۱۳۹۳ فروردین ۲۹, جمعه

اغوای شیطان، بیشتر از آن خود کن


(ابلیس) گفت: پروردگارا! به سبب آن كه مرا گمراه كردى، من هم [باطل را] در روى زمين حتما برايشان مى آرايم و همه را گمراه مى كنم (سوره حجر، آیه سی و نهم)

این بیشتر و بیشتر و بیشتر خواستن تا کجا؟ این همه ظلم و بدبختی و گرفتاری، به قیمت بیشتر و بیشتر خواستن آدمیزاد. انگار این موجود سیر نمی شود. گیرم که ده رقم حسابت شد دوازده رقم. آخرش چه؟ آخرش صد ماشین گران قیمت می خری و هزار ملک زیبا و ... بعدش چه؟ آخرش می میری بدبخت. همه چیزت را خواهی گذاشت، اگر ثروت قرار بود کسی را جاودان کند تا به حال کرده یود.
این همه درد و ناله آدمیان و دیگر موجودات چقدر ارزش دارد؟
این دو نوشته را اگر حالی بود بخوانید (+) و (++). 

۱۳۹۳ فروردین ۱۸, دوشنبه

تن های خسته و چشم های نگران

وقتی بدن های نحیف و چشم های نگران و تن های خسته و رنجور این سربازان را با گردن های کلفت و شکم های برآمده و چشم های پر از غیظ حرامیان مقایسه می کنم، و وقتی درخواست تنبیه آنها را از سوی "نماینده" مجلس می شنوم، شرم و ناراحتی و بغض و بدبختی سراسر وجودم را می گیرد و تنم می لرزد از این همه بی شرفی.




آن "نماینده" بی شرفی و بی ناموسی که سراسر دوران نکبت بار "حرامزاده هزاره سوم" صدایش درنیامد و حیف و میل بیت المال و بدبخت شدن آدمها او را ذره ای بی تاب نکرد، امروز درشتی می کند و برای تنبیه این بچه های مظلوم صدای کثیف و گوش خراشش را بر سرش انداخته است. ای کاش این حرامی بگوید که پسرش و برادرش و ... در کجا خدمت کرده اند و اصلا او چه کاره است که حرف مفت می زند؟ همین آقای کوثری و امثالهم در دوران جنگ آنقدر فشل و ناکارآمد بوده اند که سالها (واقعا سالها) ایران به دنبال فقط  """یک""" پیروزی نظامی بود تا جنگ را خاتمه دهد. حالا آقایان برای کل کشور کارشناس نظامی و ژنرال چهار ستاره شده اند. همانهایی که اگر روال کار دنیا درست بود هنوز باید سر زمین های کوچک شان بیل می زدند.

۱۳۹۳ فروردین ۱۳, چهارشنبه

زمان را دریابیم

دو خطی بی ربط،

آدمیزاد از این دنیا چه می خواهد؟ این همه حرص و مکر و حیله و کثافت کاری برای چه؟ برای کی؟ برای کدامین هدف؟ این همه دغلکاری؟ 

چقدر کم می فهمیم ارزش زمان را، اصلا نمی فهمیم که بهار آمد و زمستان رفت و باز زمستانی در راه است و ... مرگ.