۱۳۹۵ مرداد ۵, سه‌شنبه

بیچاره بدن بی رمق وطنم

غارت.
همین یک کلمه کافی است برای توصیف حال روابط اقتصادی ما ایرانیان.

این سرتیتر اخبار دلیل این نوشته بود: "دولت ایران 'یارانه ۵۰ نماینده مجلس را قطع کرد".

این روزها و ماه ها و سالهای نکبت، شنیدن و خواندن اخبار اختلاس های هزاران میلیارد تومانی و حقوق و مزایای ده ها و صدها میلیون تومانی امری عادی شده است. 
البته این ماجرا مختص امروز و امری جدید نیست. سالها و دهه هاست که این امر جریان دارد و بنیان کشور ما را نابود کرده است. انچه جدیدتر است، بسط و توسعه این رفتار نزد اکثریت جامعه است. از خرده پا گرفته تا رییس بانک و وزیر و وکیل که احتمالا شرح وظیفه آنان محافظت از حقوق مردم است.

همه دنبال آن هستند که "سهم و حق" خود را بستانند. اینکه حق هر کسی هم چقدر است و دلیل آن حق چیست، امری است که بر عهده تشخیص صاحب حق است! 

انگار که همه تشخیص داده اند و متفق القول هستند (احتمالا تنها موردی که همه بر سر آن توافق دارند) که منبعی به نام "وطن" وجود دارد که من و ما باید سهم خودمان را از آن بستانیم. هر کس به فراخور خود، آنکه رییس بانک است هزاران میلیارد تومانی، آنکه کارمند شعبه بانک است با رشوه های میلیونی، آنکه شرکتی دارد با کثافتکاری های مهندسی، آنکه پزشک است با هزار راه و روش نکبت بار و ... آنکه دانشجوی خارج کشور است با ارز دانشجویی و آنکه زمینی دارد با برداشت آب بیشتر از چاه، آنکه معلم است با نگاه به جیب شاگرد، و ... انگار که این لیست سیاه را انتهایی نیست.

اقتصاد ما مبتنی بر یک اصل است: غارت. غارت کن و بار خود را ببند. هرچه زودتر و بیشتر، بهتر. 
کسی هم جلوی تو نخواهد ایستاد. هر که هم ایستاد، قیمتی دارد، آن را پرداخت کن، او همراه تو خواهد بود.

اخلاق و حلال و حرام و وطن پرستی ... این ها همه حرف مفت است، برای خر کردن مردم احمق، برای چاپیدن بیشتر. 
وقتی دیگری "سهم" خود را گرفته، من چرا باید مانند موجودات بی دست و پا و چلفتی بنشینم و شاهد تضیع حق ام باشم؟ من هم کاری می کنم و به دنبال سهم خود خواهم رفت. هرقدر هم که سواد ("مدرک") و موقعیت ام بهتر باشد، بهتر می توانم حق و سهمم را بگیرم.



پی نوشت: مانند همیشه باید آشکارا بگویم که قطعا منظورم از "همه"، همه ی افراد جامعه مان نیست. منظور من اکثریت آدم هایی است که اخبار آنها را مستقیم و بدون واسطه می بینم و می شنوم، وگرنه در جامعه ما هم افراد سالم و پاک هستند، اما آنها از چرخه های قدرت و ثروت قطعا بیرون هستند و تاثیری در آن ندارند.

  

۱۳۹۵ مرداد ۱, جمعه

فرانسه، آلمان، ترکیه، عراق، سوریه، تونس، مصر، امریکا، ... همه جا

این روزها موضوع تروریسم در اروپا و امریکا موضوعی داغ است. حملات مکرر نیروهای امنیتی و اطلاعاتی را به شدت مشغول کرده است و از هر سو تحلیلی شنیده می شود. از ترامپ گرفته تا راستگراهای اروپایی.

آنچه برای من جالب و البته دردناک است فقدان آینده نگری درباره این نوع رفتارها و گروه هاست. من تا به امروز تحلیل عمیقی ندیده و نخوانده ام که "چه باید کرد؟". هرآنچه بوده داستان بگیر و ببند و رفتار امنیتی بوده که البته لازم است، اما راه چاره نیست.
اگر سیاستمداران و قدرتمندان اروپایی و امریکایی بخواهند که این مشکل را حل کنند و جامعه خود را از تهدید دور کنند چه باید بکنند؟ 
و آیا اصولا آنها در باطن علاقه ای دارند برای حل ریشه ای این مشکل و یا فقط تظاهر می کنند؟
به گمانم این معضل راه حل کوتاه مدت و عمیق ندارد. احتمالا روش های اطلاعاتی-امنیتی بهترین گزینه هستند. اما در طولانی مدت باید چه کرد؟ چگونه و با چه روشی باید سراغ تندروی های مذهبی رفت؟ آنچه که من شاهدش بوده ام جوابگوی این پدیده نیست.  

