۱۳۹۷ آذر ۲۶, دوشنبه

بازگشت به مادرزمین

وبلاگ نویسی برای منی که اولین وبلاگم "مرگ" نام داشت همواره با مرگ و حواشی آن همراه بوده است. برایم مرگ موضوعی مهم و پررمز و راز بوده و هست. مرگ هزار هزار منظر دارد، منظر فردی-روانی، اجتماعی، دینی، اخروی و ...

چند ماه قبل درهنگام طبیعت گردی و دیدن برگ های مرده پاییزی یاد یکی از نوشته ها و خاطرات فایمن افتادم، آن هنگامی که در کودکی با پدرش در طبیعت راه می رفتند و پدرش تلاش می کرده که چرخه حیات را به پسرک نشان دهد: که حواست فقط به زنده ها و زیبایی آنها نباشد، که حواست که نیمه مرده طبیعت هم باشد که زندگی از بین آن می جوشد و جوانه می زند و ...


چند هنگامی است که فکرمی کنم که چرا در فرهنگ غالب ما مرگ این همه سیاه و غمناک است و چرا در برخی دیگر فرهنگ ها چنین نیست. در تلخی از دست دادن عزیزان تردیدی نیست، اما چرا ما نمی توانیم با مرگ کنار بیاییم؟ چرا این همه شیون جگرسوز طولانی و بی پایان و غم بی انتها؟ ماجرا وقتی پیچیده تر می شود که ما خود را مسلمان می نامیم و ادعای اعتقاد به زندگی اخروی داریم. 
چند هنگامی است که فکر می کنم چقدر زیباتر بود اگر مرگ را مانند بازگشت به آغوش مادرزمین می دیدیم، همانگونه که سرخ پوستان امریکایی اعتقاد دارند و ایمان می داشتیم به دیدار عزیزان از دست رفته در زندگی دیگری.
حقیقتا رفتار آدمیان وابسته به آن بذرهایی است که در کودکی در روحشان می کارند. انگار که روح مان را فقط با بذر غم و اندوه آشنا کرده اند.
والله اعلم.





  
  

۱۳۹۷ آبان ۱۴, دوشنبه

یوم نکبت سیزده آبان

هرچه از پلیدی حاکمان جمهوریخواه و دموکرات بگوییم کم گفته ایم، اما این توجیه کننده زخمی که دولت و حاکمیت ایران بر مردم ایران تحمبل کرده اند، نیست. 
این روزها سالگرد اتفاق شوم تسخیر سفارت است و البته روزهای بازگشت تحریم های امریکا. مردم ما تا چه هنگام باید اسیر سیایت بازی های دو طرف باشند؟
اصلا چرا کشور ما و مردم ما سیبل حملات امریکا شده اند؟ حماقت و مزدوری حاکمان تاکجا؟  


۱۳۹۷ مرداد ۲۴, چهارشنبه

مگر او بخواهد

من و ما که باشیم آنجا که رسولان ناامید و مایوس می شوند و گمان می برند که همه چیز دروغی بیش نبوده؟ 







۱۳۹۷ تیر ۵, سه‌شنبه

آشوب اقتصادی

با یکی از دوستانم که سررشته ای از اقتصاد علمی دارد گپی می زدم. از اوضاع آشفته ایران می گفتیم و از آنچه شاید روی دهد. 

حرف او این بود که آنچه نباید بشود، خواهد شد و دولت از هم خواهد پاشید و ایران تبدیل به ونزویلای دیگری خواهد شد و این اتفاق ناشی از بی کفایتی های داخلی، بی توجهی به حساب و کتاب علمی و فشار امریکاست.

بیچاره مردمی که دستشان از همه جا کوتاه است و مجبور به تحمل فشار هستند. نمی دانم چه باید کرد.

     

۱۳۹۷ خرداد ۳۱, پنجشنبه

دو پیروزی

اول اینکه بازی ایران و اسپانیا زیبا و عالی بود. یک صفر باختیم، اما تیم ملی عالی بازی کرد. بعد از اینکه یک گل خوردیم، تیم باز شد و روحیه بالا رفت و چیزی در برابر اسپانیا کم نداشتیم. 
عالی!

دوم، امروز زباله بیشرف نارنجی مجبور شد که فرمانی صادر کند که جدایی بچه ها از پدر و مادرها در مرز متوقف شود.
عالی! فشار رسانه ها و مردم موثر بود و گروه نکبت و بی شرف مجبور به عقب نشینی شد.
امیدوارم که دو هزار و سیصد کودک گروگان گرفته شده هم به پدر و مادرهایشان تحویل داده شوند.

