دستم سرد شده و نمی توانم تکانش دهم.
صورتم بی حس شده و در پایان راه دنیا هستم.
آرام آرام بدنم متلاشی خواهد شد. خواهند آمد و مرا زیر خروارها خاک دفن می کنند.
نفسم در سینه ام حبس شده. می خواهم نفس بکشم و حرفهای نزده ام را بگویم.
نمی توانم.
سینه ام می سوزد. گذشته ام تمام بدنم را می سوزاند. حیف از آنچه از دست دادم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر