۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه

فارسی

بلاخره بعد از حدود یک هفته، فونت فارسی و متعلقات لازمه در کنار همدیگر قرار گرفتند.

۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

بو

عباس جعفری دولت آبادی: "... با قاطعیت و صراحت می گویم که دستگاه قضایی بوی رهبری را می دهد ..."
-------------
قطعا همین طور است. بویش همه را سرمست کرده.

۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

عیسی مسیح

اولین بار دو سال پیش بود که برای اولین بار شنیدم که "کریسمس چه ربطی به تولد عیسی دارد؟". برایم عجیب بود و ناخوشآیند. و البته برای منی که از نوجوانی عاشق عیسی بوده و هستم، دردناک.
اما حالا کم و بیش بعد دو سال معنی آن جمله را می فهمم. اینجا و در برنامه های تلویزیونی، کمتر حرفی از عیسی (ع) زده می شود، آنچه هست سانتاست و کادوهای رنگی و خرید و خرید و خرید و حراج و ... اما خبری از نام و یاد عیسی نیست.
شاید در کلیساها مراسمی باشد، نمی دانم، خبری از داخل کلیسا ندارم، اما در رسانه های عمومی خبری نیست که نیست.

نمی دانم، شاید تاکید کمتر روی نامها، اثر بهتری داشته باشد. مگر مائی که دائما علی علی و حسین حسین کرده ایم، چه گلی بر سرمان زده ایم؟ شاید دوز کمتر و کمی هم مخفیانه و هوشمندانه، روش موثرتری باشد.
-------
در هر صورت، یاد و نام عیسی پسر مریم، هر جا که باشد، مبارک است و پربرکت.
تولد مسیح مبارک باد.

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

خنده / گريه

دوست عزيزمان، الهام، متن زيبايي فرستاده بود، برايم جالب بود، عينا نقل قول مي كنم:
-------

چقدر خنده داره كه: یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد میگذره!

چقدر خنده داره که: صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید میریم کم به چشم میاد!

چقدر خنده داره که: یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!

چقدر خنده داره که: وقتی میخوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر میکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که میخوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!

چقدر خنده داره که: وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی میکشه لذت میبریم و از هیجان تو پوست خودمون نمیگنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانیتر از حدش میشه شکایت میکنیم و آزرده خاطر میشیم!

چقدر خنده داره که: خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!

چقدر خنده داره که: سعی میکنیم ردیف جلو صندلیهای یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!

چقدر خنده داره که: برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی میکنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!

چقدر خنده داره که: شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور میکنیم اما سخنان قران رو به سختی باور میکنیم!

چقدر خنده داره که: همه مردم میخوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!

چقدر خنده داره که: وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال میکنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا میگیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو میشنویم در برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر میکنیم!

خنده داره.
اینطور نیست؟
...

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

بازهم حسين (ع)

به همه جنبه هاي مذهب هيئتي ايراد مي گيريم، اما وقتي قرار است مراسمي براي امام حسين داشته باشيم، عينا همان داستان هيئت ها را تكرار مي كنيم.
با همان نوحه ها و مداحي ها "تلاش" مي كنيم تا گريه كنيم،
با همان سينه زني ها خودمان را مشغول مي كنيم،
همانطوري نذري مي دهيم و مي خوريم،
همان روضه ها را گوش مي دهيم، نهايتش تلاش مي كنيم خودمان مانند همان ها روضه بخوانيم و مداحي كنيم،
و ...
پس آن همه ادعاي روشنفكري ديني و ... چه اثري داشت؟
نه تاريخ حسين (ع) را مي دانيم، نه در كارهايمان به او اقتدا داريم و نه ....

عجب حكايتي است، حكايت اين بي سوادي ما
و عجب حكايت عجيب تري است حكايت اصرار ما بر بي سواد ماندمان

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

مرگ

وقتي كه به مرگ فكر مي كنم، مي بينم كه همه چيز چقدر كم اهميت هستند.
اي كاش مي توانستيم از تك تك لحظه هايمان لذت ببريم. كافي است فكر كنيم كه اين آخرين دقيقه زندگي مان است،

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

حسين

شعری تاریخی از محمد تقی بهار که درود و رحمت خدا بر او باد

در محرّم، مردمان خود را دگرگون می کنند
از زمین آه و فغان را زیب گردون می کنند

گاه عریان گشته با زنجیر میکوبند به پشت
گه کفن پوشیده ،‌ فرق خویش پرخون می کنند

گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا
جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند

وز دروغ کهنه ی « یا لیتنا کنّا معک»
شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند

خادم شمر کنونی گشته، وانگه ناله ها
با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون می کنند

بر “یزید” زنده میگویند هر دم، صد مجیز
پس شماتت بر یزید مرده ی دون می کنند

پیش ایشان صد عبیدالله سر پا، وین گروه
ناله از دست عبیدالله مدفون می کنند

حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلی
هر دو را تسلیم نوّاب همایون می کنند

آید از دروازه ی شمران اگر روزی حسین
شامش از دروازه ی دولاب بیرون می کنند

حضرت عباس اگر آید پی یک جرعه آب،
مشک او را در دم دروازه وارون می کنند

گر علی اصغر بیاید بر در دکانشان
درد و پول آن طفل را یک پول مغبون می کنند

ور علی اکبر بخواهد یاری از این کوفیان
روز پنهان گشته، شب بر وی شبیخون می کنند

لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند

گر یزید مقتدر پا بر سر ایشان نهد
خاک پایش را به آب دیده معجون می کنند

سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند

خود اسیرانند در بند جفای ظالمان
بر اسیران عرب این نوحه ها چون می کنند؟

تا خرند این قوم، رندان خرسواری می کنند
وین خران در زیر ایشان آه و زاری می کنند

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

باد

باد سرد و ذرات برف، امشب مرا مرتب به ياد فيلم دكتر ژيواگو مي اندازد.

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

غيرت ديني

آقاي وحيد خراسان فرموده اند: "... شنیده ام که می خواهند قمر بنی هاشم (حضرت عباس) را به نقش هنرپیشه ها در آورند... خدا نکند چنین غلطی بکنند، آن وقت هر چه پیش آید و هر چه ما بگوییم، معذوریم ..."
و
"... مردم! بدانید که این نقشه ها برای این است که وقتی قمر بنی هاشم را به آن صورت نشان دادند، دیگر این سوز و گداز در روضه ها نخواهد بود ..."
---------
خدا را شكر كه فهميديم آقايان زنده هستند و نفس مي كشند، آنقدر سكوت كرده بودند كه گمان كردم نكند مرده باشند.
---------
راست مي گفت كه "دين افيون توده هاست".
قطعا "اين" دين افيون و از افيون بدتر است.
تمام غيرت آقايان در همين ظواهر است و لاغير. ظلم و شقاوت را نمي بينند، شايد هم مي بينند و دم نمي زنند. اين كدام شرف است كه آقايان به آن مشرف هستند؟
تمام همّ و جهد آقايان در موي زنان و نقش هنرپيشه عباس (ع) و ... خلاصه شده است.
----------
كجاست آن ديني كه نور و روشني و حركت و معرفت و زيبايي است؟

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

كجايي؟

هي آخدا كه اون بالا نشستي و به انگشت اشاره ات كار كائنات رو مي چرخوني.
صداي ما رو مي شنوي؟ مگه خودت نگفتي كه مي شنوي؟ پس كجايي؟ اصلا هستي؟ گوش مي دي؟ نكنه اون قدر كاراي بزرگ و مهم داري كه ديگه اين موجودات زير و حقير به چشمت نميان؟
هي آخدا. دلت سنگ شده؟ اگر مي خواستي اين همه بدبخت بيافريني و بعد ولشون كني به امون خودشون، تا يه سري شون نون شب نداشته باشند و يه سري شون ندونن با پول و امكاناتاشون چي كار كنن، اصلا براي چي خلق مون كردي؟ مي ذاشتي همون خاك باشيم. نه به كسي كاري داشتيم، نه آزارمون به كسي مي رسيد. تا ابد خاك مي مونديم. نهايتش مي شديم تنه يه درخت زپرتي، شايد هم يه تيكه صخره سرد و بي روح.
-----
لقمه از گلوم پايين نمي رفت وقتي داستان رو شنيدم. اي كاش مي شد مرد.
اگر حوصله اي بود داستان اون مادر بدبخت و اون بچه بيچاره تر رو بعدا مي نويسم.
الان فقط مي خوام بشينم و زار بزنم. زار.

۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه

آرزو

دوست دارم برگردم و برم تو يه جايي كه آدمهاش فقيرن، حسابي فقير. از همون جاهايي كه تو ايران زياده. بعد برم سر كار خودم. دوباره معلم بشم. بيشتر حقوق چندرغازي آموزش پرورش رو يه جوري با بچه هاي كلاسم تقسيم كنم. روزها و شبها نون خشك بخورم. اون قدر فرياد بزنم و اونقدر غصه بخورم كه زود بيفتم و بميرم.
-----------
اما چاره كار اين نيست. اين رو مي دونم.
مي دونم كه حتي اگر اين كار رو بكنم مشكلي حل نمي شه. فرق ما با امريكايي ها همين جاست. فرهنگ ما بهمون مي گه كه برو و خودت رو فنا كن. خودت هم نون خشك بخور . درآمد ناچيزت رو با بقيه تقسيم كن. اما فرهنگ غرب مي گه برو كار درست كن. ثروت توليد كن، هم خودت ثروتمند شو و هم به بقيه خير برسون تا اونها هم خيرشون به تو برسه (شايد خير در فرهنگ غرب كلمه بي معني باشه، شايد بشه جاش رو با "نفع" عوض كرد، مهم نيست كه كلمه اش چيه، مهم تغييريه كه تو زندگي ايجاد م يشه).
از اين فرهنگ احمقانه صوفي مآبانه حالم بهم مي خوره، اما چه كنم كه خودم هم در همون فكرم.
تا اين رخوت از تن مون بيرون نره و تا وقتي با نشاط نشيم، و با تمام وجودمون دنبال نعمت نباشيم، همين آشه و همين كاسه.

۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه

خارخسکها

بي بي سي فارسي گزارشي دارد از يك كتاب: اسرار نظم نوين حوزه علميه
جالب ترين بخش متن از ديد من جمله نقل قول شده از آقاي خميني بود (از كتاب كشف الاسرار):
"ای بیخردان! مملکت دین بهشت روی زمین است و آن با دست پاک روحانی تاسیس می شود همین روحانی نیمه جان که شما خارخسکها بنکوهش آنان برخاستید دو ثلث از این کشور یا بیشتر از آن را بی سروصدا اداره می کنند و شما خبرندارید". (کشف الاسرار، ص. ۲۰۲)
حقا كه ريشه ادبيات سياسي معاصر را بايد در نوشته ها و سخنراني هاي آقاي خميني يافت.

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

گزينه

خائن بزرگ، همان ديوانه قدرت بي حصر، چند گزينه در پيش رو دارد تا باز هم بر مسند قدرت بماند:
قرباني كردن مليجك درگاه،
به راه انداختن جنگ و خون.
شايد هم تركيبي از هر دو.
-----------
اما خبري از جام زهر نيست، اگر هم باشد دردي از مردم دوا نميشود.
كافي است به سخنان ساليان اخير خائن بزرگ، همان كه قدرت چشمش را كور و گوشش را كر كرده، دوباره گوش دهيم.

كار

مردك هاي حرومزاده ي پست بي شرف.
نفري چهل هزار تومن مي دهد، بعد باعث تعطيلي همه كارها در كشور مي شود.
به قول پيام اين روزها الفاظ از معني افتاده اند، اي كاش مي شد و مي توانستم صفت مناسبي برايش پيدا كنم.
-----------
امروز خبردار شديم كه شركتي كه قبلا در آن كار مي كرديم، تقريبا تعطيل شده. شركت بزرگي كه در ايران بسيار معتبر بود.
دليل تعطيلي: متوقف شدن تمام پروژه ها و تمام طرح ها.
آن همه كارمند و مهندس و كارگر حالا بايد از كجا درآمد داشته باشند؟ كجا بايد كار كنند؟
مي دانم كه مديرهاي شركت با چه همتي تا به اكنون ادامه داده بودند، اما مگر مي شود به صدها نفر حقوق بدهي، بدون اينكه هشت ماه درآمدي داشته باشي؟
----------

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

انعام

سوره انعام را بسيار دوست دارم،
احساس مي كنم كه مردمان كشورم و همه ما شامل بخش آخر آيه شده ايم.

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

تار

پیش از شما
به سان شما
بی شمارها

با تار عنکبوت
نوشتند روی باد
کاین دولت خجسته جاوید زنده باد

شفيعي كدكني
------
اصل مطلب از اينجاست.

۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه

قانون

هر وقت كه با ايران صحبت مي كنم، اگر از حال و احوال و من خوبم، شما چطوريد و ... فارغ شويم و اگر صحبت به حرف هاي جدي برسد، قلبم مي خواهد كه منفجر شود. مردمي شده ايم كه از هر سو فشرده مي شويم. حكومت حرامي و ناكارآمد، دولت هاي خارجي كه پا روي گلوي مردم گذاشته اند و مردم ناآگاه و بي خبر.
مانده ايم با غربت و خبرهايي كه مي شنويم و مي خوانيم.
مانده ايم كه چه كار كنيم؟ يقين دارم كه مشكلات كشور ما راه حل دارد، البته راه حل طولاني و زمان بر.
اما بر خلاف بسياري كه راه حل را در آمدن رضا خاني ديگر مي بينند، من يقين دارم كه راه حل مان رضا خان و امثالهم نيستند. راستي مگر دار و دسته حاكم، همان ورژن اسلامي رضاخان نيستند؟
راه حل ما بازگشت به خرد و قانون است.
"قانون"، اين كليد طلايي كه ما به آن اعتقادي نداريم. اگر بتوانيم روح قانون گرايي و حركت بر اساس قانون را بين خودمان تقويت كنيم و در عين حال به دنبال قوانين ماندگار باشيم، در مسير درست هستيم، وگرنه وضع همين است كه هست.

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

سلامتي



وقتي انگشت دستمان مي برد، تازه يادمان مي آيد كه همچو عضوي هم داشته ايم.
----
خدا همه بزرگترها را به سلامت دارد.

۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

شكر خدا

... "در گذشته حرف دشمن القای حاکمیت دوگانه بود و در برخی ادوار هم برخی افراد دنبال القای این وضعیت در کشور بودند که دولت و مجلس در مقابل ولایت فقیه که محور نظام است، قرار دارد؛ ولی الان این گونه نیست."
-----
تمام هزينه اي كه يك ملت ميدهد براي همين يك دست بودن امور است. "يك" محور.
تمام تاريخ ما پر است از همين مفهوم.
همه سلطانهاي سابق هم در انديشه "محوريت" خود بودند، وضع امروز كشور ما ثمره قرنها تداوم همين انديشه است.

۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

برگ


يكي از زيباترين داستان هاي زمان كودكيم داستان آن نقاش پير و سالخورده بود كه همسايه دختركي مريض احوال بود.
باد و باران پاييزي شروع شده بود و دخترك باور داشت كه با افتادن آخرين برگ درختي كه روبروي پنجره اتاقش قرار داشت، زندگيش خاتمه خواهد يافت.
پيرمرد هنرمند، در شبي باراني و توفاني، تمام شب را براي كشيدن برگي روي ديوار و در كنار شاخه ها سپري كرد، به اميد آنكه دخترك بماند.
پيرمرد تمام وجودش را در همان برگ قرار داد و زيباترين برگ عمرش را نقاشي كرد.
صبح روز بعد، بعد از توفان، دخترك با ديدن آن "برگ" زيبا كه از گزند توفان سالم مانده بود، اميدش را باز يافت. نقاش، اما خوش را فداي دخترك و آن برگ هنرمنديش كرده بود.

