۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

شرح حال غامض ما

داستان ایران و هر چه به ایران مربوط است هر روز پیچیده تر و خطرناک تر می شود.
واقعا روزی هزار بار از خودمان می پرسیم که چه خبر است؟ آیا دلیل پنهانی برای این رفتار وجود دارد؟ آیا مملکت صاحبی دارد؟ حاکمان بر اساس چه طرحی حرکت می کنند؟ بر سر مردم چه خواهد آمد؟ اقتصاد و تولید چه خواهد شد؟ و ... و سرنوشت ما که گره خورده به سرنوشت آن کشور است چه خواهد بود؟
...
هر کسی برای خودش نظری دارد و البته که هیچ کس نیست که همه چیز را بداند، هر کسی بر اساس دانسته ها و دیدگاه خاص خود تحلیلی دارد، من هم برای خودم طرحی در ذهن دارم و اتفاقات را بر اساس آن می سنجم.
..........
تاریخ ایران پس از به قدرت رسیدن صفویان به من نشان داده که "هیچ" طرح منسجمی پس رفتار آدمها و مجموعه ها وجود ندارد. آنچه که هست نتیجه برهم کنش های عصبی و ایدئولوژیک است و خروجی های سیستم به میزان بسیار زیادی به قلدری آدمها بستگی دارد و لجاجت آنها.
قدرت در دست شخصی قرار می گیرد که از اوضاع پیرامون خود اخبار درستی ندارد، توهمی بزرگ حاکمان را فرا می گیرد. در این شرایط قدرت اصلی در دست کسانی است که تصمیم های نفر اول را "می سازند"، همانهایی که در حلقه اول حاکم برای سالها جا خوش می کنند و کمتر هم شناخته شده هستند.
حاکمان نسبت به مردم خود بی نهایت خشن و تندخو هستند. مزدوران خود را هم دارند، کسانی که به هر دلیلی دست به هرجنایتی می زنند.
حاکمان نسبت به قدرت نظامی خود بی نهایت متوهم هستند، همواره می پندارند که می توانند با یک اشارت، دنیا را کن فیکون کنند.
و ...
هیچ الگو و سلسله مراتبی وجود ندارد، کافی است که در مسابقه چرند گفتن و مزخرف بافتن هر روز برگ جدیدی رو کنی، آنگاه در قلب این سیستم جاخواهی داشت. برای ماندن در مسابقه لازم نیست که عدد و رقم بدانی، کافی است که چرخ حماقت را بچرخانی، سرعت چرخش هم باید هر روز بیشتر شود، وگرنه چرخ حماقت تو را هم له خواهد کرد.
...
اما این سالها فاکتور جدیدی هم اضافه شده که در به نظرم تاثیر عمیق و شدیدی داشته. فاکتور "آخر زمان"
داستان از جنگ عراق و آمریکا در کویت آغاز شد، در آن زمان عده ای بودند که آن جنگ را از علائم ظهور می دانستند، اینان هر سال و هر ماه بر عدد خود افزودند و البته شواهد بیشتری هم برای ظهور عاجل فراهم کردند.
نوک کوه یخی هنگاهی بیرون زد که سی دی های "ظهور نزدیک است" با تیراژ صدها هزارتایی در کل کشور پخش شد و همه دانستند که سید خراسانی کیست و ...
جزئیات موضوع آخر الزمان خیلی مهم نیست، کلیت داستان اینجاست که طرحی از آخر زمان در ذهن قدرت مندان و مقلدان ترسیم شده، آنان یقین دارند که دوران، دوران آخر زمان و ظهور بسیار بسیار نزدیک. آنان همه جمله ای از آقای بهجت و ... در ذهن دارند که اثبات کنند ی ظهور است. پیشاپیش همه آنها و در صف مقدم هم شخص رهبر و بیت معظم اش قرار دارد. همه آنها یقین دارند که این آقا پرچم را به آن آقا تحویل خواهد داد.
لازمه ظهور چیست؟ حین ظهور چه اتفاقی رخ می دهد؟ پاسخ یک کلمه است: "جنگ".
رفتار هرج و مرج گونه و لجاجت آمیز حاکمان ایران همه از سر همین موضوع است.
آنها یقین کرده اند که این اوضاع منجر به برخورد نهایی خواهد شد، برخورد بین لشکر الله و لشکریان شیطان.
حال بر اساس همین یقین مفرط، هر قلدری کار خود را می کند، یکی سفارت بریتانیا را اشغال می کند، یکی بر موشکش دل خوش می کند، یکی هواپیما در خیالاتش می سازد، دیگری اورانیوم را فراوری می کند، آن یکی ...
داستان ما از برهم کنش این همه خیالات خام و آشفته ساخته می شود و البته رقابت در حماقت و جهل و توهمات ذهنی بیماران روانی.
و البته داستان ما شدت و غلظت بیشتری یافته است از روزی که شرایط کشور سوریه این گونه شده است. شرایط سوریه در فکر آخرالزمانی بی اندازه اهمیت دارد. همه قدرتمندان داستان ما یقین دارند که سفیانی در پس ماجرای سوریه ایستاده و اوست که چندی بعد آنجا را قبضه قدرت خود خواهد کرد و داستان برخورد نهایی از همانجا رقم خواهد خورد.

