۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

امان

امان از روزی که حکومت ها نقطه ضعف مردم خود را شناسایی کنند و بر اساس آن استراتژی ها و سیاست های خود را پی بریزند. وامان از روز سیاهی که حکومت ها سنگ بنای خود را بر نقاط ضعف مردم نهاده باشند.
این فیلم مستند از جایی که نمونه فاجعه است را اگر حوصله داشتید ببینید، آنجا در کره شمالی، حکومتیان خوب فهمیده اند که مردمشان مقهور ترس و انضباط آهنین هستند، پس آنها هم تمام همت خود را بر استقرار نظمی خشن نهاده اند تا حکومت بیفایده خود را سالها حفظ کنند.
ایران امروز در چنگال حاکمانی هوشمند است که آنها هم به رمز حکومت بر ما پی برده اند و نقطه ضعف ما را نیک یافته اند، آن را نه تنها کشف کرده اند، بلکه آنرا تغذیه می کنند تا پایه حکومت شان برپا بماند.
ضعف ایرانیان آنطور که من به چشم خود دیده ام منفعت طلبی فردی شان است در همه شرایط.
داستان این روزهای کشور را تصور کنید، مردم پشت در بانک ها صف می ایستند تا سکه طلا بخرند. امری که گمان کنم در دنیا سابقه نداشته باشد. حاکمیت این نکته را نیک فهمیده که ایرانی و تهرانی و ... جماعت به سودی اندک خوش است، پس چرا نگویند: بگذار خوش باشند و ما هم از این راه بهره ای ببریم. بگذار خیال کنند که در این آشفته بازار منفعتی کرده اند و مویی از تن خرسی کنده اند، بگذار همدیگر را له کنند، بگذار به هم توهین کنند، بگذار شخصیت شان را نابود کنیم، بگذار هر قدر می خواهیم گران و گران تر کنیم، آنها خریدار متاع ما هستند در هر شرایطی! بهتر از این چه می خواهید؟ حاضرند شرافت و منافع بلند مدت خود را به ما بفروشند، صف هم می ایستند، چه غم؟ 
کسی را دیده اید که با پای خود بیاید و در صف توهین بایستد؟ 
بله من دیده ام. جماعتی که به چهل هزار تومان ماهیانه مواجبی دولتیان خوش هستند، به منفعت اندک خرید و فروش سکه و ارز دولتی هم راضی خواهند بود.
همین نقطه ضعف را بگیر و حکومت کن. تا آخر دنیا برایت همین یک تکنیک کافی است. 
کافی است به آدمهای مختلف به اندازه رتبه و رده شان منفعت دنیا بچشانی، تا ته دنیا همچو سگ له له زنان از پبت می آیند.
به یکی ارز دولتی بفروش، به یکی ماشین بده، به دیگری زمین بده، به یکی اسلحه بده، به یکی برنامه تلویزیونی بده ....
این سیاهه سیاه انتهایی دارد؟
تا کی همه مان به این کوته منفعت رضایت خواهیم داد؟ کی برپا خواهیم خواست و نفع همگانی و بلند مدت مان را خواهیم ساخت؟


پی نوشت:
الف) این خلق و خو منحصر به مردم پشت در بانکها و آنهایی که رضایت شان مفت بدست می آید و داخل نشینان نیست، فرنگ نشینان بدتر از جماعت داخله نباشند، بهتر نیستند.
ب) بدیهی است که این نوشتار درباره همه ایرانیان صادق نیست. کم نیستند کسانی که با این جماعت هزاران فرسخ فاصله دارند. 

۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

فروکاهش

... فکر می کردم که همه بدبختی ها بخاطر انحراف عوام الناس از دین و دینداریست، اما فعلا به این نتیجه رسیدم که همه بدبختی عوام الناس از انحراف دین است ...
......
واقعا دین چه کارکردی باید داشته باشد و برای چه کارکردی ساخته شده است؟
پاسخ دادن به این پرسش حقیقتا بستگی به جایگاه و موقعیت شما دارد،
شما می توانید از دیدگاه یک صوفی به این سوال پاسخ دهید، می توانید از زاویه دید یک وهابی به آن جواب دهید، می توانید از دیدگاه یک سلفی به آن پاسخ دهید،
اما پاسخ شما از منظر یک شیعه چیست؟
براستی غایت و هدف دین در بین شیعیان چگونه تعریف شده؟
پاسخ این سوال تعیین کننده مسیری است که جامعه ما می رود، 
از دید آقای خمینی و خامنه ای پاسخ این سوال چیست؟
...
براستی جواب این سوال حتی از منظر قرآن هم سخت است، آیات مختلف و جنبه های گوناگون هر کدام محملی هستند برای پاسخ دادن به این سوال.
از دید بک فقیه دین یعنی رعایت یک سری اعمال و احکام. چنانکه از قول آقای خمینی شنیدهایم که به به جوانان علاقمند آن دوران گفته اند: دین یعنی عمل به احکام، ترک محرمات و انجام واجبات.
اما آیا واقعا همین کافی است؟ و آیا اصولا همین است رسالت محمدی؟ انجام سرفصل های رساله های عملیه و ترک محرمات؟
من این گونه نمی دانم. پس اخلاقیات کجاست؟ آیا اصولا آنطور است که برخی می گویند که اصلا در دین اخلاق نیست؟
تلقی دینداری آقایان حاکم ایران چیست اگر به فرض بگوییم که دین دارند؟ مثلا تلقی شخص خامنه ای از دین و دینداری چیست؟ ولایت و تبعیت به ولایتش؟
...
فروکاهیدن موجودیت بزرگ دین به دستورات رساله ای و یا اصول ولایی مورد نظر آقایان بلایی بر سر دین و دینداری مردم و اخلاقیات و وضع اجتماع مان آورده که هر کسی بخشی از آن را می بیند و دردش را احساس می کند. اساس جامعه از هم پاشیده، اقتصاد فلج شده، اخلاقیات سقوط کرده، ظلم و تجاوز همه گیر شده، بیت المال نابود شده، امنیت مختل گشته، فساد و تباهی دامن همه را گرفته ...
چه باید کرد؟

۱۳۹۰ آذر ۲۲, سه‌شنبه

سفر سفر سفر

سه سال پیش از یک سو خوشحال بودم و از یک سو ناراحت،


۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

شعب ابی طالب

گمان کنم که قبلا هم دراین باره نوشته بودم، پیش از هر داستانی این خبر و جمله درخشان آن را بخوانید:


داستان دردناکی است، آنکه در مقام رهبری جلوس کرده خود را در جایگاه حسین (ع) می بیند و می گوید که این بار اگر قرار است اتفاقی رخ دهد، اتفاق حسینی رخ می دهد، نه صلح حسنی.
پیرو رهبر عالیقدر هم رییس بانک مرکزی هم از شعب ابی طالب سخن می گوید.

و البته این دو هنوز برادری خود را اثبات نکرده، طلب ارث دارند.
محمد و حسین کجا، شما کجا. شما به چه مجوزی کشور را در بحران قرار داده اید؟ خدای محمد بر شما وحی نازل کرده یا جبراییل امین را هم به قدرت جنگ سایبری خودتان به زیر کشیده اید و از او مجوز الاهی دریافت کرده اید؟ کاسه داغتر از آش شده اید و پدر مردم را درآورده اید.
خجالت بکشید و خود را از جایگاهی که رتبطی به شما ندارد کنار بکشید.
داستان دردآوری است این دینی که این همه ظرفیت سوء استفاده را برای این شیادها فراهم می کند. و حقیقتا دوست دارن و معتقدان دین باید فکری به حال دین کنند و استانداردی وضع نمایند که این همه کثافت کاری و دغل بازی در دین صورت نگیرد.
آنگونه از شعب سخن می گوید که اگر ثانیه ای به حرفش اعتماد کنی تا ته خط رفته ای و همه چیز برایت توجیه می شود، کدام شعب؟ اصلا برای چه شعب؟ اصلا توی ناکس که هستی که از شعب سخن بگویی. تو و همراهانت به اختلاس ها توجه کنید، شعب و داستانهایش پیش کش.
دین و تاریخ دین و شخصیت های دین همه بازیچه و مسخره آقایان شده اند، و همه بدتر اینکه گروهی از همین اوباش هستند که واقعا به حرفی که می زنند معتقد هستند و این درد بزرگ تر و عمیق تری است. ابلهی که ایمان دارد به مزخرفی که می گوید، خطرناک است، خطرناک.
...
ما می تونستیم خالق این دنیا باشیم، حیف که راه رو اشتباه گرفتند و در پی جنگ و دعوا هستند.

۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

ابدیت

آنانی که در ادبیات عرب چیره دستند می گویند که یکی از نقاط اوج بلاغت قرآن در این عبارات است:

فَلَمّا تَجَلّىٰ رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ موسىٰ صَعِقًا*

چه بسا اوج آیات برای من در دورانهای مختلف، متفاوت بوده، حتی از هفته ای به هفته ای دیگر. اما آیاتی هستند که هر بار که می خوانمشان، همیشه در اوج هستند و ذهنم دامنه معنی آنها را تا ابدیت آدمیزاد ادامه می دهد. یکی از آن آیات، آیه سی و نهم سوره نور است:

وَالَّذينَ كَفَروا أَعمـٰلُهُم كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحسَبُهُ الظَّمـٔانُ ماءً حَتّىٰ إِذا جاءَهُ لَم يَجِدهُ شَيـًٔا وَ وَجَدَ اللَّـهَ عِندَهُ فَوَفّىٰهُ حِسابَهُ وَ اللَّـهُ سَريعُ الحِسابِ**