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

سادگي

Dialog:

A: Hey Kenneth! Did you vote?
K: No, What about you?
A: What??? No!!!!


۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

تربيت

گمان كنم كه اصل عكس را هم ديده باشيد.
فيلم اين صحنه و اتفاق خونين بعد آن هم موجود است.

۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

پرواز

كاش عقاب بودم و مي تونستم روي كوه ها پرواز كنم.

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

"فاني"

يكي از اساتيد دانشكده كه اتفاقا يهودي هم هست برايم نوشت:



حقيقتا چگونه بايد "فاني" بودن موضوع را توضيح دهم؟

۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

ايمان!

... ايمان تان شما را به چه بدي هايي امر مي كند، اگر ايمان داريد!

انگار خدا هم خسته شده است از دغل بازي مومنان.

------
پي نوشت:
از جدا جدا خواندن آيات قرآن خوشم نمي آيد. جمله بالا بخش انتهايي آيه نود و سه سوره بقره است، حكايتي است با گروهي از اهل كتاب و مجادله خدا با آنها.
اما جمله، جمله طلايي است. به كار هر روزه ما بخصوص مي آيد.
نمي دانم در دل آن حكومت پليد چه خبر است، اما اي كاش كسي به گوش آنها همين يك جمله را مي خواند و اي كاش گوش شنوايي پيدا مي شد. اما از "گوش" شنوا خبري نيست. آقايان همه علامه دهرند و نيازي به "گوش" نيست. يكسره سخن هستند و "علم و عمل".

همه تزوير. همه ريا. همه چاپلوسي. همه بي ادبي. همه تملق. همه بي دانشي. همه دروغ. همه ظلم. همه فقر. همه حرام خواري. همه بيداد.

... ايمانتان شما را به پليدترين پليدي ها رهنماست، اگر ايمان داريد.
اي تف بر ايمانتان و دفتر و دستگاه ايماني كه براي خود ساخته ايد.

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

چهار فصل

بهار، كودكي
روييدن، رشد
--------
تابستان، جواني
حرارت، شور و انرژي
--------
پاييز، ميانسالي
خزان رنگارنگ، محصول
--------
زمستان، پيري
مرگ، مرگ
--------
بهار
از نو رستن
تا رستاخيزمان چگونه باشد؟

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

اوهام

ما مردم عجيبي هستيم. سراسر انديشه مان غرق در اساطير و اسطوره است. حتي در امور ديني هم اساطير خالي از واقعيت هستند كه بيشتر باورهاي ما را شكل مي دهند.
در مورد تاريخ خودمان توهم داريم، در مورد شخصيت هاي تاريخي و مذهبي هم متوهم هستيم.
گوشه اي از واقعيت هاي تاريخي را شنيده ايم و سپس بر اساس آنها افسانه ها ساخته ايم و اسطوره تراشيده ايم.
حتي در امور فقهي هم در خيالات و اوهام بسر مي بريم.
از اين اوهام چه حاصل خواهد بود جز آنچه اكنون داريم؟ توقع ديگري داريم؟

۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

همت

فرياد كه در رهگذر عالم خاكي

بسي دانه فشاندند، بسي دام تنيدند

همت طلب ...

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

عكس

در كهريزك و ديگر جاها به هيچ كس تجاوز نشد. براي اثبات كافي است به اين عكس ها نگاه كنيد. هرگز خيال بد به ذهن تان راه ندهيد، اينان آمال و آرزوهاي آقايان نيستند، اينان متجاوزين به ساحت قدس هستند.

۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

راه



استاد بزرگوار مهدي بهادري نژاد.

۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

تناقض

دختر بور و بلوند آمريكايي دامن ميني ژوب پوشيده و مثل بقيه گوشي در گوش دارد، سرخوش است و بر خلاف بقيه، كم و بيش تحت تاثير آهنگ تكان تكاني مي خورد. عينك فشن آفتابي به چشم دارد و آهسته آهسته به سمت ايستگاه اتوبوس حركت مي كند. ايستگاه پر از دانشجوست. پسرهاي گردن كلفت آمريكايي هم تشريف دارند.
حتي يك نفر بر نمي گردد كه نگاهي به "او" بيندازد. چه رسد به اينكه با چشمانشان او را لخت كنند.
اينجا چه خبر است؟
آدم ها چگونه تربيت مي شوند كه به اين دختر نيم نگاهي هم نمي اندازند؟

مملكت ما چه خبر است كه با چادر و روسري و مانتو و ... كسي امان ندارد؟
چرا اين داستان در كشور ما حل نمي شود كه هيچ، هر روز هم بد و بدتر مي شود؟

اين لينك را ببينيد: http://www.rahesabz.net/story/24417/

شرف كجاست؟

اي تف به ذات پليدتان.
خانم خبرنگار سيماي جمهوري اسلامي مي فرمايد: استقبال از سخنراني "رييس جمهور" بسيار زياد بوده و سخنراني ايشان يكي از پر شنونده ترين سخنراني هاي امسال بوده.
بعد هم اعلام مي شود كه به علت "نقص فني" نمي توان تصاوير سخنراني را پخش كرد و فقط به صدا اكتفا مي شود. مردم بيچاره ما هم كه منبع خبرشان سيماي جمهوري اسلامي است (چون مي خواهند خبر را از آدم مطمئن و با ايمان بگيرند!) باور مي كنند و يقين دارند كه سخنراني رييس جمهور عزيز يكي از پر شنونده ترين سخنراني ها بوده.

نمي دانم چگونه مي توان لقمه اي حرام تر از اين لقمه خورد، آن خانم خبرنگار و آن آقاي فيلم بردار و ........... چگونه مي توانند اين چنين ساده، دروغ به اين بزرگي بگويند.
فاحشگي و دلالي فحشاء، به اين كار شرف دارد.

۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

بيرق پيروزي


كيارش عزيز اين عكس را به اشتراك گذاشته بود و نوشته بود: آی اشک ریختم، آی اشک ریختم :((
---------------------------
گمان كنم شرح ديگري لازم نباشد.

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

فرداي فرداها

... و لتنظرنفس ما قدّمت لغد ...

------------------------

هر چه تلاش كردم كه شيوايي سخن را نگه دارم، نتوانستم. نتوانستم ترجمه زيبا و متناسبي پيدا كنم.

... هر كس بايد چشم باز كند و ببيند كه براي فردايش چه پيش مي فرستد ...


۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

جماعت تزوير

بعضي وقت ها مي رفتم و در صف نماز جماعت دانشگاه مي ايستادم و با جماعت نماز مي خواندم. اين روزها مرتب به آن صفهاي نماز جماعت فكر مي كنم، بخصوص به يكي دو صف اول كه تقريبا همگي از كارمندان دانشگاه بودند.
دائم با خودم كلنجار مي روم كه آنها چقدر با نيت واقعي نماز آنجا بودند؟
آن موقع ها هم شنيده بودم كه خيلي ها فقط براي كسب منفعت نماز مي خوانند و در صف جماعت مي ايستند و .... اما باورش برايم سخت بود. اين روزها كسي را از نزديك ديده ام كه چنين مي كرده. ديگر برايم باور آن داستان قابل قبول شده.
چقدر دين و مذهب در جامعه ما بيمار است، چقدر!

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

دگرگوني

از نور، ظلمت
از ظلمت، نور

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

دانشكده

وب سايت دانشكده سابق را مي ديدم، الحمدلله تمام اساتيدي كه دست چپ و راست خودشان را نمي توانستند تشخيص بدهند به مقام "استاد تمامي" رسيده بودند.
آدمهايي كه از آب گل آلود ماهي گرفته بودند و خودشان را با هر دوز و كلكي در دانشگاه چپانده بودند. نه روح علمي داشتند و نه روحيه كشف حقيقت.
استاد تمام بودن معني و مفهومي دارد (البته شايد بايد بگويم كه داشت)، اين جماعت هرگز بويي از آن نبرده اند.
اين جماعت با هيچ معيار و استانداردي لايق مقام استادي نبوده و نخواهند بود.
خودشان شده اند معيار سنجش، خودشان به خودشان مدرك و جايزه و "مقام استادي" هبه مي كنند.
وقتي محك رابطه و رقابت با دنياي آزاد از بين رفته باشد، وضع و حال از اين بهتر نخواهد بود.

