خواهند داد.

امام بزرگوار، به حکم وظیفه عمومی النصیحه لائمة المسلمین، عرض می‌کنم:

۱-در ماه‌های اخیر صدای پای آمریکای توطئه گر و همدستان و همداستانان او گسترده‌تر از پیش شنیده می‌شود.

۲- دنباله زنجیروار توطئه‌های غرب و شرق که متأسفانه خود را پشت سر رئیس جمهور پنهان کرده‌اند بیش از پیش نمایان است.

۳- پناه دادن رئیس جمهور به مخالفان حاکمیت اسلام، عرصه کار را بر همه کسانی که شب و روز در این راه تلاش کرده و می‌کنند، روز به روز تنگ‌تر می‌کند.

۴- در تلاش‌های اخیر رئیس جمهور و همفکران او این نکته به خوبی مشهود است که برای حذف مسئله رهبری فقیه در آینده سخت می‌کوشند. این‌ها در مورد شخص جنابعالی این رهبری را طوعاً یا کرهاً پذیرفته‌اند، ولی برای نفی تداوم آن سخت در تلاش‌اند. در سخنان اخیر آقای مهندس بازرگان در امجدیه در برابر شعار، درود بر منتظری امید امت و امام، این مطلب بخوبی مشهود است.

۵- ما از‌‌ همان آغاز در پی آن بودیم که میدان عمل سازنده چنان فراخ و گسترده باشد که امثال آقای بازرگان و آقای بنی صدر و آقای یزدی در سطوح بالا فعالیت داشته باشند.

در آبان سال گذشته، پس از استعفای دولت موقت پیام دادید که قم بیاییم تا مسئله فوری اداره کشور در خدمتتان بررسی شود، صحبت از ترکیب جدید شورای انقلاب بود، نظر حضرتعالی این بود که آقای مهندس بازرگان دیگر در شورای انقلاب نباشد. بر اساس همین اعتقاد به شرکت خلاق هر چه بیشتر نیرو‌ها و نفی هر نوع تنگ نظری و انحصارطلبی پیشنهاد کردیم که ایشان همچنان در شورای انقلاب بمانند و سرانجام حضرتعالی هم موافقت کردید و در همین مرحله بود که مسئولیت دو وزارتخانه مهم، وزارت دارایی و وزارت امور خارجه به آقای بنی صدر داده شد. این‌ها و نظایر این‌ها دلیل روشنی است بر اینکه شرکت فعال این آقایان در اداره امور کشور مطلوب ما بوده است و با آن‌ها هیچ مسئله شخصی نداریم.

۶- بنابراین اختلاف این آقایان با ما بیش از هر چیز به مسائلی مربوط می‌شود که برای حضرتعالی و ما و همه نیروهای اصیل اسلامی یکسان مطرح است. این اختلاف به خصوص در مورد رعایت یا عدم رعایت کامل معیارهای اسلامی در گزینش افراد برای کار‌ها و در برخورد قاطع با جریان‌های انحرافی است. خود شما به یاد دارید که این‌ها در مورد آقای امیر انتظام و آقای فرید و تأکید جنابعالی بر کنار گذاردن آن‌ها چگونه عمل کردند.

۷- برای حضرتعالی در مقام رهبری روشن است که اگر این دو بینش در اداره امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا می‌کند، نه مشکلات موجود دینی و فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی این مردم رنجدیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل می‌شود، و نه می‌توان برای آینده طرح‌های اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل آورد.

۸- برای اینکه نقطه نظرهای تفصیلی بینش اول در همه زمینه‌های معنوی، اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، دفاعی و سیاسی با صراحت کامل روشن شود ما این نقطه نظر‌ها را تنظیم و منتشر کردیم، تا برای امت و امام اصول برنامه پیشنهادی صاحبان بینش اول برای اداره امور جمهوری اسلامی بر پایه قانون اساسی روشن باشد.

۹- نظر ما این است که رشد کمی و کیفی دارندگان بینش اول به لطف الهی به آن درجه رسیده است که نهادهای لشکری و کشوری به وسیله صاحبان این نوع بینش اداره شوند و اداره جمهوری اسلامی بر پایه یک بینش استوار گردد.

