۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه
۱۳۸۹ دی ۶, دوشنبه
۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه
بو
۱۳۸۹ دی ۴, شنبه
عیسی مسیح
۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه
خنده / گريه
چقدر خنده داره که: صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید میریم کم به چشم میاد!
چقدر خنده داره که: یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!
چقدر خنده داره که: وقتی میخوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر میکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که میخوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره که: وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی میکشه لذت میبریم و از هیجان تو پوست خودمون نمیگنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانیتر از حدش میشه شکایت میکنیم و آزرده خاطر میشیم!
چقدر خنده داره که: خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره که: سعی میکنیم ردیف جلو صندلیهای یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!
چقدر خنده داره که: برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمی کنیم اما بقیه برنامه ها رو سعی میکنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره که: شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور میکنیم اما سخنان قران رو به سختی باور میکنیم!
چقدر خنده داره که: همه مردم میخوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!
چقدر خنده داره که: وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال میکنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا میگیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو میشنویم در برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر میکنیم!
خنده داره.
اینطور نیست؟
...
۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه
بازهم حسين (ع)
۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه
مرگ
۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه
حسين
در محرّم، مردمان خود را دگرگون می کنند
گاه عریان گشته با زنجیر میکوبند به پشت
گه کفن پوشیده ، فرق خویش پرخون می کنند
گه به یاد تشنه کامان زمین کربلا
جویبار دیده را از گریه جیحون می کنند
وز دروغ کهنه ی « یا لیتنا کنّا معک»
شاه دین را کوک و زینب را جگرخون می کنند
خادم شمر کنونی گشته، وانگه ناله ها
با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون می کنند
پس شماتت بر یزید مرده ی دون می کنند
ناله از دست عبیدالله مدفون می کنند
هر دو را تسلیم نوّاب همایون می کنند
شامش از دروازه ی دولاب بیرون می کنند
مشک او را در دم دروازه وارون می کنند
درد و پول آن طفل را یک پول مغبون می کنند
روز پنهان گشته، شب بر وی شبیخون می کنند
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
خاک پایش را به آب دیده معجون می کنند
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
بر اسیران عرب این نوحه ها چون می کنند؟
وین خران در زیر ایشان آه و زاری می کنند
۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه
غيرت ديني
۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه
كجايي؟
۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه
آرزو
۱۳۸۹ آذر ۷, یکشنبه
خارخسکها
۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه
گزينه
كار
۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه
۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه
۱۳۸۹ آبان ۲۲, شنبه
قانون
۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه
سلامتي
۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه
شكر خدا
۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه
برگ
يكي از زيباترين داستان هاي زمان كودكيم داستان آن نقاش پير و سالخورده بود كه همسايه دختركي مريض احوال بود.
۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه
۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه
۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه
"فاني"
This would be very funny if it was true! What do you think?:
http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/middleeast/iran/6256173/Mahmoud-Ahmadinejad-revealed-to-have-Jewish-past.html
۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه
ايمان!
۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه
۱۳۸۹ مهر ۲۰, سهشنبه
اوهام
۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه
۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه
۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه
۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه
۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه
تناقض
شرف كجاست؟
۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه
بيرق پيروزي
۱۳۸۹ مهر ۶, سهشنبه
فرداي فرداها
۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه
جماعت تزوير
۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سهشنبه
دانشكده
۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه
ديگران
۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سهشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه
سلامت رواني
۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه
زلزله فقر
۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه
۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه
۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه
عمل انقلابي
۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه
فايل صوتي
۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه
حاشيه / متن
۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سهشنبه
ظهور
۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه
روسپي هاي سرزمين من
روسپیان سرزمین من ، شادمان و خنده به لب ، در هر کجا به تن فروشی مشغولند . و حال آن که خدا هیچ زنی را جز برای ابراز شرافت و پاکدامنی خلق نکرده است .