----------------------
پي نوشت:
بديهي است كه منظور من همه اساتيد نيست. در همان دپارتمان اساتيد واقعي هم وجود دارند.

زن

زنها در همه جاي دنيا قرباني هستند. همه جا. بدون استثنا.

۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

ديگران

هرچه بيشتر با انديشه ديگراني كه فكرها و ايده هاي نسل بعد را خط و ربط مي دهند آشنا مي شوم، بيشتر و بيشتر و بيشتر نگران عاقبت امر خودمان مي شوم.
بي تدبيري و كژ رفتاري و فساد حكومت چنان همه را بي ادب كرده و چنان دروغ و اشتباه را جاري ساخته كه ...

اينان كه امروز طرد شدگان رسمي و حكومتي هستند، اگر روزي بر سر قدرت برسند چه خواهند كرد؟
دين داران ولايي در تب و تاب تصويب لايحه "حمايت" از خانواده هستند و در پي بزم حضور صيغه شده هاي خود و آن ديگران در پي برانداختن تمام اركان دين و دينداري.
دين داران ولايي فكر و ذكرشان داشتن همخوابه در سفر و حذر است تا مبادا به ورطه گناه بلغزند و آن ديگري با كلمات نافذ خود در حال برچيدن تمام بساط.
باشند و به فكر صيغه هاي شرعي خود باشند تا مبادا در ورطه گناه سقوط كنند و تا مبادا ترك اولي بر آنها مستولي شود.



۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

رستگاري

... كل امريء بما كسب رهين
... هر كسي در گرو دستاورد خويش است

------------------------------------

براي رستگاري ديگر چه لازم داريم؟

قرآن

اگر حوصله اي بود اين متن را بخوانيد. متن زيبايي است، بخصوص براي كساني كه در آمريكا زندگي مي كنند و در جريان داستان قرآن سوزان هستند، جالب خواهد بود.


۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

سلامت رواني

بعضي آدمها چقدر ديوانه هستند.
من با ديگري حرف مي زنم، او به خود مي گيرد.
روح من از داستان بي خبر است و آن ديوانه ي خودخور در حال زجر دادن خود و ديگران است.

نمي دانم كه درس خواندن و دكتري گرفتن چه ارزشي دارد كه آدميزاد خود را ديوانه كند، از همه جا طرد شود، ماهها و شايد سالها خانواده اش را نبيند، هيچ دوستي نداشته باشد و ... حتي وقتي سرما مي خورد، كسي نباشد كه برايش غذايي درست كند و ...

بيا همين الان يك تكه كاغذ پاره بگير دستت و فكر كن كه رفته اي روي سن دانشگاه و مدرك دكتريت را گرفته اي. آخر اين كاغذ پاره به چه دردت مي خورد ابله؟ ديوانه هايي مثل تو هستند كه زندگي را به كام خود و همه آدمها تلخ كرده اند.

خدا همه را سلامت دارد.

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

دعا

اي كاش مي شد دل آدم صاف مي شد.

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

بيم و اميد


اگر فقط يك نشانه براي علي كافي باشد، براي من همين دعاي كميل است.

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

هنر

همه زيبايي و اعتدال.
هنري از قلب و سينه انسانهاي سالم و سليم.


ربّ اغفر و ارحم و انت خير الرّحمين

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

زلزله فقر

عكس هاي زلزله زدگان دامغان را مي ديدم، همان خاك و همان آوار. همان اسباب و اثاثيه محقر و همان فقر هميشگي. همان خانه هاي سست و كاهگلي. همان داستان بي پايان فقر و بدبختي.
چه وقت مردم كشور ما روي زندگي بهتر را خواهند ديد؟
پس چه شد ماحصل انقلاب دوم رييس جمهور منتصب؟
پس چه شد ماحصل انقلاب اول؟
چه حكمتي است در اين چرخه فقر و فلاكت؟

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

كبر


تكبر در برابر كبير؟

۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

جابجايي

اسباب كشي انقلابي!
سه چهار روز و شب ما را گرفت. بلاخره آمديم طبقه بالا، كسي بالاي سرمان نيست كه وقتي راه مي رود، سروصداي جيرجير چوبها مغزمان را بهم بريزد.
بيش از هفت هشت ماه بود كه آرام نداشتيم، از ساختمان 200 به ساختمان 2400، از طبقه دوم به طبقه سوم، همين.

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

رمضان

ماه رمضان و ترتيل منشاوي هميشه برايم آميخته بوده اند.
قرائت ترتيل شش سوره اول مصحف شريف با صداي منشاوي:
http://www.4shared.com/file/mJgtZISN/Hamd_Baqare.html
http://www.4shared.com/file/Lgxo1wlO/Aal_e_Emran__Nesaa.html
http://www.4shared.com/file/SP6rPpm1/Maaedeh_Anaam.html

عمل انقلابي

خيلي وقت ها رفتار پيچيده اي مي بينيم كه نمي توانيم آن را توجيه كنيم، نمي توانيم بفهميم كه دليل چه بوده. اما در پس آن اتفاق عجيب، مي تواند دليل و يا دلايل ساده اي باشد.
براي نمونه: همه ما داستان جاذبه بين دو جرم را مي دانيم؛ همان قانون ظاهرا ساده گرانش كه نيوتن آن را براي اولين بار بصورت رياضي معرفي كرد. يكي از نتايج زيباي اين قانون وقتي رخ مي دهد كه مي خواهيم حركت سه جسم ( و يا تعداد بيشتري) را بدست آوريم. سالها ذهن آدمهاي بزرگي با اين مساله درگير بوده و هنوز هم رساله هاي متعدد دكتري در همين زمينه تعريف مي شود. جالب اينجاست كه براي اولين بار پووآنكاره نشان داد كه مساله سه جسم، مساله اي آشوبناك است و اصولا ايده سيستم هاي آشوبناك از همين مفهوم گسترش يافت.
پس رفتار عجيب و پيچيده سيستم ها مي تواند محصول قوانين ساده اي باشد.
آنچه امروز در كشور ما رخ مي دهد نيز با همه پيچيده گي هايش، مي تواند محصول قوانين ساده اي باشد.
"عمل انقلابي، برادران انقلابي". شايد قانون طلايي در همين عبارت نهفته باشد.
اينكه عمل انقلابي چيست، خود داستان گنگ و مبهم و غير شفافي است. اما براي آن مي توان شاخصه هايي بيان كرد.
شاخصه ها مي تواند از مراتب به ظاهر سطحي آغاز شده و به مراتب بالاتر فكري برسد.
نوع لباس پوشيدن، نوع صحبت كردن، نوع رفتار اجتماعي و ... اينها در پايين ترين مرتبه هستند،
نوعي از عقايد ديني مبتني بر نوع خاصي از تقليد،
نوعي از جهان بيني مبتني بر ظهور و پيش گويي هاي مربوط به آن ...
دشمني همه جانبه با "آمريكا"، روابط نصفه نيمه اما هميشگي با اروپا، سردرگمي درباره روابط با شرق و ...
امنيتي كردن همه امور،
نگراني از ضد انقلاب،
و ....
اينها را كه در كنار هم ببينيم مي شود اعتقاد انقلابي و تلاش براي حفظ انقلاب مي شود عمل انقلابي.
هر امري كه به يكي از اين اصول نزديك نباشد در جايگاه ضد انقلاب جا خواهد داشت. اين امر مي تواند نوع لباس پوشيدن باشد و يا ادبيات سخنگو.
عمل انقلابي يعني حفظ آنچه تفكر و عمل انقلابي ناميده مي شود. برادران انقلابي هيچ عهد اخوتي هم با هيچ كس نبسته اند واين نكته مهمي است، در اين وادي بايد انقلابي بودن خود را هر روز بيش از پيش ثابت كني وگرنه در ورطه هلاك خواهي افتاد. و اين موضوع مهمي است، هيچ كس از قهر انقلابي در امان نيست و نخواهد بود، حتي اگر نامش "مقام عظماي ولايت و رهبري" باشد. او هم تابع انقلابي گري است، او بيش و پيش از هر كسي بايد نشان دهد كه متعهد به انقلاب است.
درست مانند بازار تكنولوژي الكترونيك كه هر روز بايد به مشتري جنس تازه اي ارائه دهد وگرنه نابود مي شود، "رهبر معظم" هم ناچار است هر روز برگ جديدي رو كند و هر روز ايمانش را بيشتر و بيشتر به رخ بقيه بكشد . اينجاست كه مسابقه مرگ و زندگي آغاز مي شود. مسابقه اي كه پاياني ندارد، چون خلاقيت بشري را مرزي نيست. اما اين بار خلاقيت منفي بايد بكار افتد و البته سالهاست كه چرخ ويرانگر خلاقيت انقلابي به راه افتاده و قربانيان خود را مي گيرد.


۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

فايل صوتي

اگر در اين روزهاي رمضان، اعصاب و معده اضافي (خيلي اضافي) داريد، اين لينك را گوش كنيد.

تمام مواردي كه مي گويد، كم و بيش تكراري هستند، بجز قسمت هاي اولش كه درباره موسوي خوييني ها بود. براي من كه سالهاست معتقدم در داستان گروگان گيري دست عوامل خارجي دركار بوده، سند خوبي بود. البته دقت كنيد كه در صحبت هايش نتاقض هم هست و هنوز مي خواهد نقش شوروي را انكار كند.


۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

حاشيه / متن

ما آدم هاي عجيبي هستيم، خيلي عجيب. خيلي هم نادان هستيم، خيلي.
خيلي هم مغروريم، خيلي.
خيلي هم بي سواديم، خيلي هم "قشري" هستيم.
امان از قشري بودن، امان.
--------------------
هنوز كه هنوزه مردم روزه گير اين مملكت شب آخر ماه رمضان را در خانه هاي خود مي مانند تا مبادا فطريه آنها به گردن ديگري بيفتد. هر چه بيشتر گشتم، كمتر علت اين باور را يافتم. باوري است سينه به سينه نقل شده. همين روزه گيران ما، بيشترين قيد و بند را يه رساله هاي عمليه دارند. اما بارها و بارها گفته شده كه در هيچ رساله اي، حكم چنين نيست، اما باز هم آن توهم سينه به سينه منتقل شده از هر نوشته و گفته اي نزد ايشان محكم تر و استوارتر است.
--------------------
اين روزها نشان دادن اينكه دين و دين داري "اين گونه نيست كه مي پنداريد"، بسيار سخت و دشوار شده. از يكسو تبليغات راديو تلويزيون حكومت است كه هر چه بيشتر و محكم تر بر طبل قشري گري مي كوبد و همه پاسخها را احاديث و روايات بحار الانواري مي يابد و هيچ كاري به متن اصلي ندارد و از سويي ديگر بي دينان و ضد دين ها هستند كه به خوبي ياد گرفته اند كه بايد گاف حكومتي و گاف ديني را محكم چسبيد و از آن استفاده ها كرد.
--------------------
اگر اين مردم از دين بري شوند و در جبهه مخالف آن قرار گيرند، اصلا جاي تعجب نيست، آن مستمسك هايي كه حكومت قشري به دست ضد دين ها داده، براي فراري دادن خلق كافي است، اگر كسي بماند و هنوز دعواي دين مترقي و سازگار با تمدن داشته باشد، بايد برايمان عجيب باشد.
--------------------
چقدر دشوار است به آدمها بگويي كه داستانهاي سينه به سينه را رها كنند؛ از هر نوعي باشد؛ مخالف و موافق. به آن متني رجوع كنند كه يگانه متن "موجود" است، نه به افسانه هاي بحار، چقدر سخت است به آدمهاي باسواد بگويي اصل را بگير، حاشيه را رها كن.
چقدر دور افتاده ايم از اصل، چقدر پرداخته ايم به حاشيه.

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

ظهور

سري به اين وبلاگ (كه مشتي است از خروار) بزنيد:

چند روزي است كه فكرم پيوسته مشغول نوشته هاي اين وبلاگ و نوشته ها و سخنراني هاي مشابه آن است.
چقدر اين نوشته ها و اين اعتقادات خطرناك است و كمتر كسي مي تواند با آنها مقابله كند.
به محض اينكه نام دين و امام زمان به ميان مي آيد، همه دست به عصا مي شوند. مسخره است، اما بعضي وقتها خود من هم در دلم مي گويم: نكند اين نوشته ها و ... درست باشند!!!! (البته به محض اينكه به "اصول" اخلاقي مراجعه مي كنم، بر سادگي خودم مي خندم)

خطر اينجاست كه به نظر مي آيد كه خود آقاياني كه از آنها به عنوان شعيب بن صالح و سيد خراساني نام برده شده، كم كم باور كرده اند كه واقعا همين ها هستند.
نتيجه؟
نتيجه اينجاست كه درروايات متعدد از جنگ و خونريزي حق عليه باطل نام برده شده، جنگي كه منجر به ظهور خواهد شد. نتيجه: "جنگ"
اكنون مي توان ريشه بسياري از رفتارهاي آقايان "ملقب" به شعيب بن صالح و سيد خراساني و اعوان و انصارشان را فهميد.
آنها اگر "باور" كرده باشند كه همان مصاديق هستند، جنگ برايشان امري قطعي است، آنها در مسير جنگ هستند و خود را در مسير بهشت برين مي دانند.
جمله آقاي خامنه اي را يادآوري مي كنم كه بارها و بارها تكرار كرده: "امروز ديگر صلح حسني در كار نخواهد بود، امروز اگر قرار است امري رخ دهد، جنگ حسيني خواهد بود."
نمي دانم كه تاثير اين نوشته ها و سخنراني ها بر عامه مردم چيست، اما از شواهدي كه دارم به اين نتيجه رسيده ام كه اينگونه موضوعات بسيار پرتاثير هستند، بخصوص در قشر عامه مردم كه نوعي مذهب دارند.
مذهبي كه از خانم جلسه اي فلاني و حاج آقا فلاني كسب كرده اند.
اي كاش مذهبي هاي ما لااقل حديث هاي مربوط به ظهور را خودشان نگاهي مي كردند كه در بسياري از آنها كساني را كه براي امر ظهور "وقت" معين مي كنند را لعن ونفرين كرده اند.
اي كاش مذهبي هاي ما اين قدر قشري نبودند و چاره همه امور را در وجود فرستاده عجيب و غريبي كه كليد همه مشكلات را در جيب دارد نمي دانستند.

اين داستان سر دراز دارد، در زمان جنگ اول جهاني كه ملت ايران جانشان از روسها به گلو رسيده بود، قيصر آلمان را "حاج ويلهلم" مي ناميدند و اميد بسته بودند كه "او" بيايد و جمله مشكلات حل شود.
مثال هاي ديگري هم هست، كه اتفاقا در اوج بدبختي ملت رخ داده، ماجراي بابيه كه بعدها تبديل شد به بهاييت و فرقه بهايي. آنها در جستجوي چه بودند؟ در جستجوي زندگي مناسب. چه كسي ظهور كرد؟ باب الله و بعد .....

حكايتي است دردناك. چه كسي و چه كساني قدرت مقابله با امام زمان ساختگي اينان را دارد؟ چه كسي و چه كساني بايد برخيزند و اين بساط خدعه و نيرنگ و توهم را جمع كنند؟
اگر اين بساط جمع نشود، مردم اين كشور، همه ما، چه دور چه نزديك، چه در ايران و چه در هر جاي دنيا، بزودي دچار "فاجعه" اي بزرگ خواهيم شد. چه مي دانم، شايد فاجعه، ادمهاي زنده مانده را از خواب بيدار كند.