۱۰- با همه این احوال چندی است که این اندیشه در این فرزندتان و برخی برادران دیگر، قوت گرفت که اگر اداره جمهوری اسلامی به وسیله صاحبان بینش دوم را در این مقطع اصلح می‌دانید، ما به‌‌ همان کارهای طلبگی خویش بپردازیم و بیش از این شاهد تلف شدن نیرو‌ها در جریان این دوگانگی فرساینده نباشیم.

این بود خلاصه‌ای از آنچه لازم دانستم با آن پدر بزرگوار و رهبر عزیز در میان بگذارم تا مثل همیشه با تصمیم پیامبرگونه‌تان راه را برای ما و همه مردم مشخص کنید و دعایم این است که خدایا امام عزیزمان را در این تصمیم گیریهای دشوار یار و رهنما باش.

با بهترین درود در پایان

فرزندتان. محمدحسینی بهشتی

بازهم علی

برای من یک دلیل، آن هم علی کافی است،
علی و منش انسانی اش، علی و دوستانش،
علی و دشمنانش، علی و احساسات لطیف اش،
علی و دردش، علی و جملات بی نظیرش،
...
امروز این جمله علی (ع) را خواندم، وصف حالی است دردناک:

اِستَعمِلِ العَدلَ وَاحذَرِ العَسفَ وَالحَيفَ فَاِنَّ العَسفَ يَعودُ بِالجَلاءِ ...


عدالت را اجرا كن و از زورگويى و ستمگرى بپرهيز زيرا زورگويى مردم را به ترك از وطن وامیدارد ...


۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

به هوش

بنان - معینی کرمانشاهی، بخوانید و گوش کنید:

چون درای کاروان
در میان شب‌روان
بانگ عمر ما
می‌رسد به گوش
با گذشت این و آن
می‌دهد ندا زمان
هر سحر که ای
خفتگان به هوش
بی خبر آمدی همچو رهگذر
بی خبر می‌روی توشه‌ای ببر
عمر دیگر کی دهندت
داستان‌ها در زمان‌ها مانده از کاروان‌ها
زین حکایت
با خبر شو
تا بماند داستانی از تو هم در زبان‌ها
نیمه شب از رهگذری
می‌گذری در سحری
بی خبر از قافله در گوشه‌ی صحراها
در دل این دشت سیه
جان تو ای مانده به ره
گم‌شده در پیچ و خم شوق و تمناها
نکنی گر هوسی ملکوتی نفسی
تو که مرغ فلکی منشین در قفسی
به چه دلبسته شوی
به خدا خسته شوی
چو مرادت نبود به
مرادی برسی

....

۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

شاخ درخت

صدای جیرک جیرک ها، نوای آمدن و رفتن شب ها و روزهایی هستند که دور از ریشه هایمان هستیم.
...

درختی سبز را ببرید مردی ... برو بگذشت ناگه اهل دردی
چنین گفت او که این شاخ برومند ... که ببریدند ازو این لحظه پیوند
از آن ترّست و تازه بر سر راه ... که این دم زین بریدن نیست آگاه
هنوزش نیست آگاهی ز آزار ... شود یک هفته دیگر خبر دار

... شیخ عطار

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

فرار فرار فرار


فقط هنرمند دردکشیده و دنیادیده است که می تواند این اثر را خلق کند.

۱۳۹۰ مهر ۱۳, چهارشنبه

بالاترین

یکی (یا شاید هم چند نفر) از عزیزانی که محبت دارند و نوشته های این وبلاگ را می خوانند، گاهی اوقات لینک نوشته ها را در سایت بالاترین قرار می دهند، من حقیقتا لطف این دوستان را سپاس گذارم، اما به دلایل شخصی دوست ندارم که در سایت بالاترین یا مشابه آن در دسترس باشم. بنابراین خواهش می کنم که اجازه دهید نوشته هایم در همین محیط بسیار محدود دوستان دیده و نادیده قرار داشته باشد و پخش نشود.
ارادتمند همه دوستان