روسپیان سرزمین من ، شادمان و خنده به لب ، در هر کجا به تن فروشی مشغولند . و حال آن که خدا هیچ زنی را جز برای ابراز شرافت و پاکدامنی خلق نکرده است . هم من ، و هم همه ی شما نیک می دانیم که درپس خنده ها وقهقهه های روسپیان ، گریستنی است به پهنه ی اقیانوسی که از غرقاب اشک آنان جاری است . چرا ؟ چون خدا نه در مرد ، که خود را در زن ، به تجلی درآورده است . زن ، گوهر یک دانه ی آفرینش است . همان گوهری که جمال خدا را در زیباییش ، ومهراورا درمادری اش ، و جاذبه ی او را درمعشوقگی اش جای داده است .
روسپیان سرزمین من ، و همه ی روسپیان جهان ، همان یک دانه های خدای خوبند که با پای نهادن برگوهر وجودی خویش ، ناگزیر ، به تن فروشی روی می برند . یک روسپی ، پیش از هر مراوده ی جنسی ، ابتدا خود را به دست خود می کشد تا بتواند بر شراره های سرزنش آن خویشتن خفته فائق آید .
از این پس، هرگاه به روسپیان سرزمین من نگریستید ، تلاش کنید از شماتت ، و از هرزگی نگاهتان بکاهید . چرا که آنان ، بانوان ، و دخترکان پاکدامن دیروز مایند . کسانی که افسوس هماره ی یک زندگی شرافتمندانه را با خود حمل می کنند . کور باشیم اگر که لخته های جگر خونین آنان را درپس خنده هایشان فهم نکنیم .
می خواهم فریاد بکشم : روسپیان سرزمین من ، گرچه آبروباختگان وادی شرافتند ، اینان اما ، با همه ی جرم وخطایی که هرروزه مرتکب می شوند ، بر روسپی پنهان کاری چون من شرافت دارند . چرا نفهمم که روسپیان سرزمینم ، باهربار تن فروشی، از من انتقام می گیرند . از منی که به آنان وعده های سرفرازی دادم ، و سرانجام وعده های من ، جزدرشعار وفریب رخ ننمود .
ای همه ی روسپیان سرزمین من ، ازهمه جا ، یک به یک ، پیش آیید و به صورت من تف کنید . به صورت من سیلی بزنید . مرا در زیر پای خود لگد مال کنید . از من هیچ مگذارید . تفاله ی مرا در چاله ای اندازید و همه ی آیه ها و حدیث های غیرتمندی را با من دفن کنید . مرگ یکباره برای من ، شیرین تر از تماشای مرگ هماره و مکرر شمایان است .
نفرین به من که از نردبان فریب شما بالا رفتم . خود را به بام بهره مندی رساندم و شما را در وادی درماندگی و سرگردانی وانهادم .
ای روسپیان سرزمین من ، جرم شما اگر تن فروشی است ، مرا جرم ، افزون تر از شماست . من ، قرار بود با شما از جاذبه ها و زیبایی های انسانی بگویم ، و این جذبه ها و زیبایی ها را به جان جامعه در اندازم . من قرار بود لبخند خدا را در انصاف و عدل ، درفرهنگ ، در اجتماع ، نشان شما بدهم . قرار بود دست شما را بگیرم و باهم به سراغ درستی ها برویم . قرار بود میان من و شما جز صداقت و فهم ورشد چیزی نباشد . قرار بود من برای شما بمیرم . غم شما را بخورم . قرار بود من شما را پیش از خود در کنار سفره ی برخورداری بنشانم .
ای روسپیان شهر من ، من اما با شما دغل کردم . به شما دروغ گفتم . و خیلی زود ، چهره ی مخوفی از خدا و دین خدا پرداختم . عدل و انصاف را به پستوهای رفاقت راندم . با شما بداخلاقی کردم . کام شما را برآشفتم . پیش از شما ، بساط کسب و کار خود آراستم و به منافع شخصی خویش بها دادم . هرچه شما فریاد برآوردید که در تنگنای فقر ، و درتنگنای داد و دانش و مهرید ، من ، بی نگاه به شما ، سربه اندرون مناسبات کاسبی خویش فرو بردم .
نفرین به من که رواج یک زندگی ساده را نیز از شما دریغ داشتم ، و شما را چاره ای جز تن فروشی نگذاردم . بی آنکه خود بدان مایل باشید . که خدا این تمایل را از ابتدا در شما فرو کشته بود . شما در هربار تن فروشی ، مرا ، آه چه می گویم ، حتی خدا را زیر پا می نهید . که زبانم لال ، اگر پاکدامنی نیز جای شما بود ، و در چنبره ی گرفتاری های شما دست و پا می زد ، تن به تن فروشی می سپرد . پس یک به یک پیش آیید و به صورت من تف کنید . این من بودم که شما را به وادی نفرت درانداختم . این من بودم که روشنایی روز را ، طلوع را ، رویش را ، و زندگی را برشما تباه ساختم .