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

دعاهای سوره اسراء

در متن قرآن، دعا ساده و بدون تشریفات است.

آنچه نقل شده، دعا از زبان پیامبران و بزرگان است و یا جملات مجرد. اما در موارد معدودی، خداوند انگار که خودش دعا کردن را به ما می آموزد، در این موارد دعا با کلمه "بگو" آغاز می شود.

مثلا در سوره طه، آیه 114 خدا می فرماید: و قل رب زدنی علما ... و "بگو": پروردگارا بر دانشم بیفزای.

...

سوره اسراء یکی از سوره های دعاخیز قرآنی است:

و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا ... و بگو: پروردگارا، بر آنان (مادر و پدرم) رحم کن، چنانکه آنان مرا در کودکی پروردند.

و قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا ... و بگو: پروردگارا، مرا در هر کاری بدرستی وارد کن و بدرستی خارج ساز و از جانب خود برایم حجتی یاری بخش پدید آور (ترجمه بهرام پور).

و قل الحمدلله الذی لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و یم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا ... و بگو: ستایش خدای را که نه فرزندی گرفته و نه در فرمانروایی شریکی دارد و نه او را از سر زبونی سرپرستی بوده. او به بزرگداشتی تمام بزرگ دار (ترجمه بهرام پور).

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

دشمن خارجی

جمهوری اسلامی به هیچ دشمن خارجی احتیاج ندارد، درگیری های داخل حکومت نابودش کرده و هر روز هم بیشتر نابودش می کند.

مصاحبه معاون رییس جمهور را بخوانید. خبر جدید هم اینجاست: دستگیری

....

مرتب به یاد شعر سعدی می افتم که می فرماید:

گر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی

ز دست خوی بد خویش در بلا باشد

۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

جرز پوش کبیر، 2500 سال بعد

زمان: 2500 سال بعد

مکان: یک سرزمین خشک و بی آب و علف، جایی که قبلا ساحل شرقی نامیده می شده

شخصیت ها: یک پسر زار و نزار مو بور مفلوک که به زبان "آنغورگ" با خودش حرف می زند

...

پسر نشسته و در هپروت خودش رفته،

آه !!! ای سرزمین من! ای آمریژگا.

تو همیشه سرزمین من خواهی بود، دوباره می سازمت

جد بزرگ ما، جرز پوش کبیر اولین کسی بود که به حقوق ملت ها احترام می گذاشت، اراگی ها را از دست سگام نجات داد، آنها را آزاد گذاشت تا به دین و کیش خود باشند، از آنها هیچ نخواست جز هدایای حقیر و بدبوی سرزمین شان، جرز پوش کبیر به سرزمین بابال درآمد، درحالیکه همه را آزاد کرده بود. پدر او موسس خاندان "همه نیکی" ها بود، او از رودخانه گرفته شد و شیر پلنگ کوهی می خورد تا آنگونه قوی و یگانه مرد روزگار شد.

