۱۳۹۵ فروردین ۲۸, شنبه

بازگشت

ننوشتن فقط بخاطر تنبلی است و لاغیر. کار زیاد فقط بهانه است.
دیشب دنبال عکسی بودم که قبلا در نوشته هایم از آن استفاده کرده بودم، حدود پنج سال عقب رفتم و نوشته های چند سال اخیرم را مروری سریع کردم. دیدم که آرشیو خوبی از آنچه در ذهن داشتم و دارم است، به خودم نهیب زدم که چرا این مدت تنبل شده ام. این نوشته ها اگر فقط آرشیوی برای خودم باشد هم چیز خوبی است.

یکم: بعد از بازگشت از ایران حدود سه هفته پست داک بودم، دانشگاه راتگرز. پروژه خوب و عالی بود، استاد سرپرست هم انسان شریفی بود (Enrique Curchitser)، اما شهری که دانشگاه در آن بود افتضاح بود. ناامن، کثیف، قدیمی و بسیار گران. من هم از پست داک بودن خسته شده بودم. تجربه ی اولم دردناک بود. من هم کم و بیش از سن پست داک بودنم گذشته بود. اگر در دام آن می افتادم باید سالیانی در آن صبر می کردم. دلم کار واقعی تری می خواست.

دوم: نزدیک بود که قرارداد خانه ای را امضا کنم و مستقر در حوالی قابل تحمل تر New Brunswick NJ شویم که تلفن زنگ زد. خانم Dean دپارتمان بود. پیشنهاد کاری در Northern Virginia College. دری را خداوند باز کرد که بابت آن شاکرم. از شهر دانشگاهی راتگرز متنفر بودم و خدا می داند که اگر به آنجا می رفتیم چقدر اذیت می شدم.

سوم: نزدیک به اواخر ترم اولی است که مشغول تدریس هستم. کار سخت و پرمسئولیتی است. چهار کلاس مختلف تدریس می کنم (سه عنوان). دانشجوها بهترین نیستند اما در بین آنها باهوش پیدا می شود. آنهایی که کار می کنند نوعا آدمهای یخته تر و بهتری هستند. در مجموع دانشجویان مودب هستند، همان گوهری که سالهاست در ایران کم پیداست.
محیط کالج درجه چندم اینجا را با دانشگاه خراب شده شریف خودمان که مثلا بهترین در نوع خودش بود، مقایسه می کنم و فقط افسوس می خورم که چگونه بهترین روزهای عمرمان را قوانین مهمل و اساتید و کادر دانشگاه تباه کردند. دیوانه خانه ای بود که در وصف نمی گنجد.

چهارم: سه روز راهی وین شدیم. چه شهری! درباره آن بیشتر خواهم نوشت. 
مشاهده ای از محل زندگی و کار آخرین پادشاه اتریش: ایشان کار روزانه را پنج صبح شروع می کرده، ناهار روزانه اش را پشت میزش می خورده و در تمام عمر فقط یک زن رسمی داشته که از زیباترین زنان روزگارش بوده. مقایسه بفرمایید با شاهان قاجار هم دوران. حرمسرایی که تعداد زنانش نامعلوم بوده، پادشاهی که ملیجک و کریم شیره ای همنشینانش بوده اند و داستان سرسره های حرم و ... بذل و بخشش های بی حساب و کتاب.