شما برتن من ، لباسی از لباس پیامبر دیدید و به من اعتماد کردید ، اما شما کجا از زبان من ، عطوفت ومهرو گذشت و صبوری و غمخواری رسول خدا را چشیدید ؟ من برای شما ، شب و روز ، سخن از علی و فاطمه وخوبان خدا گفتم ، اما خود ، برخلاف سیره ی خوبان خدا راه گزیدم و برخلاف سیره ی آنان نیز با شما رفتار کردم .
مگر علی اجازه می داد گرسنگی ، تن فروشی یک دختر را ، و تن فروشی یک زن را تجویز کند ؟ مگر علی اجازه می داد دختران و زنان سرزمینش را برای تن فروشی به دوردست های کامجویی ببرند ؟ علی اگر امروز بود ، از اندوه تن فروشان سرزمین خویش جان می باخت . پس چگونه است که علی گویان و علی دوستان سرزمین من ، از این ننگ بزرگ ، جامه برتن نمی درند ؟
راستی سهم یک روسپی از نفت ، از جنگل ، از دریا ، از زمین ، و از آسمان سرزمین خویش کجاست که او را چاره ای جز از تن فروشی نیست؟
ای همه ی روسپیان سرزمین من ، من از شما تقاضای بخشایش ندارم ، که از گناه من درگذرید ، برعکس ، بیایید و مرا در زیر آوار سرزنش های خویش دفن کنید . چاره ی من مرگ است . همان عقوبتی که شما با هر بار تن فروشی ، بدان دست می برید . چرا باران مرگ برمن نبارد ؟ که ریسمان تن فروشی شما ، در دستان من تاب می خورد .
روسپی شما نیستید ، روسپی منم . منی که کشورم را ، و آوازه های نیکبختی سرزمینم را ، با هرزه گویی های پخمه گون ، به چالشی جهانی در انداخته ام و همگان سرزمینم را به تحقیر و هول و هراسی عنقریب فرو رانده ام . روسپی شما نیستید . روسپی منم که اگر جوان و خام و هیچ نفهمم ، از قله ی غرور حامیان خویش پایین نمی آیم ، و اگر پیر و فرتوت و از نفس افتاده و پوک مغزم ، دست و دل از منصب های کلیدی کشورم برنمی دارم .
روسپی منم که بی سوادم ، و نسبت به مسئولیتی که پذیرفته ام خالی الذهنم ، اما با شهامتی به بزرگی جهل ، برصندلی همان مسئولیت می نشینم و سخن از عدالت و انصاف و قانون و قضا می رانم .
دخترکان سرزمین من، ای که شما را برای کامجویی به دوردست ها می برند وبه زیر دست و پای عرب ها و سایرین می اندازند تا آنان ، به اسم تحقیر ایرانیان واسلام و انقلاب ایرانیان ، وحشیانه با شما در آمیزند ، شما روسپی نیستید ، روسپی منم که نماینده ی مجلسم اما هرروزه ، در راس امور بودن مجلس را ، استقلال مجلس را ، قوانین مجلس را ، و سوگند نمایندگی ام را زیر پا می نهم تا از لاشه ی چیزی به اسم ” نمایندگی مردم ” ارتزاق کنم .
ای زنان خیابانی سرزمین من که گوهرشرافت خود را درناگزیر این روزهای قهقرا ، به تاراج این و آن می دهید ، شما روسپی نیستید ، روسپی منم که شعور بسیجی و پاسدار بودن را به دریوزگی قمه و غارت در انداخته ام . یک روز قرار بود منی که بسیجی ام ، از غصه ی شما دق کنم . منی که پاسدارم ، از حریم پاکدامنی شما پاسداری کنم . چگونه است که من به آن کودنی متعمدانه ای روی برده ام که فساد را ، تنها و تنها در حضور خیابانی شما می بینم ، اما همین فساد را درروسپی گری فلان وزیر و فلان معاون دزد و حامیان دریده ی آنان نمی بینم . همان وزیر و معاونی که آوازه ی پلیدی ها و رانت خواری ها و روسپی گری هایشان کمترین لرزه بر چارستون دستگاه قضایی ما نمی اندازد .
ای دخترکان و زنان روسپی سرزمین من ، یک به یک پیش آیید و به صورت من تف کنید ومرا از هیمنه ای که برای خویش افراخته ام به زیر بکشید . تا زمانی که شما هرروزه از سر ناچاری تن به تن فروشی می سپرید ، سخن از استقلال گفتن وسخن از انرژی هسته ای و مبارزه با آمریکا راندن ، یک شلتاق وارونه است . یک حماقت جاری است . و یا بهتر بگویم : آذین بستین استفراغ ناشی ازخورش فریب مردمان است .
آهای ، این من ، روسپی ام . که با نگاه به هرزگی هرروزه ی شما ، و در تحلیل عقاب وثواب ، کوه گناه را برشانه های شما بار می کنم . این من ، روسپی ام . که رنج هرروزه ی شما را می بینم اما از پله های منبر مساجد بالا نمی روم تا در لباس پیامبر ، عمامه از سر بگیرم و برزمین بکوبم و حنجره ام را وعده گاه تقاص و حق شمایان کنم و فریاد برآورم : آهای ای همه ی مسئولان ، این روسپیان ، ناموس و آبروی مایند . این روسپیان ، بانوان سرزمین مایند . اینان را کفتار ناگزیری ، به تن فروشی هر روزه می برد . ننگ و نفرین برمن که به جای ترس از خدا ، همه ی آموزه های سرفرازی خود را ازترس حاکمان به خاک انداخته ام وازتماشای این همه ظلم آشکار ، جامه برتن نمی درم و هیچ برنمی شورم .
دخترکان روسپی سرزمین من ، می دانم که شما را جز از آوارگی هر روزه چاره ای نیست .اما من که روسپی زیرکم ، با ظاهری پرازفریب ، و دکمه های بسته از بیخ ، حکایت روسپی گری خویش را به اختفا می برم . هر دوی ما روسپی ایم . هم شما ، هم من . شما سرمایه های شرافت خویش به حراج می نهید ، و من ، به اسم خدا ، سرمایه های شرافت تاریخ سرزمین خویش به تاراج می برم . پس روسپی حرفه ای منم ، نه شما . شما گوهر یک دانه ی آفرینش اید . همان گوهری که جمال خدا را در زیباییش ، و مهر او را در مادری اش ، و جاذبه ی او را در معشوقگی اش جای داده است .
تفاوت من با شما در این است که شما ، هرروزه ، از سر ناگزیری پای بر این گوهر یکدانه ی خویش می نهید ، و من ، که روسپی قهار این روزهای سرزمین خویشم ، پای برخود خدا می نهم و به اسم خدا ، حاجت های روسپی گری خویش مطالبه می کنم .
اگرمن روسپی نبودم ، از رواج این همه اعتیاد و ورشکستگی گسترده در سرزمینم ، سربه اندرون خاک فرو می بردم و هرگز سخن ازمبارزه و خدا و پیغمبر نمی گفتم .من روسپی ام . که اگر نبودم ، تاریخ را ، به تماشای مضحکه ی اطوار کودنی خویش فرا نمی خواندم .
ای همه ی روسپیان سرزمین من ، ای دخترکان ، و ای زنان ناگزیر ، بگذارید در پیشگاه شما به زانو درافتم و صورت به خاک نهم تا شما پای بر صورت من گذارید و روبه خدا ضجه برآورید که ای خدا : اگر هستی ، که هستی ، بدان و آگاه باش که این دریوزه ی صورت به خاک نهاده ، لباسی از قرآن به تن کرد و مارا فریفت . خود به نوا رسید و ما را به قهقرای تحقیر و بی نوایی درانداخت .