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

روسپي هاي سرزمين من

چون احتمال مي دهم كه اين نوشته هم مانند خيلي نوشته هاي ديگر سانسور شود، كل متن را در اينجا مي آورم، اما لينك اصلي اين است. (گاه نوشت محمد نوري زاد)

====================================

روسپیان سرزمین من ، شادمان و خنده به لب ، در هر کجا به تن فروشی مشغولند . و حال آن که خدا هیچ زنی را جز برای ابراز شرافت و پاکدامنی خلق نکرده است .

روسپیان سرزمین من ، شادمان و خنده به لب ، در هر کجا به تن فروشی مشغولند . و حال آن که خدا هیچ زنی را جز برای ابراز شرافت و پاکدامنی خلق نکرده است . هم من ، و هم همه ی شما نیک می دانیم که درپس خنده ها وقهقهه های روسپیان ، گریستنی است به پهنه ی اقیانوسی که از غرقاب اشک آنان جاری است . چرا ؟ چون خدا نه در مرد ، که خود را در زن ، به تجلی درآورده است . زن ، گوهر یک دانه ی آفرینش است . همان گوهری که جمال خدا را در زیباییش ، ومهراورا درمادری اش ، و جاذبه ی او را درمعشوقگی اش جای داده است .


روسپیان سرزمین من ، و همه ی روسپیان جهان ، همان یک دانه های خدای خوبند که با پای نهادن برگوهر وجودی خویش ، ناگزیر ، به تن فروشی روی می برند . یک روسپی ، پیش از هر مراوده ی جنسی ، ابتدا خود را به دست خود می کشد تا بتواند بر شراره های سرزنش آن خویشتن خفته فائق آید .


از این پس، هرگاه به روسپیان سرزمین من نگریستید ، تلاش کنید از شماتت ، و از هرزگی نگاهتان بکاهید . چرا که آنان ، بانوان ، و دخترکان پاکدامن دیروز مایند . کسانی که افسوس هماره ی یک زندگی شرافتمندانه را با خود حمل می کنند . کور باشیم اگر که لخته های جگر خونین آنان را درپس خنده هایشان فهم نکنیم .


می خواهم فریاد بکشم : روسپیان سرزمین من ، گرچه آبروباختگان وادی شرافتند ، اینان اما ، با همه ی جرم وخطایی که هرروزه مرتکب می شوند ، بر روسپی پنهان کاری چون من شرافت دارند . چرا نفهمم که روسپیان سرزمینم ، باهربار تن فروشی، از من انتقام می گیرند . از منی که به آنان وعده های سرفرازی دادم ، و سرانجام وعده های من ، جزدرشعار وفریب رخ ننمود .


ای همه ی روسپیان سرزمین من ، ازهمه جا ، یک به یک ، پیش آیید و به صورت من تف کنید . به صورت من سیلی بزنید . مرا در زیر پای خود لگد مال کنید . از من هیچ مگذارید . تفاله ی مرا در چاله ای اندازید و همه ی آیه ها و حدیث های غیرتمندی را با من دفن کنید . مرگ یکباره برای من ، شیرین تر از تماشای مرگ هماره و مکرر شمایان است .


نفرین به من که از نردبان فریب شما بالا رفتم . خود را به بام بهره مندی رساندم و شما را در وادی درماندگی و سرگردانی وانهادم .


ای روسپیان سرزمین من ، جرم شما اگر تن فروشی است ، مرا جرم ، افزون تر از شماست . من ، قرار بود با شما از جاذبه ها و زیبایی های انسانی بگویم ، و این جذبه ها و زیبایی ها را به جان جامعه در اندازم . من قرار بود لبخند خدا را در انصاف و عدل ، درفرهنگ ، در اجتماع ، نشان شما بدهم . قرار بود دست شما را بگیرم و باهم به سراغ درستی ها برویم . قرار بود میان من و شما جز صداقت و فهم ورشد چیزی نباشد . قرار بود من برای شما بمیرم . غم شما را بخورم . قرار بود من شما را پیش از خود در کنار سفره ی برخورداری بنشانم .


ای روسپیان شهر من ، من اما با شما دغل کردم . به شما دروغ گفتم . و خیلی زود ، چهره ی مخوفی از خدا و دین خدا پرداختم . عدل و انصاف را به پستوهای رفاقت راندم . با شما بداخلاقی کردم . کام شما را برآشفتم . پیش از شما ، بساط کسب و کار خود آراستم و به منافع شخصی خویش بها دادم . هرچه شما فریاد برآوردید که در تنگنای فقر ، و درتنگنای داد و دانش و مهرید ، من ، بی نگاه به شما ، سربه اندرون مناسبات کاسبی خویش فرو بردم .


نفرین به من که رواج یک زندگی ساده را نیز از شما دریغ داشتم ، و شما را چاره ای جز تن فروشی نگذاردم . بی آنکه خود بدان مایل باشید . که خدا این تمایل را از ابتدا در شما فرو کشته بود . شما در هربار تن فروشی ، مرا ، آه چه می گویم ، حتی خدا را زیر پا می نهید . که زبانم لال ، اگر پاکدامنی نیز جای شما بود ، و در چنبره ی گرفتاری های شما دست و پا می زد ، تن به تن فروشی می سپرد . پس یک به یک پیش آیید و به صورت من تف کنید . این من بودم که شما را به وادی نفرت درانداختم . این من بودم که روشنایی روز را ، طلوع را ، رویش را ، و زندگی را برشما تباه ساختم .


شما برتن من ، لباسی از لباس پیامبر دیدید و به من اعتماد کردید ، اما شما کجا از زبان من ، عطوفت ومهرو گذشت و صبوری و غمخواری رسول خدا را چشیدید ؟ من برای شما ، شب و روز ، سخن از علی و فاطمه وخوبان خدا گفتم ، اما خود ، برخلاف سیره ی خوبان خدا راه گزیدم و برخلاف سیره ی آنان نیز با شما رفتار کردم .


مگر علی اجازه می داد گرسنگی ، تن فروشی یک دختر را ، و تن فروشی یک زن را تجویز کند ؟ مگر علی اجازه می داد دختران و زنان سرزمینش را برای تن فروشی به دوردست های کامجویی ببرند ؟ علی اگر امروز بود ، از اندوه تن فروشان سرزمین خویش جان می باخت . پس چگونه است که علی گویان و علی دوستان سرزمین من ، از این ننگ بزرگ ، جامه برتن نمی درند ؟


راستی سهم یک روسپی از نفت ، از جنگل ، از دریا ، از زمین ، و از آسمان سرزمین خویش کجاست که او را چاره ای جز از تن فروشی نیست؟


ای همه ی روسپیان سرزمین من ، من از شما تقاضای بخشایش ندارم ، که از گناه من درگذرید ، برعکس ، بیایید و مرا در زیر آوار سرزنش های خویش دفن کنید . چاره ی من مرگ است . همان عقوبتی که شما با هر بار تن فروشی ، بدان دست می برید . چرا باران مرگ برمن نبارد ؟ که ریسمان تن فروشی شما ، در دستان من تاب می خورد .


روسپی شما نیستید ، روسپی منم . منی که کشورم را ، و آوازه های نیکبختی سرزمینم را ، با هرزه گویی های پخمه گون ، به چالشی جهانی در انداخته ام و همگان سرزمینم را به تحقیر و هول و هراسی عنقریب فرو رانده ام . روسپی شما نیستید . روسپی منم که اگر جوان و خام و هیچ نفهمم ، از قله ی غرور حامیان خویش پایین نمی آیم ، و اگر پیر و فرتوت و از نفس افتاده و پوک مغزم ، دست و دل از منصب های کلیدی کشورم برنمی دارم .


روسپی منم که بی سوادم ، و نسبت به مسئولیتی که پذیرفته ام خالی الذهنم ، اما با شهامتی به بزرگی جهل ، برصندلی همان مسئولیت می نشینم و سخن از عدالت و انصاف و قانون و قضا می رانم .


دخترکان سرزمین من، ای که شما را برای کامجویی به دوردست ها می برند وبه زیر دست و پای عرب ها و سایرین می اندازند تا آنان ، به اسم تحقیر ایرانیان واسلام و انقلاب ایرانیان ، وحشیانه با شما در آمیزند ، شما روسپی نیستید ، روسپی منم که نماینده ی مجلسم اما هرروزه ، در راس امور بودن مجلس را ، استقلال مجلس را ، قوانین مجلس را ، و سوگند نمایندگی ام را زیر پا می نهم تا از لاشه ی چیزی به اسم ” نمایندگی مردم ” ارتزاق کنم .