ما کسانی بودیم که سیم و بی سیم را اختراع کردیم، ما بودیم که در تمام تاریخ فاادکس داشتیم، ما بودیم و تمام دنیای پست و حقیر اطراف. اما ای دریغ از دست روزگار که ما را اسیر این قوم وحشی کرد.

ما بودیم که مردم تمام دنیا را از شر ناتازی ها نجات دادیم، ما بودیم که کمانیاست های بی شرف که می گفتند خدا نیست را نابود کردیم. ما بودیم که مردم گرسنه و عقب مانده چاین و ماچاین را سیر کردیم و به آنها سواد خواندن و نوشتن دادیم.

جرز کبیر و شاید هم جد ششم او بود که اراده کرده بود مردم ویاتانام را آزاد کند و برای همین بیست سال تلاش خونین کرد و مجاهدت ها کرد و بمب افشانی ها کرد و ... نسل اندر نسل در آنجا جنگید و ...

جرز کبیر فرموده بود که خدای صلیب من این سرزمین را از خشکسالی و بورس بازی و لابی گری حفظ کند، امروز ما تاوان خیانت های بورس بازها و لابی های وطن فروش را می دهیم، ما باید قیام کنیم و منشور جرز کبیر را دوباره بازسازی کنیم.

جرز پوش کبیر می گوید: "در روزگاری که خنده مردم از زمین خوردن توست، برخیر تا بگریند". ما برمی خیزیم.

قسم به تاریخ مان، ما قیام خواهیم کرد و این "اگراژ" پلید را از این سرزمین بیرون خواهیم راند، باز هم به انگلیسی، زبان پدران و مادران مان صحبت خواهیم کرد، دوباره مسیحیت صلیبی را دینمان خواهیم کرد و از "خولبولژ" پرستی، ثمره "اگراژ" پلید دوری خواهیم گزید.

ما سفیران صلح خواهیم بود، همچنان که پدرانمان بودند، آنها با 29 ملت دنیا جنگ کردند تا آزادی و برابری را به همه تقدیم کنند، همانطور که بتن نوشته های دی سی نشان می دهد، همه اسیران دربند آمدند و همه مردم اسیر و کشته شدند تا مابقی مردم آن کشورهای یاغی آزاد شوند. گردان و مردان مرد ما همیشه در جنگ بودند برای آزادی مردم.

دوباره این کشور را از چمن خواهیم پوشاند، از دریاچه های خشک شده شمالی تا خلیج کثافت گرفته ماکازیک را.

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

پایداری


گاهی اوقات یک عکس چنان تاثیر عمیقی بر ذهنم می گذارد که کمتر نوشته و صحبتی می تواند چنین کند.
این عکس از اینگونه عکس هاست.
...
این روزها بیشتر از هر وقت دیگری عکس می بینم و لذت می برم.

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

ده فرمان

به یاد سالها قبل که سوره اسراء را می خواندیم؛

سوره اسراء را دوست دارم، صریح و ساده است، دعا کردن را به ما می آموزد و قلب آن همان ده فرمان همیشگی است:

1) بجز پروردگارت کسی را نپرست.
2) به پدر و مادرت نیکی کن، به آنها کمترین بی احترامی نکن، در برابر آنها خاکسارانه تواضع کن.
3) حق خویشاوند و تنگدست و درراه مانده را بده اما زیاده روی مکن، خسیس ولخرج نباش.
4) فرزندت را از ترس فقر مکش.
5) زنا نکن.
6) قتل نفس مکن.
7) مال یتیم را نخور.
8) پیمانه را کامل بده و با ترازوی درست وزن کن.
9) دنباله رو چیزی که بدان علم نداری مباش.
10) به نخوت و غرور روی زمین راه مرو.