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

سروش

وقتی نمی نویسی، تنبل می شوی
وقتی می نویسی، باید مراعات اندازه کنی،
"کم گوی و گزیده گوی" بودن سخت است.
...
دکتر سروش سه سخنرانی عمومی در شهر ما داشتند، یکی درباره سکولاریزم، یکی درباره پیامبران و عارفان و آخری درباره فضیلت شرم.
دو سخنرانی اول را شرکت کردم. محیط سخنرانی دوم، محیط زیبایی بود و آراسته به کلام پرمغز مولانا.
در آن سخنرانی، سروش درباره تئوری خویش درباره وحی صحبت کرد؛ در راستای همان بحث معروف قبض و بسط تئوریک شریعت.
قبلا برخی از سخنرانی هایش در این باب را شنیده بودم، اما این بار حالاتش را می دیدم و مستقیم می شنیدم.
بعد از سخنرانی، برایم پرسش هایی ایجاد شد که وقتی با مریدان سرسخت سروش مطرح کردم، پاسخی نگرفتم،
برای نمونه: سروش می گوید که تجربه پیامبران و عارفان و شاعران از یک نوع و از یک جنس است، برای سخن خویش هم از مولانا و شعرهایش شاهد می آورد، پرسشی که برای من بدون پاسخ مانده این است که چطور سروش این ادعا را دارد در حالیکه هیچ وقت تجربه پیامبران را نداشته و به احتمال زیاد تجربه عرفا را هم ندارد؟ چگونه کسی که خود این دو نوع تجربه را در چنته ندارد، به خود جرات مقایسه می دهد و آنها را یکسان می شمارد؟
مثل این است که شما غذایی را نخورده باشد و بخواهید مزه آن را غذای دیگری که آن را هم هرگز نخورده اید، مقایسه کنید. شدنی است؟

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

استاد


این را دیروز نوشتم (دهم سپتامبر):

روزهای تلخ در زندگی همه هست، امروز یکی از تلخ ترین روزهایی است که تجربه کرده ام. خبر مرگ حسن عارف چنان برایم سنگین است که با هیچ کلامی نمی توانم آن را بیان کنم. حسن عارف حقیقتا از دانشمندان دوران ما بود و برای من افتخاری است که در کلاس های او حضور داشتم و از او بسیار آموختم. خبر مرگ او مثل خبر مرگ بهمن اسدالله زاده و آرش رحمانی عزیزم، برایم سنگین و دردناک است و قطعا می دانم که همچنان که برای آنها جایگزینی نیافتم، برای او هم جایگزینی نخواهم یافت. همین چهارشنبه پیش بود که دیدمش، با همان شوخی های کلامی بی پایانش. حقیقتا مرگ در چند قدمی ماست؟

روحش شاد.


۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

زدوبندهای سیاسی

هربار که پای تاریخ جمهوری اسلامی به میان می آید و برگ و سندی رو می شود، حیرت زده می شوم از عمق فاجعه و از گستردگی جنایت های سازمان یافته و زیاد بودن زدوبندهای سیاسی.
این مصاحبه را بخوانید و به اسم ها و رسم ها توجه کنید. به رقابت های خونین و ...

۱۳۹۰ شهریور ۹, چهارشنبه

ایمان

از رسول خدا پرسیدند که چرا این همه آیه درباره قوه یهود در قرآن آمده؟
فرمودند: هر آنچه یهود انجام داده اند، امت من نیز انجام خواهد داد.
...
نگاه کردن به اتفاقات و حرکات و سکنات جوامع مسلمان با این نظر برایم جالب است.
یکی از موضوعات مورد علاقه ام همان گاو بنی اسرائیل است که اگر عمر و توفیقی بود، دوست دارم درباره آن مفصل بنویسم.
امشب این بخش از آیه 93 سوره بقره را بخوانیم، هنگامی که خداوند رو به یهودیان می گوید:

... قل بئسما یامرکم به ایمانکم ان کنتم مومنین: بگو اگر دعوی ایمان دارید، چه بد است آنچه ایمانتان شما را به آن امر می کند.

حقیقتا وصف حال ما مسلمانان است، آن هم مسلمانان داعیه دار ایمان. چه بد است آنچه ایمان مان، ما را به آن امر می کند.
زشتی و دروغ و پلیدی و نیرنگ و حسد و ریا و .... همه و همه به نام ایمان. و همه نتیجه ایمان پوچ و آلوده مان.
کجاست آن فضیلت ناشی از ایمان؟
کجاست آن زیبایی زاییده ایمان؟
کجاست آن دانایی و علم زاییده ایمان؟

نتیجه ایمان مان همه تعصب است و جهل و خودخواهی و خودبزرگ بینی و خود را ستایش کردن و عیب دیگری گرفتن و زحمت و سربار دیگری بودن و مفت خوردن و کار نکردن و تنبلی و کاهلی و ...
این ایمان مان چه سودی دارد؟
همان نبودش به از بودش.


۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

استقامت

نسوان نوشته ای دارد درباره "خود را خواستن"و "دو روز در وزارت بهداشت و درمان" نوشته های دردناکی هستندف همه ما هم کم و بیش تجربیات مشابهی داریم. حال و حوصله ای بود، بخوانیدشان.
چه باید کرد؟
هر کسی پاسخی دارد، که بر اساس فلسفه ذهنی اش به آن رسیده است.
من فراری تا در آن سیستم بودم، پاسخم معلوم بود و هنوز هم به آن اعتقاد دارم: پافشاری و ایستادگی بر آنچه درست است (همان "درستی" که همه می دانند چیست، حتی اگر آن را کتمان کنند)، حتی به قیمت از دست رفتن آنچه حق توست. (فلسفه ذهنی ام را گفتم، شاید بسیار موارد هم بوده که حماقتم بر شرافتم چربیده و خطا کرده باشم)
سخت است و دردناک، اما تا اکثریت موثر جامعه این گونه نباشند، کار به نتیجه نمی رسد.
و چقدر مانع در این راه وجود دارد، و یکی از مهمترین موانع فرهنگ شفاهی ماست که انصافا در بسیاری از موارد نبودش بهتر از بودنش است. برای نمونه این ویدئو را ببینید، موضوع را زیبا بیان کرده، وقتی به "خواهی نشوی رسوا ... " اشاره می کند.
...
القصه:
وَأَلَّوِ استَقـٰموا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسقَينـٰهُم ماءً غَدَقًا

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

با دست های کثیف

ملتی که بغایت آلوده شده، مگر می تواند تکانی بخود بدهد؟
هر کس به نوعی،
و امروز اکثریت، مواجب بگیر دولتی حقیر و پست، گروهی برای چندر غاز و گروهی اندک برای ثروت های کلان و پنهان

هنر جمهوری اسلامی، آلودن همه به پلیدی و ناپاکی بود، امروز همه دست هایشان کثیف است. همه
مگر می توان با دست کثیف کاری کرد؟
-----

پی نوشت یکم: "همه" نه به معنی صد در صد محض. به معنی اکثریتی غالب
پی نوشت دوم: سالها قبل، آقای خامنه ای تحلیلی ارائه کرد برای واقعه عاشورا. لب کلام آن تحلیل این بود که حکومت بنی امیه همه را آلوده مسایل مالی کرده بود و از این طریق همه صداها را خاموش کرده و این استراتژی منجر به واقعه خونین عاشورا شد.
به گمانم، حکومت جمهوری اسلامی هم خودآگاه یا ناخودآگاه (نمی دانم) از همین روش برای حفظ موقعیتش استفاده می کند.
پی نوشت سوم: اگر به بازار کتاب دسترسی دارید، کتاب دستهای آلوده سارتر را حتما بخوانید.

۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

مرگ

علی (ع):
هر نفس انسان گامی است به سوی مرگ

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

وصیت

جایی نوشته بود که این خطوط، وصیت مولانا بوده، الله اعلم، هر که گفته، نیکو فرموده.
----------------------------
اصیکم بتقوی الله فی السر والعلانیه و بقله الطعام
و قله المنام و قله الکلام و مواظبه الصیام
و دوام القیام و ترک شهوات علی الدوام
و احتمال الجفاء من جمیع الانام
و ترک مجالسه السفهاء و العوام
و مصاحبه الصالحین و الکرام
و ان خیر الناس من ینفع الناس
و خیر الکلام ما قل و دل و الحمدلله وحده .


شما را وصيت مي کنم به ترس از خدا در نهان و عيان
و اندک خوردن و اندک خفتن و اندک گفتن
و کناره گرفتن از جرم و جريت­ها و مواظبت بر روزه
و برپا داشتن نماز و فرونهادن هواهاي شيطاني
و خواهش هاي نفساني و شکيبايي بردرشتي مردمان
و دوري گزيدن از همنشيني با احمقان و نابخردان
و سنگدلان و پرداختن به همنشيني با نيکان
و بزرگواران همانا بهترين مردم کسي است
که براي مردم مفيد باشد و بهترين گفتار
کوتاه و گزيده است و ستايش از آن خداوند يگانه است.