ای زنان خیابانی سرزمین من که گوهرشرافت خود را درناگزیر این روزهای قهقرا ، به تاراج این و آن می دهید ، شما روسپی نیستید ، روسپی منم که شعور بسیجی و پاسدار بودن را به دریوزگی قمه و غارت در انداخته ام . یک روز قرار بود منی که بسیجی ام ، از غصه ی شما دق کنم . منی که پاسدارم ، از حریم پاکدامنی شما پاسداری کنم . چگونه است که من به آن کودنی متعمدانه ای روی برده ام که فساد را ، تنها و تنها در حضور خیابانی شما می بینم ، اما همین فساد را درروسپی گری فلان وزیر و فلان معاون دزد و حامیان دریده ی آنان نمی بینم . همان وزیر و معاونی که آوازه ی پلیدی ها و رانت خواری ها و روسپی گری هایشان کمترین لرزه بر چارستون دستگاه قضایی ما نمی اندازد .


ای دخترکان و زنان روسپی سرزمین من ، یک به یک پیش آیید و به صورت من تف کنید ومرا از هیمنه ای که برای خویش افراخته ام به زیر بکشید . تا زمانی که شما هرروزه از سر ناچاری تن به تن فروشی می سپرید ، سخن از استقلال گفتن وسخن از انرژی هسته ای و مبارزه با آمریکا راندن ، یک شلتاق وارونه است . یک حماقت جاری است . و یا بهتر بگویم : آذین بستین استفراغ ناشی ازخورش فریب مردمان است .


آهای ، این من ، روسپی ام . که با نگاه به هرزگی هرروزه ی شما ، و در تحلیل عقاب وثواب ، کوه گناه را برشانه های شما بار می کنم . این من ، روسپی ام . که رنج هرروزه ی شما را می بینم اما از پله های منبر مساجد بالا نمی روم تا در لباس پیامبر ، عمامه از سر بگیرم و برزمین بکوبم و حنجره ام را وعده گاه تقاص و حق شمایان کنم و فریاد برآورم : آهای ای همه ی مسئولان ، این روسپیان ، ناموس و آبروی مایند . این روسپیان ، بانوان سرزمین مایند . اینان را کفتار ناگزیری ، به تن فروشی هر روزه می برد . ننگ و نفرین برمن که به جای ترس از خدا ، همه ی آموزه های سرفرازی خود را ازترس حاکمان به خاک انداخته ام وازتماشای این همه ظلم آشکار ، جامه برتن نمی درم و هیچ برنمی شورم .


دخترکان روسپی سرزمین من ، می دانم که شما را جز از آوارگی هر روزه چاره ای نیست .اما من که روسپی زیرکم ، با ظاهری پرازفریب ، و دکمه های بسته از بیخ ، حکایت روسپی گری خویش را به اختفا می برم . هر دوی ما روسپی ایم . هم شما ، هم من . شما سرمایه های شرافت خویش به حراج می نهید ، و من ، به اسم خدا ، سرمایه های شرافت تاریخ سرزمین خویش به تاراج می برم . پس روسپی حرفه ای منم ، نه شما . شما گوهر یک دانه ی آفرینش اید . همان گوهری که جمال خدا را در زیباییش ، و مهر او را در مادری اش ، و جاذبه ی او را در معشوقگی اش جای داده است .


تفاوت من با شما در این است که شما ، هرروزه ، از سر ناگزیری پای بر این گوهر یکدانه ی خویش می نهید ، و من ، که روسپی قهار این روزهای سرزمین خویشم ، پای برخود خدا می نهم و به اسم خدا ، حاجت های روسپی گری خویش مطالبه می کنم .


اگرمن روسپی نبودم ، از رواج این همه اعتیاد و ورشکستگی گسترده در سرزمینم ، سربه اندرون خاک فرو می بردم و هرگز سخن ازمبارزه و خدا و پیغمبر نمی گفتم .من روسپی ام . که اگر نبودم ، تاریخ را ، به تماشای مضحکه ی اطوار کودنی خویش فرا نمی خواندم .


ای همه ی روسپیان سرزمین من ، ای دخترکان ، و ای زنان ناگزیر ، بگذارید در پیشگاه شما به زانو درافتم و صورت به خاک نهم تا شما پای بر صورت من گذارید و روبه خدا ضجه برآورید که ای خدا : اگر هستی ، که هستی ، بدان و آگاه باش که این دریوزه ی صورت به خاک نهاده ، لباسی از قرآن به تن کرد و مارا فریفت . خود به نوا رسید و ما را به قهقرای تحقیر و بی نوایی درانداخت .

ای خدا ، اگر هستی ، که هستی ، بیا و تقاص ما را از این فریبکار هزار چهره بستان . با دستان پروردگاری ات ، چنگ به ریش تزویر او بزن وبه صورتش تف کن و به او بگو : چرا بندگان مرا از روال بدیهی رشدشان باز داشتی و از من خدا در انتشار دین خدا جلو زدی و به اسم من ، بندگان مرا از من گریزان ساختی و آغوش خداوندگاری مرا معطل گذاردی ؟


۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

تحريم

تحريم هاي جديد امريكا و اروپا استخوانهاي مردم ضعيف را خواهد شكست. اما بازي گران هنوز سرمست شعارهاي خودساخته شان هستند. آيا مي دانند كه بر سر مردم چه خواهد آمد؟ آيا هرگز احساس كرده اند كه در قبال ملتي،"مسئول" هستند؟
تبعات اين فقر و فلاكت مالي و معنوي چند دهه دامان مردم ما را خواهد گرفت؟
قطع رابطه با دنيا به چه قيمت؟
آقايان بازي گر سياست كه مدام دم از خودكفايي و استقلال مي زنند، چرا آمار واقعي را اعلام نمي كنند؟ چرا نمي گويند كه صادرات و واردات چقدر بوده؟ چرا درآمد سرانه واقعي اعلام نمي شود؟.... چرا؟ چرا؟ چرا؟

كشورمان، مردم، هم زبانان مان، پدران و مادران و برادران و خواهران و "خودمان" به كدام سو چنين شتابان مي رويم؟

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

استفتاء

متن پرسش ها و پاسخ هاي آقاي خامنه اي، شرح مطلب باشد براي بعد :
----------------------------------------------------

سؤال (جدید): خواهشمند است در خصوص «التزام به ولايت فقيه» توضيح دهيد؛ به عبارت ديگر چگونه بايد عمل نماييم تا بدانيم كه به جانشين بر حق آقا امام زمان (عج) اعتقاد و التزام كامل داريم؟

جواب: ولايت فقيه به معناى حاكميت مجتهد جامع‌الشرايط در عصر غيبت است و شعبه‌اى است از ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام) كه همان ولايت رسول الله (صلى الله عليه وآله) مى‌‌باشد و همين كه از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين اطاعت كنيد نشانگر التزام كامل به آن است.

س 56: آيا اعتقاد به اصل ولايت فقيه از جهت مفهوم و مصداق يك امر عقلى است يا شرعى؟

ولايت فقيه كه عبارت است از حكومت فقيه عادل و دين‏شناس حكم شرعى تعبدى است كه مورد تأييد عقل نيز مى‏باشد، و در تعيين مصداق آن روش عقلائى وجود دارد كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران بيان شده است.

س 57: آيا احكام شرعى در صورتى كه ولى امر مسلمين به دليل مصالح عمومى مسلمانان، بر خلاف آنها حكم نمايد، قابل تغيير و تعطيل است؟

موارد اين مسأله مختلف است.