اگر عمری بود، دعاهای این سوره را خواهم نوشت.

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

دوست مصری

یکی از نعمت هایی که خدا به ما داده در این شهر دورافتاده، دوستی است مصری، پسری است فوق العاده باهوش و اجتماعی
انگلیسی را سریعتر و بهتر از هر آمریکایی حرف می زند، فیزیک می خواند و در دین و ادبیات هم دستی دارد. هر از گاهی با هم می نشینیم و گپی چند ساعته می زنیم. برای من حقیقتا آموزنده است.
همیشه دورادور می دانستم که ایرانی ها و مصری ها به هم شبیه هستند، اکنون دقیقتر می دانم. فرهنگ این دو ملت اساسا به هم شبیه است. شباهتی باور نکردنی. از دین و اعتقادات گرفته تا آیین ها و باورها.
آنچه دیده ام مرا به این نظر رسانده که مردم ایران با دو گروه شبیه هستند، مصری ها و تیره شمال افغان ها و تاجیک ها که آنها هم مردمی نجیب و درد کشیده هستند.
با دوست مصری از هر دری سخن می گوییم، از حافظ گرفته تا فلسطین و اسراییل و نجیب محفوظ و علی و معاویه و قاهره و تهران و امریکا و امام صادق و گربه ابوهریره (درست نوشتم اسمش را؟) و انرژی هسته ای و ماجراهای کارهای دانشگاهی اش و ...
در این بیابان برهوت از معدود دوستانی است که نشست و برخاست با او برایم آموزنده است. مثلا از او درباره انور سادات بسیار آموختم و همچنین درباره حسنی مبارک و پلیس مخفی اش و ... جمله ای از سادات گفت که مرا تا مدتها میخکوب کرده بود، سادات گفته بود که "اسراییل را با صلح محاصره کنید، آنها نابود می شوند" و چقدر جالب بود تفاوت این دیدگاه با آن دیدگاه منتشر شده از سوی حکومت ایران و ...

۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

کیهان نگاری

اصلا می خواهم بگویم که انتخابات زیبنده نظام اسلامی و ولایی ما نیست و نوعی شرک و ترک اولی است،

به چند دلیل:
اول: ما از نعمت ولی فقیه برخورداریم، اکثریت مطلق مردم کشور ما هم ولایت مدارهستند و به دنبال پیروی از اوامر ولایت، چنانکه در انتخابات های قبلی هم مردم همواره در جستجوی رای "آقا" و نظر ایشان بوده اند تا با تمسک به آن، رای خود را به صندوق بیندازند. حال که چنین است، چرا باید مردم را در سختی و اضطراب جستجو و کشف رای و نظر "آقا" نهاد؟ این سازوکار رای گیری برای ممالک غربی است که خدا و پیامبر ندارند تا به آنها روش درست را نشان بدهند، حال که ما این نعمت را در دسترس داریم چرا باید ناشکری نماییم؟

دوم: در موارد معدودی مردم فریب شیطان رجیم را خورده اند که تاوان آن را کل کشور و بخصوص ولی امر مسلمین داده است، مثلا قضیه بنی صدر فراری و خاتمی و هاشمی و موسوی را در نظر بگیرید، مردم با همه ولایت مداریشان، بخاطر پنهان ماندن رای ولایت امر و البته دسایس دشمنان، فریب شیطان را پیروی کردند که الحمدلله شکر خدا با پایمردی ولایت امر نقشه شوم شیطان در همه موارد خنثی شده است و حکم ولایت امر جاری است. حال چرا باید اشتباهات گذشته تکرار شود؟

۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

پوستین وارونه

باور نمی کردم اگر با چشم خود ندیده بودم و با گوش خود نشنیده بود که گروهی از "مومنان" هستند که موسم حج "تمتع" را زمانی برای "متعه" کردن می دانند و در استحباب آن سخن می گویند، چه ریشه هر دو کلمه یکسان است.