۱۳۹۵ تیر ۲۹, سه‌شنبه

آشوب گسترده

گمان کنم که تعریف آشوب در حوزه زمان را می دانم. خدا کند که چنین باشد، چون چندین سالی از زندگی خودم را در این زمینه سپری کرده ام :)
چند سالی بود که پرسشی در ذهن داشتم درباره معنی دقیق آشوب گسترده (Spatiotemporal Chaos). یکی دوباری با استاد خوبی که در ویرجینیاتک داشتم (Mark Paul) و از او بسیار آموخته بودم، درباره اش صحبت کرده بودم. اما جواب خوب و دقیقی نگرفته بودم. 
امروز بخت یارم بود. مقاله ای یافتم که در آن تعریف دقیقی از آشوب گسترده ارائه شده بود. اگر علاقمند هستید که جزئیات را آن را بدانید، این مقاله را بخوانید.
اما پاسخ کوتاه چنین است: 
فرض کنید میدان پیوسته ای داریم. آشوب گسترده در این میدان چنین تعریف می شود (شاید تعاریف دیگری هم وجود داشته باشند):
یک) میدان در همه نقاط منفرد، در حوزه زمان آشوبناک باشد،
دو) هنگامی که فاصله دو نقطه به بی نهایت میل می کند، مقدار تابع "اطلاعات دوسویه" بین دو نطقه به صفر میل کند. 

پی نوشت: 
مقدار تابع "اطلاعات دوسویه"، نشانگر میزان اطلاعاتی است از رفتار آماری یک متغیر تصادفی که با مشاهده رفتار یک متغیر تصادفی دیگر کسب می شود.

   


۱۳۹۵ تیر ۲۳, چهارشنبه

آیا او واقعا هست؟ آب کم جو تشنگی آور بدست

ایمان دارم که سئوال داشتن همیشه شرط لازم برای جلو رفتن است. 
اگر می خواهید دانشجوی دکتری شوید، ببینید که آیا سوالی دارید که مدتهاست مغزتان را مشغول کرده است؟ اگر می خواهید فرزندان و یا دانش اموزان خود را سر شوق بیاورید، ذهن پویای آنها را تشویق به پرسیدن کنید. اگر جواب ها را مفت و مجانی در دسترس آنها بگذارید کسل و بی انگیزه می شوند، آخر سر هم قدر هیچ چیزی را هم نخواهند دانست.

====

این روزها و ماه ها پرسشی ذهنم را سخت درگیر کرده است:

آیا واقعا امام زمانی وجود دارد یا اینکه او خلق شده ذهن و خواست انسان هایی است که از کثافتکاری های دنیای اطرافشان عاصی و خسته شده اند، اما چاره ای نمی یابند؟
دراین باره و در تمام این سالها آنچه هر چه شنیده ام و خوانده ام کمتر دلیل عقلی و روشن و سالمی یافته ام. هرچه بوده روایات و نقل قول هایی بوده که در صحت آنها تردید وجود دارد و اگر کسی به دیده ی موشکافانه به آنها بنگرد (و اتفاقا اگر اصول ارایه شده در "همان تعالیم" را برای بررسی صحت آنها بکار برد) کمتر چیزی دستگیرش خواهد شد.

این سوال بخصوص بعد از خواندن کتاب طباطبایی، "مکتب در فرايند تکامل"، برایم جدی تر شده است. کتابی است که خواندنش برایم جذاب و پرثمر بود و خواندن آن را توصیه می کنم.


۱۳۹۵ تیر ۱۷, پنجشنبه

اگر و اگر

اگر روز رستاخیزی باشد و حساب و کتابی، وضعم خراب است،
اگر روز رستاخیزی در کار نباشد و مرگ پایان کارم باشد، باز هم وضعم خراب است و کلاهم پس معرکه.

می بینید؟ نه دنیا، نه آخرت. در سن چهل سالگی.


۱۳۹۵ تیر ۱۵, سه‌شنبه

جابجایی

آمدیم این طرف آمریکا! نه آنجاهایی که همه می روند. جایی که کمتر کسی می آید. 
خبر کوتاه است، امیدوارم که خیر باشد برایمان.