س 58: آيا رسانه‏هاى گروهى در نظام حكومت اسلامى بايد تحت نظارت ولى فقيه يا حوزه‏هاى علميه و يا نهاد ديگرى باشند؟

اداره رسانه‏هاى گروهى بايد تحت امر و اشراف ولى امر مسلمين باشد و در جهت خدمت به اسلام و مسلمين و نشر معارف ارزشمند الهى به كار گمارده شود، و نيز در جهت پيشرفت فكرى جامعه اسلامى و حل مشكلات آن و اتحاد مسلمانان و گسترش اخوت و برادرى در ميان مسلمين و امثال اينگونه امور از آن استفاده شود.

س 59: آيا كسى كه اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه ندارد، مسلمان حقيقى محسوب مى‏شود؟

عدم اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه، اعم از اين كه بر اثر اجتهاد باشد يا تقليد، در عصر غيبت حضرت حجت «ارواحنا فداه» موجب ارتداد و خروج از دين اسلام نمى‏شود.

س 60: آيا ولى فقيه ولايت تكوينى دارد كه بر اساس آن بتواند احكام دينى را به هر دليلى مانند مصلحت عمومى، نسخ نمايد؟

بعد از وفات پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» امكان نسخ احكام دين اسلام وجود ندارد، و تغيير موضوع يا پيدايش حالت ضرورت و اضطرار يا وجود مانع موقتى براى اجراى حكم، نسخ محسوب نمى‏شود، و ولايت تكوينى، اختصاص به معصومين «عليهم السلام» دارد.

س 61: وظيفه ما در برابر كسانى كه اعتقادى به ولايت فقيه جز در امور حسبيه ندارند، با توجه به اينكه بعضى از نمايندگان آنان اين ديدگاه را ترويج مى‏كنند، چيست؟

ولايت فقيه در رهبرى جامعه اسلامى و اداره امور اجتماعى ملت اسلامى در هر عصر و زمان از اركان مذهب حقّه اثنى‏عشرى است كه ريشه در اصل امامت دارد، اگر كسى به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم لزوم اعتقاد به آن رسيده باشد، معذور است، ولى ترويج اختلاف و تفرقه بين مسلمانان براى او جايز نيست.

س 62: آيا اوامر ولى فقيه براى همه مسلمانان الزام آور است يا فقط مقلدين او ملزم به اطاعت هستند؟ آيا بر كسى كه مقلد مرجعى است كه اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه ندارد، اطاعت از ولى فقيه واجب است يا خير؟

بر اساس مذهب شيعه همه مسلمانان بايد از اوامر ولائى ولى فقيه اطاعت نموده و تسليم امر و نهى او باشند، و اين حكم شامل فقهاى عظام هم مى‏شود، چه رسد به مقلدين آنان. به نظر ما التزام به ولايت فقيه قابل تفكيك از التزام به اسلام و ولايت ائمّه معصومين(ع) نيست.

س 63: كلمه ولايت مطلقه در عصر پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» به اين معنى استعمال شده است كه اگر رسول اكرم «صلى الله عليه و آله» شخصى را به انجام كارى امر كنند، انجام آن حتى اگر از سخت‏ترين كارها هم باشد بر آن فرد واجب است، به طور مثال اگر پيامبر «صلى الله عليه و آله» به كسى دستور خودكشى بدهند. آن فرد بايد خود را به قتل برساند. سؤال اين است كه آيا ولايت فقيه در عصر ما با توجه به اين كه پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» معصوم بودند و در اين زمان ولى معصوم وجود ندارد، به همان معناى عصر پيامبر «صلى الله عليه و آله» است؟

مراد از ولايت مطلقه فقيه جامع الشرايط اين است كه دين حنيف اسلام كه آخرين دين آسمانى است و تا روز قيامت استمرار دارد دين حكومت و اداره امور جامعه است، لذا همه طبقات جامعه اسلامى ناگزير از داشتن ولى امر و حاكم و رهبر هستند تا امت اسلامى را از شر دشمنان اسلام و مسلمين حفظ نمايد، و از نظام جامعه اسلامى پاسدارى نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّى قوى بر ضعيف جلوگيرى نمايد، و وسائل پيشرفت و شكوفائى فرهنگى، سياسى و اجتماعى را تأمين كند. اين كار در مرحله اجرا ممكن است با مطامع و منافع و آزادى بعضى از اشخاص منافات داشته باشد، حاكم مسلمانان پس از اين كه وظيفه خطير رهبرى را طبق موازين شرعى به عهده گرفت، بايد در هر مورد كه لازم بداند تصميمات مقتضى بر اساس فقه اسلامى اتخاذ كند و دستورات لازم را صادر نمايد. تصميمات و اختيارات ولى فقيه در مواردى كه مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمين است، در صورت تعارض با اراده و اختيار آحاد مردم، بر اختيارات و تصميمات آحاد امّت مقدّم و حاكم است، و اين توضيح مختصرى درباره ولايت مطلقه‏است.

س 64: آيا همانگونه كه بقاء بر تقليد از ميّت بنا بر فتواى فقها بايد با اجازه مجتهد زنده باشد، اوامر و احكام شرعى حكومتى هم كه از رهبر متوفّى صادر شده است، براى استمرار و نافذ بودن احتياج به اذن رهبر زنده دارد يا اين كه بدون اذن رهبر زنده هم خود به خود از قابليت اجرائى برخوردار است؟

احكام ولائى و انتصابات صادره از طرف ولى امر مسلمين اگر هنگام صدور، موقت نباشد، همچنان استمرار دارد و نافذ خواهد بود، مگر اين كه ولى امر جديد مصلحتى در نقض آنها ببيند و آنها را نقض كند.

س 65: آيا بر فقهيى كه در كشور جمهورى اسلامى ايران زندگى مى‏كند و اعتقادى به ولايت مطلقه فقيه ندارد، اطاعت از دستورات ولى فقيه واجب است؟ و اگر با ولى فقيه مخالفت نمايد فاسق محسوب مى‏شود؟ و در صورتى كه فقيهى اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه دارد ولى خود را از او شايسته‏تر به مقام ولايت مى‏داند، اگر با اوامر فقيهى كه متصدى مقام ولايت امر است مخالفت نمايد، فاسق است؟

اطاعت از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين بر هر مكلفى ولو اين كه فقيه باشد، واجب است. و براى هيچ كسى جايز نيست كه با متصدى امور ولايت به اين بهانه كه خودش شايسته‏تر است، مخالفت نمايد. اين در صورتى است كه متصدى منصب ولايت از راههاى قانونى شناخته شده به مقام ولايت رسيده باشد. ولى در غير اين صورت، مسأله به طور كلى تفاوت خواهد كرد.

س 66: آيا مجتهد جامع الشرائط در عصر غيبت ولايت بر اجراى حدود دارد؟

اجراى حدود در زمان غيبت هم واجب است و ولايت بر آن اختصاص به ولى امر مسلمين دارد.

س 67: آيا ولايت فقيه يك مسأله تقليدى است يا اعتقادى؟ و كسى كه به آن اعتقاد ندارد چه حكمى دارد؟

ولايت فقيه از شئون ولايت و امامت است كه از اصول مذهب مى‏باشد. با اين تفاوت كه احكام مربوط به ولايت فقيه مانند ساير احكام فقهى از ادّله شرعى استنباط مى‏شوند و كسى كه به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم پذيرش ولايت فقيه رسيده، معذور است.

س 68: گاهى از بعضى از مسئولين، مسأله‏اى به عنوان «ولايت ادارى» شنيده مى‏شود كه به معناى لزوم اطاعت از دستورات مقام بالاتر بدون حق اعتراض است. نظر جنابعالى در اين باره چيست؟ و وظيفه شرعى ما كدام است؟

مخالفت با اوامر ادارى كه بر اساس ضوابط و مقررات قانونى ادارى صادر شده باشد، جايز نيست. ولى در مفاهيم اسلامى چيزى به عنوان ولايت ادارى وجود ندارد.

س 69: آيا اطاعت از دستورات نماينده ولى فقيه در مواردى كه داخل در قلمرو نمايندگى اوست، واجب است؟

اگر دستورات خود را بر اساس قلمرو صلاحيت و اختياراتى كه از طرف ولى فقيه به او واگذار شده است، صادر كرده باشد، مخالفت با آنها جايز نيست.