ای خدا ، اگر هستی ، که هستی ، بیا و تقاص ما را از این فریبکار هزار چهره بستان . با دستان پروردگاری ات ، چنگ به ریش تزویر او بزن وبه صورتش تف کن و به او بگو : چرا بندگان مرا از روال بدیهی رشدشان باز داشتی و از من خدا در انتشار دین خدا جلو زدی و به اسم من ، بندگان مرا از من گریزان ساختی و آغوش خداوندگاری مرا معطل گذاردی ؟
۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه
تحريم
۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه
استفتاء
سؤال (جدید): خواهشمند است در خصوص «التزام به ولايت فقيه» توضيح دهيد؛ به عبارت ديگر چگونه بايد عمل نماييم تا بدانيم كه به جانشين بر حق آقا امام زمان (عج) اعتقاد و التزام كامل داريم؟
جواب: ولايت فقيه به معناى حاكميت مجتهد جامعالشرايط در عصر غيبت است و شعبهاى است از ولايت ائمه اطهار (عليهم السلام) كه همان ولايت رسول الله (صلى الله عليه وآله) مىباشد و همين كه از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين اطاعت كنيد نشانگر التزام كامل به آن است.
س 56: آيا اعتقاد به اصل ولايت فقيه از جهت مفهوم و مصداق يك امر عقلى است يا شرعى؟
ولايت فقيه كه عبارت است از حكومت فقيه عادل و دينشناس حكم شرعى تعبدى است كه مورد تأييد عقل نيز مىباشد، و در تعيين مصداق آن روش عقلائى وجود دارد كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران بيان شده است.
س 57: آيا احكام شرعى در صورتى كه ولى امر مسلمين به دليل مصالح عمومى مسلمانان، بر خلاف آنها حكم نمايد، قابل تغيير و تعطيل است؟
موارد اين مسأله مختلف است.
س 58: آيا رسانههاى گروهى در نظام حكومت اسلامى بايد تحت نظارت ولى فقيه يا حوزههاى علميه و يا نهاد ديگرى باشند؟
اداره رسانههاى گروهى بايد تحت امر و اشراف ولى امر مسلمين باشد و در جهت خدمت به اسلام و مسلمين و نشر معارف ارزشمند الهى به كار گمارده شود، و نيز در جهت پيشرفت فكرى جامعه اسلامى و حل مشكلات آن و اتحاد مسلمانان و گسترش اخوت و برادرى در ميان مسلمين و امثال اينگونه امور از آن استفاده شود.
س 59: آيا كسى كه اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه ندارد، مسلمان حقيقى محسوب مىشود؟
عدم اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه، اعم از اين كه بر اثر اجتهاد باشد يا تقليد، در عصر غيبت حضرت حجت «ارواحنا فداه» موجب ارتداد و خروج از دين اسلام نمىشود.
س 60: آيا ولى فقيه ولايت تكوينى دارد كه بر اساس آن بتواند احكام دينى را به هر دليلى مانند مصلحت عمومى، نسخ نمايد؟
بعد از وفات پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» امكان نسخ احكام دين اسلام وجود ندارد، و تغيير موضوع يا پيدايش حالت ضرورت و اضطرار يا وجود مانع موقتى براى اجراى حكم، نسخ محسوب نمىشود، و ولايت تكوينى، اختصاص به معصومين «عليهم السلام» دارد.
س 61: وظيفه ما در برابر كسانى كه اعتقادى به ولايت فقيه جز در امور حسبيه ندارند، با توجه به اينكه بعضى از نمايندگان آنان اين ديدگاه را ترويج مىكنند، چيست؟
ولايت فقيه در رهبرى جامعه اسلامى و اداره امور اجتماعى ملت اسلامى در هر عصر و زمان از اركان مذهب حقّه اثنىعشرى است كه ريشه در اصل امامت دارد، اگر كسى به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم لزوم اعتقاد به آن رسيده باشد، معذور است، ولى ترويج اختلاف و تفرقه بين مسلمانان براى او جايز نيست.
س 62: آيا اوامر ولى فقيه براى همه مسلمانان الزام آور است يا فقط مقلدين او ملزم به اطاعت هستند؟ آيا بر كسى كه مقلد مرجعى است كه اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه ندارد، اطاعت از ولى فقيه واجب است يا خير؟
بر اساس مذهب شيعه همه مسلمانان بايد از اوامر ولائى ولى فقيه اطاعت نموده و تسليم امر و نهى او باشند، و اين حكم شامل فقهاى عظام هم مىشود، چه رسد به مقلدين آنان. به نظر ما التزام به ولايت فقيه قابل تفكيك از التزام به اسلام و ولايت ائمّه معصومين(ع) نيست.
