۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۵, جمعه

مادر

چه کسی با تمام توان خود را فدا می کند تا من غمی در دل نداشته باشم؟

چه کسی جسم و جانش را در لحظه لحظه به من هدیه می کند؟

من برای او چه دارم؟ برای او چه کرده ام؟

وقتی به گذشته ها نگاه می کنم فقط آرزو می کنم ای کاش زمان همان قبل ترها متوقف می شد تا کمتر به او بدی می کردم. از عقوبت آنچه کرده ام می ترسم.

زندگی پیچیده تر از آن است که من برایش خود را آماده کرده بودم. من جریان پیچیده زمان و زندگی را نمی توانم آنچنان که باید درک کنم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر