۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

امر واقع

چارشنبه سوري امسال هم تمام شد و رفت.

يكي در مورد حرمت شرعي و عقلي آن گفت و ...
ديگري در مورد گذشتن سياوش از آتش گفت و ...
آن يكي از توحيد ذاتي و افعالي و صفاتي گفت و در نقد و رد "زردي من از تو، سرخي تو از من" قلم زد و ...
آن ديگري از موسي و كوه طور و ظلمت گفت و آتش و نداي نهاني و فاخلع نعليك و ...
آن يكي از ابراهيم در آتش گفت و ...
آن دگري از آيين ايرانيان باستان و اهورامزدا و زردشت گفت و ...

خانمها، آقايان

شما را به خداي محمد و علي و موسي و ابراهيم و خداي سياوش و اهورامزدا و هر خدايي كه مي پرستيد و نمي پرستيد و به او اعتقادي نداريد قسم مي دهم كه دست از اين مهمل گويي ها و بي ربط گويي ها برداريد.
چارشنبه سوريي نه ربطي به سياوش دارد و نه ربطي به ابراهيم و موسي و آتش جاودان ايرانيان باستان.
آنچه به نسل قبل ما رسيده بود، جشني بود سنتي، همين و همين. همانند همه مردم دنياي كه جشن آتش بازي دارند.

اما آنچه در تهران و بعضي شهرهاي بزرگ جريان دارد، نه تنها جشن و فرح نيست كه تماما تباه كردن روح و جسم است.
نه آتشي است به آن معنا كه نسل پيشين ما ديده بود و ما هم كم و بيش تجربه كرده بوديم و نه فرح و سروري.
آنچه هست، سر و صداست و جنگ صوتي و چشم هاي كور شده و انگشتان بريده شده و پوست هاي سوخته.
نارنجك هاي صوتي چه ربطي به آيين ايرانيان باستان دارد؟
صداي ممتد انفجار چه ربطي به موسي و ابراهيم و سياوش دارد؟

آنچه هست، پريشان خاطري نسلي بي هويت است كه ناآرامي و تشويش ذهن خود را با صداي مهيب و ترسناك نارنجك هاي صوتي به همه نشان مي دهد.
آنچه كه هست، مخالفت با حكومت و حكومتيان است كه در نهاد بسياري از جوانان ما ريشه دوانده است و چارشنبه سوري از معدود فرصت هايي بود كه مخالفت خود را نشان دهند.

به اين موضوع فكر مي كردم كه آنچه "موافقان و مخالفان" چارشنبه سوري مي گويند چه ربطي به آنچه واقعا رخ مي دهد، دارد؟ هر چه فكر كردم چيزي پيدا نكردم.
اي كاش يك بار هم كه شده "موافقان" با دل شير و زبان محكم مي گفتند كه ما با حكومت مشكل داريم و دشمن آنيم، پس هر چه رنگ و بوي ضذ حكومتي داشته باشد را "فعلا" پسنديده مي دانيم و در مورد آن قلم مي زنيم و تاريخچه براي آن مي آوريم و ... (دشمن دشمن من دوست من است)


مي ترسم از اينكه نكند "هر چه" دو طرف مخمصه در هر بابي مي گويند مهملي باشد از جنس مهملاتي كه براي چارشنبه سوري گفته اند و آنچه در حال رخ دادن در دنياي واقع است امر ديگري باشد همانند آنچه در اين چند سال در خيابانهاي تهران رخ مي داده و مي دهد.

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

صبر

... و جعلنا بعضكم لبعض فتنة اتصبرون و كان ربك بصيرا

... و ما شما را وسيله آزمايش يكديگر قرار داديم، آيا صبوري مي كنيد؟ و پروردگار تو بيناست.

۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

دلتنگي

دلتنگي هاي آدمي را مرزي نيست.

آن روزها آنقدر دور به نظر مي آيند كه حتي نمي توانم احساس شان كنم، كم كم دارند به خيالات تبديل مي شوند.
آدمهاي درگذشته كم كم فقط به نام هايي دور تبديل مي شوند و آدمهاي زنده هم به صداهايي.
.
.
.

دلتنگي هاي آدمي را باد ترانه اي مي خواند
روياهايش را آسمان پر ستاره ناديده مي گيرد
و هر دانه برفي به اشكي نريخته مي ماند

سكوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حركات ناكرده
اعتراف به عشق هاي نهان
و شگفتي هاي بر زبان نيامده
در اين سكوت حقيقت ما نهفته است
حقيقت تو و من

براي تو و خويش، چشماني آرزو مي كنم كه چراغ ها و نشانه ها را در ظلمات مان ببيند
گوشي، كه صداها و شناسه ها را در بي هوشي مان بشنود
براي تو و خويش روحي، كه اين همه را در خود گيرد و بپذيرد
و زباني كه در صداقت خود، ما را از خاموشي خويش بيرون كشد و بگذارد از آن چيزها كه در بندمان كشيده است سخن بگوييم
...