با خواندناین آیه همیشه به یاد داستان "سهم سگان شکاری" نوشته امیل زولا می افتم، هرچند ظاهرا خط مستقیمی بین آن داستان و این آیه وجود ندارد. سهم سگان شکاری، داستان زندگی اعیان و اشراف فرانسه است با تمام جزئیات بی نهایتش. انگار که زولا ننوشته، بلکه نقاشی کرده. تمام نقش و نگارهای در و پنجره و ... و آدمها و روابط شان را طرح می کند و کثیفی و پلیدی تمام رابطه ها و طمع کاریها و شهوت رانی ها و ... را شرح می دهد.

ای کاش معلم ها و اساتیدی داشتیم که دیدن با گستره باز و تفکر با اندیشه باز را به ما می آموختند. کسانی که گستره دیدشان نه محدود به خودشان و زن و بچه و خانه خودشان باشد.

کسانی که دیدشان جهانی باشد، فرای خود و روستا و شهر و کشور خودشان. فراتر از زمان حال. آینده بین تا آخر ابدیت.

ای کاش چنین اساتیدی داشتیم که داشتن یکی از آنها برای عمری کفایت می کند.

خسته و تشنه تمام بیابان و کویر را در آرزوی آب زیر پا می گذاریم، می دویم، سگ دو می زنیم، تلاش می کنیم، بدون آنکه بدانیم بدنبال سرابیم. وقتی به آن می رسیم هیچ نمی یابیم، دستمان خالی است. تمام عمر و هستی و نیستی خودمان و دنیایی را تلف کرده ایم برای "هیچ و پوچ". آن موقع است که خدایمان حسابمان را سریع کف دستمان می گذارد.

...

*چون خدایش بر کوه تجلی نمود، کوه متلاشی شد و موسی بیهوش افتاد.

**و اعمال کسانی که کفر ورزیدند، همانند سرابی است در کویر. تشنه آنرا آبی می پندارد، تا چون بدان رسد، هیچ نیابد. و خدا را نزد آن می یابد که جزایش را به تمام می دهد، و خداوند در حسابرسی سریع است.

۱۳۹۰ آذر ۱۳, یکشنبه

عاشورا

شعله سرکش

در آن سوی

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود.

شکست نمایی

اگر شطرنج بازی کرده باشید، آنچه می نویسم را قطعا تجربه کرده اید.
دو بازیکن، با مهره های مساوی شروع می کنند. در آغاز بازی همه چیز برابر بنظر می آید. اما اگر یکی از طرفین ضعیف تر باشد اتفاق جالبی رخ می دهد، کم کم مهره از دست می دهد، سردرگم می شود، اصلا نمی داند که چه کار کند، "هیچ" طرح و برنامه ای ندارد، تا آنجا که ناگهان احساس می کند که همه چیز را باخته، بازی از دستش درآمده و نابود شده.
طرف مقابل که قوی تر است بازی را دست می گیرد، مهره های طرف ضعیف را می زند، و ناگهان از جایی که اصلا نشان نمی داده، بر سر مهره شاه می ریزد و بازی را می برد.

اگر به روال بازی شطرنج نگاه کنیم، در اغلب موارد یک روال صعودی و نمایی از بدبختی طرف ضعیف می بینیم، در برخی موارد هم آنقدر فاصله دو طرف زیاد است که کار به اینجاها نمی رسد، همان ابتدای بازی شاه زندانی مهره های خودی می شود (ناپلئونی را که به یاد دارید؟)
.....

داستان مملکت ما در برابر غرب هم شبیه شطرنجی است به مراتب سخت تر. چه اینکه ابتدای بازی اصلا معلوم نیست که کجای تاریخ است، مهره ها یکسان نیست، بازیگران دائم تغییر می کنند، غرب "دانش" بازی دارد، اما فقط "نفت" بازی در دست "ما"ست که با آن هم نمی دانیم چه کنیم.
دست غرب از مهره های فعال پر است و طرف ایرانی هم دست از عربده کشان و لات ها و ... دارد، اما حیف که مهره شطرنج صدای عربده را نمی شنود.
مقامات جممهوری اسلامی هر از چند گاهی فرصت یافته اند که صحنه بازی را ترمیم کنند، اما این بار بد بازی کرده اند و حریف در آغاز راه پیروزی های نمایی و فزاینده است.
بیچاره مردمی که لگدخورده اسب و فیل و رخ و سربازان صحنه بازی هستند. بیچاره همه مردم دنیا که گرفتار این بازی خطرناک ما شده اند. از آمدن ریگان تا جنگ و جنگ و جنگ و بدبختی و فقر و ناامنی و ...