۱۳۹۷ بهمن ۸, دوشنبه

Rosebud

سال هفتاد و دو بود که فیلم همشهری کین را در جشنواره فیلم فجر دیدم. چه روز سردی بود، از دبیرستان جیم زده بودم. ساعتها در صف سینما عصرجدید ایستادم، از صبح خیلی زود تا حوالی ساعت سه یا چهار بعد ظهر. نفر دوم صف بودم، اما وقتی وارد سالن شدم تقریبا تمام صندلی ها پر بود. بهرحال اهالی هنر و ... همیشه بلیط خود را از قبل دارند و معدودی بلیط هم برای بقیه می ماند.

فیلم (محصول 1941) به زبان اصلی بود و خبری از زیرنویس و دوبله نبود.
داستان فیلم حول یک کلمه شکل گرفته بود: Rosebud که شخصیت اصلی داستان در لحظه مرگ برزبان می آورد.

می دانستم که فیلم یکی از معروف ترین و بهترین آثار سینماست، اما آن روزها نمی فهمیدم که چرا داستان اینقدر برای اهالی هنرجذاب است.

ازآن روزها بیست و پنج سال می گذرد و کم کم می فهمم که چرا آن کلمه در آخرین ثانیه ها گفته شده است و چرا آخرین کلمه مهم است و آخرین کلمه از کجا می آید و ...