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

رمضان / مرداد

پس بیست و هشت سال قبل هم این روزهای مرداد، ماه رمضان بوده. هیچ وقت در این چند سال به این موضوع توجه نکرده بودم.
اصلا شاید سربداران هم روزه سربدار شده بودند. چه کسی می داند.

۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

خنده

حقیقتا مدتها بود که اینگونه نخندیده بودم. از ته دل خندیم.
شاید شما را هم بخنداند.

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

جنگ کن، دیگرانی هزینه اش را خواهند داد

راهنمای زوج تازه واردی شده ایم که از ایران آمده اند.
در موضع شخصی قرار گرفته بودم که ماجرای "آمدن" را از بیرون نگاه می کند. دردناک بود. همه زندگی و داشته هایت را بگذاری و بیایی، دست خالی. بدون کوچکترین دانسته و داشته ای.
تیشه به نسل ما زده شده است. آنها که مانده اند، در آرزوی آمدن هستند. اکثر آنهایی هم که آمده اند، خودشان نمی دانند چه در پیش رو دارند.
شکل دنیا تغییر کرده، مناسبات تولید بهم ریخته، همه این عوامل دست به دست هم داده تا همه ما سرگردان باشیم.
سرگردانی ویژگی نسل ماست. سرگردانی.
این سرگردانی تا کی ادامه خواهد یافت؟
...
فرایندی که منجر به این سردرگمی شد، طولانی است و هزاران عامل در دل خود دارد. اما بخش قابل توجهی از شکل کنونی دنیا با همه دیوانگی هایش نتیجه تعامل عجیب و غریب جمهوری اسلامی با آمریکاست. داستان را از روزی بخوانید که با میل نهان و زد و بندهای نهان تر، رونالد ریگان رییس جمهور آمریکا شد. و یادمان باشد که داستان گروگان گیری 444 روزه چقدر در این فرایند انتخاب موثر بود. و بازهم اگر کمی نگاه کنیم، می بینیم که بت و سمبل نومحافظه کاران کسی نیست جز همان رونالد ریگان خودمانی.
...
داستان از تاثیر پروانه ای هم گذشته، تقابل رودرروی این دو دیوانه ی وحشی، دنیا را به پرتگاه کشانده. دو دیوانه ای که حرمت انسانیت برایشان ذره ای اهمیت ندار.

۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

خلقت

یک نوشته بسیار زیبا.
مدتها بود که متن به این شیوایی ندیده بودم.

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

مادر


فرزند را با درد و رنج بدنیا می آورد، زحمتش را می کشد،
سالها بعد او را به باد و آب می سپارد،
به امید آنکه باز بتواند او را به سینه خود بفشرد.

۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

عکس


از نوجوانی به عکس گرفتن علاقمند بودم، لنز 105 میلیمتری و دوربین Canon F1 پدرم وسایل تفریح و کنجکاویم بودند. عکس های آنالوگ و هزینه چاپ و فیلم و ... این روزها به یاد آن ایام، دیدن یکی دو سایت عکاسی، تبدیل به یکی از عادات روزانه ام شده.
یکی این سایت و یکی هم این سایت.

۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

الفت قلوب

تعداد وبلاگ هایی که مستمر می خوانم، زیاد نیست، و تقریبا هیچ وقت پیگیر کامنت ها نیستم، مگر معدودی موارد. اما همیشه علاقمند پیشنهاد دوستان برای خواندن متن ها و بلاگ های جدید بوده و هستم.
چند روز پیش یکی از رفقا متنی را پیشنهاد داده بود، متن انصافا زیبا و شیوا نوشته شده بود. شاید یکی از بهترین متن هایی بود که خوانده ام. متن را خواندم و لذت بردم. دوست عزیز فرمودند که کامنت ها را هم بخوان.
آن وقت بود که حقیقتا دیوانه شدم.
همه با هم دعوا داشتند. هر کس به دیگری فحش و فضیحت نثار می کرد ...
----
این چه جامعه ای است؟ آدمهای مثلا تحصیل کرده این گونه به هم ناسزا می گویند، از بقیه چه انتظار؟ و از همه بدتر اینکه حرف همدیگر را "نمی فهمند" و هیچ تلاشی هم نمی کنند.
مرز بندی ها مرتبا عمیق و عمیق تر می شود. گروه بندی ها خصمانه تر می گردد، کینه و عداوت، سینه آدمیان را می شکافد.
آخر این چه زندگی است؟
---
یاد آن آیه سوره انفال افتادم، بی گمان داستان ماست، بی گمان:
وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ ۚ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ ۚإِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
خداوند است که قلب انسانها را به هم نزدیک می کند، رسول خدا هم اگر همه دارایی روی زمین را خرج کند، نمی تواند این کار را انجام دهد. فقط خداست، فقط اوست.
برای انسان ماندن و انسان گونه زیستن باید قلب هایمان الفت داشته باشند. باید تلاش کنیم، اما فقط خداست که می تواند مشکل را حل کند.

۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه

عروسک

یکی از دوستان عزیز نوشت:
---
از آنجايي كه پليس به غلط‌خوردن افتاد كه چرا به دست مجرمي چون نسرين ستوده دستبند زده، از آنجايي كه مامور زن همراه نسرين چنان قيافه بدبختي داشت كه انجمن‌هاي حمايت از زنان بايد فكري به حالش بكنند، از آنجايي كه عروسكي كه نسرين براي پسرش بافته نرم‌تر از آن است كه همه سازمان‌هايي كه مي‌توانند همه توطئه‌هاي نرم را خنثي‌كنند كاري در مقابلش از دستشان بربيايد، از آنجايي كه وزارت اطلاعات كه پشه را در هوا و ماهي را در دريا و كرم را زير خاك رديابي‌مي‌كند بلد نيست با يك عروسك بافتني چه‌كند، از آنجا كه وزارت اطلاعات ما كه سهل است جمع سيا و موساد و ك گ ب سابق در مقابل اين عروسك‌ها ناتوانند، از آنجا كه اگر اين عروسك‌هاي مادر باف را از نخ آويزان‌كني به اندازه صد برابر آن جوان چيني در تين‌آن‌من جلو تانك را مي‌گيرند، از آنجا كه شوراهاي عالي و غيرعالي امنيت ملي و فراملي نمي‌توانند آيين‌نامه مقابله با عروسك‌هاي بافتني بنويسند، از آنجا كه شايد باربي عامل استكبار باشد اما نوكري استكبار هيچ‌جوره به اين بافتني‌ها نمي‌چسبد، از آنجا كه عروسك‌هاي را نمي‌توان آورد در بيست‌وسي كه اعتراف‌كنند جاسوسند، از آنجايي كه سازمان‌هاي اطلاعاتي كه بلدند هزارتا بمب‌گذار و هواپيماربا را بگيرند نمي‌دانند با عروسك چه بايدكرد، از آنجا كه نسرين ستوده با يك دستبند خوردن و دوتا ميل بافتني و يك مشت نخ كاري‌كرده كه خيلي‌ها نه راه پس داشته‌باشند نه راه پيش، پيشنهادمي‌شود از اين‌به‌بعد به نسرين ستوده بگوييم "نسرين اره".

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

شب

همیشه در ذهن داشتم که زنها از مردها صبورتر و قوی تر هستند، این روزها و این "شبها" این موضوع برایم اثبات شده است.
اگر من جای او بودم تا به الان هزار بار مرده بودم. اما او محکم و پابرجاست، زندگی می کند و همچنان زیبا و امیدوار می خندد، برنامه می ریزد و حرکت می کند.
امید دارم که این شبها به زودی سپری شود.

۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

به هر خانوار ایرانی هزار متر مربع زمین می دهیم، تا هر خانوار بتواند یک خانه ویلایی سه طبقه بنا کند و ...
---------

چه بگویم؟
چند میلون نفر با همین حربه، دوباره به این نکبت و نزدیکانش رای خواهند داد؟
چند میلون نفر هستند که سالهاست آرزوی زمین داشتن دارند؟
...
چند بار باید گول وعده های سرخرمن را بخوریم؟
حقیقتا خسته و درمانده شده ام از این عوام فریبی.

۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

رای

ولایت فقیه آمده تا جلوی دیکتاتوری را بگیرد. امام خمینی
---------
... صبح امروز نیز ایشان پیغام دادند که هیچ نظری ندارند و مجلس می‌تواند تصمیم اتخاذ کند.

این خبر هم خواندنی است.

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

قانون / شعار

نوشته اخیر محمد نوری زاد مرا سخت برآشفته است.
همه اش شعار است و شعار و شعار.
فضای این آدم (و کلا این جماعت) تغییر نمی کند، از پهلویی به پهلوی دیگر می شوند، اما دست از شعار بر نمی دارند.
آنچه مرا آشفته کرده، شعار گویی هایش است.
جامعه با شعار به آرامش و رشد (همانهایی که آرزوی محمد نوری زاد است) نمی رسد. جامعه با "قانون" می تواند رشد کند.
قوانین دقیق و محکم، نه شعارهای احساسی و متن های ادبی.
توصیه می کنم که متن نوشته ایشان را بخوانید.

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

لجن

چنان دین و اخلاق و شرف و ناموس خداوندی را به لجن و کثافت کشیده اند که هیچ نمی توان گفت و هیچ حرفی نمی توان زد. فقط باید خاموشی گزید و مراقب بود که گندی بر گند و کثافت آنها اضافه نکرد.

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

خردادهای خونین

روایت تلخ و عبرت آموزی است داستان بنی صدر.
اینجا "گزیده ای" از بریده های روزنامه های آن روزها را می توان دید.
دور باطل طرد و خشونت و قتل و خروش مردم انقلابی و افشاگری و ...
این داستان کجا به آخر خواهد رسید؟
این متن هم خواندنی است.
روایت بهنود هم روایتی است دردآور.
این نوشته هم بسیار عالی و تقریبا منصفانه است.
...................
"گزیده" = گزینش شده

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

اشتباه پشت اشتباه

آقای خامنه ای در سخنرانی خود گفته اند:
"... خود امام هم همين جور بود. ايشان، هم در نوشته‌هاى خود - بخصوص در اواخر عمر شريفش - هم در اظهارات خود، بارها گفت من در فلان قضيه اشتباه كردم. اقرار كرد به اين كه در فلان قضيه خطا كرده است؛ اين خيلى عظمت لازم دارد. روح يك انسانى بايد بزرگ باشد كه بتواند يك چنين حركتى را انجام دهد؛ خودش را منسوب كند به اشتباه و خطا. اين معنويت امام بود، اين اخلاق امام بود؛ اين يكى از ابعاد مهم درس امام به ماست..."
----------------
تمام نکته در همین جاست: همه اشتباه می کنند و برای هر کسی خطا رخ می دهد. اما چطور کسی که به اشتباه خود معترف است می تواند بار "ولایت" آن هم از نوع "مطلقه" را بر دوش کشد؟ چنین مسئولیت عظیمی را پذیرفتن یا نشانه حماقت و جهل مرکب است یا نشانه غرور و تکبر.

۱۳۹۰ خرداد ۱۹, پنجشنبه

منافع ملی

مانده ام که چه کسی حافظ منافع ملی خواهد بود؟ یا دقیقتر بگویم وامانده ام که وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی حافظ منافع چه کسی است؟
وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، جناب استاد، دکتر صالحی، استاد دانشکده مکانیک شریف، حافظ منافع ملی ایرانیان است یا حافظ منافع هتل داران مصری؟
...
کشور ما تا وقتی که پول مفت دارد و از چاه هایش نفت بیرون می آید و تا زمانی که حاکم همان "درم بخش" داستان است، روز خوش نخواهد دید.


۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

شاهنامه

وقتی که حاکمان آنقدر احمق و نفهم و کودن هستند که همه چیز را در تقابل با اسلام "قرار" می دهند:
و عجیب نخواهد بود که نسلس در این سرزمین قدرت گیرد که آموخته است همه چیز در برابر اسلام است. پس در برابر اسلام با همه توانش بایستد و نابود کند همه جلوه های دینداری و مسلمانی را.
در این بین مقصر کیست؟ آنکه تخم نفرت و کینه را از سر بی دانشی و جهل و تعصب پخش کرده است یا آنکه کینه در دل دارد؟

۱۳۹۰ خرداد ۱۶, دوشنبه

شأن فقیه

شأن شما جاهلان فقه نخوانده کجا و شأن ما فقیهان کجا؟
...