سوم: اما هیچ کس نمی پرسد که ریشه درد مردمی که هزاران کیلومتر راه را پیاده و سواره طی می کنند چیست و از چه می گریزند و گرفتاریشان چیست. 
بخش بزرگی از امریکای لاتین اسیر کارتل های مواد مخدر شده و آنها آنقدر محیط را ناامن کرده اند که مردم پای پیاده از وطن خود مهاجرت می کنند تا به امنیت برسند. 
کارتل های مواد مخدر پول هایشان را کجا سرمایه گذاری می کنند؟


   

۱۳۹۷ خرداد ۲۹, سه‌شنبه

درد را می فهمی؟ نمی فهمی! چون می گویند که از گوشت و پوست و استخوان نیستی

حضرت حق تعالی که در آسمانها و زمین سلطنت دارند، کجا درد بچه ای که مادرش را از او جدا کرده اند را می داند و می فهمد؟ ایشان چگونه درد انسان را میفهمد تا بخواهد برای خلاصی او قدمی بردارد؟ گیریم که بفهمد، می گویند که صبرش هم زیاد است. اینها چه به درد هم اکنون کودک و زن و مردی دردکشیده می خورد؟




۱۳۹۷ اردیبهشت ۲۰, پنجشنبه

کوس جنگ آشکار

همین الان که می نویسم موشک های ایرانی و اسراییلی در حال پرتاب به طرف مقابل است، تا دوباره پدران و مادران داغ دار شوند و منطقه ناآرام تر از همیشه شود و چرخه باطل ادامه یابد.

۱۳۹۶ اسفند ۸, سه‌شنبه

حساب و کتاب

باز هم نزدیک عید است و بازار ایران مثل همیشه ملتهب شده است. دلار تا سقف پنج هزار تومان بالا رفت و دولت مجبور شد که برای تثبیت قیمت آن چوب حراج بر همان اندک باقی مانده سرمایه های ملی بزند و طرح اوراق قرضه با بهره بیست درصد را اجرا کند.
کجای دنیا سود اوراق قرضه بیست درصد است؟ مگربانک ها و دولت چه تجارتی دارد که می تواند بیست درصد سود بدهد؟ اگر اقتصاد ما اینقدر جذاب است و این قدر سودآور است، پس چرا هیچ کس رغبتی به کار و تولید ثروت ندارد؟

ریشه این آشفتگی اقتصادی کجاست؟
ریشه این بلبشو اقتصادی در عدم باور به حساب و کتاب است. آنانی که سالهاست در مصدر قدرت هستند به هیچ حساب و کتابی اعتقاد ندارند، نه دنیوی، نه اخروی، و این دو البته یک روی سکه هستند.
برای نمونه درباره عدم یقین به حساب و کتاب اخروی: آنها ایمان دارند و برای ایمان شان هم هزار حدیث و خبر دارند که یک قطره اشک بر حسین (ع) تمامی گناهان شان را می آمرزد. دهه اول محرم نذری می دهند و بقیه سال  و حتی همان ایام خلق الله را سرکیسه می کنند. ریشه بدبختی ها همین جاست. آنها اعتقادی به عمل و نتیجه اش ندارند، گمان دارند که همیشه قدرت های ماورایی هستند که بر خلاف عقل و سنت طبیعت رفتار می کنند و آنها را از مهلکه می رهانند.

درباب اقتصاد هم داستان همین است، آقایان حاکم اعتقادی به حساب و کتاب ندارند. پول بی حساب چاپ می کنند و بعد هم دعا می کنند که تورم بالا نرود و یا تقصیر را بر گردن دیگران می اندازند. حضرات! کار دنیا حساب و کتاب دارد. نه شما، نه محمد و علی و ... نمی توانید پول مفت چاپ کنید و انتظار تورم نداشته باشید. 
برخوردشان با مشکلات چگونه است؟ "از این ستون به آن ستون فرج است". هر بار که این دمل چرکین سر باز می کند و کثافت بیرون می زند، از کیسه خلیفه می بخشند و ثروت ملی را حراج می کنند تا چهار صباحی بتوانند به روال اشتباه خود ادامه دهند. نمونه اخیرش هم داستان سود بیست درصدی و طرح سود دلاری و ...

  

۱۳۹۶ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

زار گریستن گودرز در هنگام پیروزی

دلاوران ایران و توران در برابر هم قرار می گیرند و یک یک سخت می جنگند. بخت این بار با ایرانیان است. سران ایران پیروز می شوند، درنهایت نوبت گودرز است که با پیران نبرد کند.
گودرز پیران را شکست می دهد، اما چنان زار می گرید که آدمی در شگفت می ماند. می گرید بر کار چرخ دنیا. که امروز نوبت پیروزی من است و شکست و مرگ تو، و فردا روزی نوبت شکست من است و پیروزی دیگری.


۱۳۹۶ دی ۲۶, سه‌شنبه

مارترلوترکینگ

امروز روز گرامی داشت مارتین لوتر کینگ بود، انسانی بزرگ با تاثیری ژرف در تاریخ سیاه و تاریک انسانها.