امام جمعه کاشان در خطبه های نماز جمعه امروز درباره تکذیبیه سپاه گفت: "بنده به این آقایان می گویم که مواظب باشید، شما فقیه نیستید و تنها مقلد می باشید. واژه تکذیب یعنی دروغ، دروغ را به یک فقیه نسبت می دهید و این بار حقوقی و فقهی دارد. تکذیب، گناه کبیره است اگر مطابق با واقع نباشد کسی که گفته است از نظر شرعی هشتاد ضربه شلاق دارد."

او گفت که معنای "اصلاح خطا" این نیست که به کسی "نسبت کذب" بدهند.

آقای نمازی افزود: "بعضی جاها انسان ناگزیر است که مطلبی را بیان کند؛ اما [آیا] کسی که تنها یک پاسدار است در حریم یک فقیه وارد می شود؟"

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

عزت الله / هاله

حقیقتا مدتهاست که دیگر به آنکه در اوج است و دستور می دهد، نمی اندیشم،
فکرم را آن کسی که در حضیض است و بی پروا می زند و می کشد و به بند می کشد، مشغول کرده است.

۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

مصاحبه

من این فیلم را تازه دیدم. شبکه فاکس شبکه تاثیر گذاری در بین مسیحیان آمریکاست. مصاحبه جالبی است. نمی دانم که آیا صدا و سیمای دروغگوی کشور ما هرگز این مصاحبه و امثال آن را بخش می کند یا نه.

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

تناقض های ذهن درمانده

امکان نداره که این قطعه رو ببینم و زار نزنم.
امروز سوم خرداد است. روزی که خبر آزادی خرمشهر را اعلام کردند، غوغا بود، همراه مادرم بودم، حوالی مسجد آشتیانی ها. مردم در خیابانها شیرینی می دادند.
همه آنهایی که می دیدیم، خوشحال و شاد بودند.
...
این روزها که از زوایای دیگر هم داستان را می بینم (فیلم مستند بی بی سی؛ دو سرباز)، نمی دانم چه بگویم.
فقط می توانم بگویم که ای کاش جنگ نشده بود و مردم خوشحال می ماندند.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

بخشش / اهمال

خاتمی همیشه یکی بر میخ زده، یکی بر نعل.
اصولا "ملتی که باید ظلم را ببخشد"، چه کسی است؟ چه کسی آن "ملت" را نمایندگی می کند؟
چه چیزی باید بخشیده شود؟
آیا با این بخشش ها، مشکل ساختاری ظلم تضعیف می شود و یا اینکه به ظالم و نظام ظلم اجازه بازسازی داده می شود؟
چرا آقای خاتمی علاقمند به زیر سیبیلی رد کردن همه ماجراهاست؟
به راستی آیا همین رفتار او نبود که باعث رشد گروه های ظالم شد؟ سهل انگاری در برابر ساختار ظلم که نامش عفو و بخشش نیست. نامش سهل انگاری است.
بخشش و عفو جایی می تواند اعمال شود که موضوع، شخصی است و اتفاقی گذرا رخ داده، اما برای ظلم سازمان یافته (جنایت سازمان یافته)، بخشش و عفو چه معنی دارد؟
آنکه پسرش، دخترش، همسرش به قتل رسیده، می تواند قاتل را ببخشاید، اما او نمی تواند سازمان قاتل پرور را ببخشاید، او حق این کار را ندارد، چون مهلت دادن به سازمان قاتل پرور، مسبب قتل های بعدی است که دامان هر کسی را می تواند بگیرد. آیا آیندگان هم رضایت داده اند؟
...
پی نوشت: « اگر ظلمی شده است که شده است همه بیاییم عفو کنیم و به آینده نگاه کنیم و اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آینده از آن چشم‌پوشی شود و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است می گذرد و آن وقت همه به آینده بهتر رو خواهیم آورد.»

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه

خیال خام


اندیشه خام: ملک، خصوصی است. حق ورود ندارید.
(هر چه فکر کردم شعر مولوی یادم نیامد)
...
مانا نیستانی