این سخن او را بسیار دوست دارم:


اگر آدمیان معنی همین یک حرف او را می فهمیدند، این همه فقر و خشونت و تبعیض و تباهی و ظلم در کار نبود. 
افسوس که انسان فقط خود را می بیند و به فکر منفعت خود است، در حالیکه "خودی" وجود ندارد، هرگز وجود نداشته. هر چه هست همان اجتماع درهم تنیده ی بسیار پیچیده است که همه را در برگرفته. 
در این روزهای آشوب و بلوا که دنیا در دست احمقان و ابلهان و از خودراضیان گرفتار شده، بیش از هرچیز محتاج وجود این انسانهای عاقل و اهل فکر و عمل هستیم.  


۱۳۹۶ دی ۱۱, دوشنبه

دوباره آشوب

ایران دوباره ناآرام است، شش روز می شود که جرقه ای از زیر خروارها خاکستر بیرون جهیده است. حدود ده روز قبل بود که به همسرم گفتم که شورش و آشوب در میان طبقات محروم در راه است. غیب هم نگفته بودم. هر روز تیتر اغلب روزنامه ها را می خوانم. بخصوص کیهان لعنتی و شرق سیّاس در فهرست هر روزه ام هستند. آشکار بود که خبری در راه است.

مردم ایران فقر و فلاکت و فشار را تحمل می کنند، اما نسبت به ولخرجی دولتی حساس هستند، همانطور که دودمان پهلوی را بخاطر بلندپروازی های بی ریشه ی فرح و جشن های سلطنتی برباد دادند. ماجرایی که این روزها پیش آمده نه ربطی به جنبش دانشجویی دارد، نه ربطی به موسوی و خاتمی و رفسنجانی . نه از جنس اصلاح طلبی است، نه از جنس اصولگرایی ولایی ...

نوک کوه یخی آنجا آشکار شد که پرداخت های میلیاردی و ماجرای املاک نجومی در دستگاه های حکومتی به مدد شبکه های اجتماعی آشکار شد و کسی هم نتوانست جلوی انتشار خبرها را بگیرد در حالیکه هزاران کارمند و کارگر ماه ها منتظر حقوق اندک خود بودند.
آتش سوزی پلاسکو و زلزله کرمانشاه هم بی کفایتی مطلق سیستم حکومتی را هویدا کرد و کینه مردم را عمیق تر. 
نویسندگان روزنامه های ارزشی و سخنرانان مذهبی و کانال های تلگرامی مذهبی و ضدمذهب و سلطنت طلب و مجاهد و ... هم آتش بیار معرکه بودند. کیهان و اعوان و انصارش گمان داشتند که می توانند با تخریب دولت روحانی خودشان را اثبات کنند و به روزهای دولت آرزوهایشان، دور اول ا.ن.، باز گردند. نوشته ها و تیترهای درشت شان را بخوانید. سخنرانانی از قبیل رحیم پور ازغدی هم چنان در تلویزیون ملی می تاختند که گمان می بردم که انگارخواهان انقلابی دوباره هستند. 
داستان ها و تحلیل های تلگرامی هم دست به دست می شد و می شود: اختلاس پشت اختلاس، فساد همه جانبه، خدمات رضاشاه کبیر، داستانهای عجیب و غریب از پیشرفت کشورهای عرب سوسمارخوار قدیم که در این چهار دهه چه پیشرفت ها کرده اند و ما از قافله عقب مانده ایم و ... و البته داستان همیشگی فلسطین و لبنان و سوریه و یمن و ... و البته آن موجود زشت و پلشت و پلیدی هم که نظر رهبر نظام به او نزدیک تر بود هم داخل ماجرا شده بود و پشت سرهم سند و مدرک از حرامخواری برادران لاریجانی رو می کرد و از سیستم حاکم می نالید و ...  

همه اینها دست به هم دادند تا گوشه ای از آتش زیر خاکستر بیرون بزند. مردم عادی بدون هیچ رهبری به خیابانها ریخته اند و آشوب می کنند. کسی هم نیست که درد آنها را بفهمد. چه، آنکه سه دهه ساکن کوچه های پاستور است خود را در لایه لایه های ضخیم امنیتی پیچیده و آن کسی هم که رییس جمهور است، ملّایی است بس دغلباز و حلیه گر و سیّاس که دست خالی از دهات سمنان و سرخه آمده و اکنون مالک عمارتی است خوش نشین در ولنجک تهران. کسی هم نیست از او بپرسد که چگونه با حقوق دولتی مالک چنان ملکی شده است. 
آنچه اصولگرایان و اصلاح طلبان رسمی می گویند هم حرف مفتی است برای ساکت کردن طبقات محروم و پراکنده کردن آنها و ادامه دادن بازی تثبیت شده ی این سالها. بعد از آرام شدن خیابانها، روزگار همان روزگار سابق خواهد بود.