س 63: كلمه ولايت مطلقه در عصر پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» به اين معنى استعمال شده است كه اگر رسول اكرم «صلى الله عليه و آله» شخصى را به انجام كارى امر كنند، انجام آن حتى اگر از سختترين كارها هم باشد بر آن فرد واجب است، به طور مثال اگر پيامبر «صلى الله عليه و آله» به كسى دستور خودكشى بدهند. آن فرد بايد خود را به قتل برساند. سؤال اين است كه آيا ولايت فقيه در عصر ما با توجه به اين كه پيامبر اكرم «صلى الله عليه و آله» معصوم بودند و در اين زمان ولى معصوم وجود ندارد، به همان معناى عصر پيامبر «صلى الله عليه و آله» است؟
مراد از ولايت مطلقه فقيه جامع الشرايط اين است كه دين حنيف اسلام كه آخرين دين آسمانى است و تا روز قيامت استمرار دارد دين حكومت و اداره امور جامعه است، لذا همه طبقات جامعه اسلامى ناگزير از داشتن ولى امر و حاكم و رهبر هستند تا امت اسلامى را از شر دشمنان اسلام و مسلمين حفظ نمايد، و از نظام جامعه اسلامى پاسدارى نموده و عدالت را در آن برقرار و از ظلم و تعدّى قوى بر ضعيف جلوگيرى نمايد، و وسائل پيشرفت و شكوفائى فرهنگى، سياسى و اجتماعى را تأمين كند. اين كار در مرحله اجرا ممكن است با مطامع و منافع و آزادى بعضى از اشخاص منافات داشته باشد، حاكم مسلمانان پس از اين كه وظيفه خطير رهبرى را طبق موازين شرعى به عهده گرفت، بايد در هر مورد كه لازم بداند تصميمات مقتضى بر اساس فقه اسلامى اتخاذ كند و دستورات لازم را صادر نمايد. تصميمات و اختيارات ولى فقيه در مواردى كه مربوط به مصالح عمومى اسلام و مسلمين است، در صورت تعارض با اراده و اختيار آحاد مردم، بر اختيارات و تصميمات آحاد امّت مقدّم و حاكم است، و اين توضيح مختصرى درباره ولايت مطلقهاست.
س 64: آيا همانگونه كه بقاء بر تقليد از ميّت بنا بر فتواى فقها بايد با اجازه مجتهد زنده باشد، اوامر و احكام شرعى حكومتى هم كه از رهبر متوفّى صادر شده است، براى استمرار و نافذ بودن احتياج به اذن رهبر زنده دارد يا اين كه بدون اذن رهبر زنده هم خود به خود از قابليت اجرائى برخوردار است؟
احكام ولائى و انتصابات صادره از طرف ولى امر مسلمين اگر هنگام صدور، موقت نباشد، همچنان استمرار دارد و نافذ خواهد بود، مگر اين كه ولى امر جديد مصلحتى در نقض آنها ببيند و آنها را نقض كند.
س 65: آيا بر فقهيى كه در كشور جمهورى اسلامى ايران زندگى مىكند و اعتقادى به ولايت مطلقه فقيه ندارد، اطاعت از دستورات ولى فقيه واجب است؟ و اگر با ولى فقيه مخالفت نمايد فاسق محسوب مىشود؟ و در صورتى كه فقيهى اعتقاد به ولايت مطلقه فقيه دارد ولى خود را از او شايستهتر به مقام ولايت مىداند، اگر با اوامر فقيهى كه متصدى مقام ولايت امر است مخالفت نمايد، فاسق است؟
اطاعت از دستورات حكومتى ولى امر مسلمين بر هر مكلفى ولو اين كه فقيه باشد، واجب است. و براى هيچ كسى جايز نيست كه با متصدى امور ولايت به اين بهانه كه خودش شايستهتر است، مخالفت نمايد. اين در صورتى است كه متصدى منصب ولايت از راههاى قانونى شناخته شده به مقام ولايت رسيده باشد. ولى در غير اين صورت، مسأله به طور كلى تفاوت خواهد كرد.
س 66: آيا مجتهد جامع الشرائط در عصر غيبت ولايت بر اجراى حدود دارد؟
اجراى حدود در زمان غيبت هم واجب است و ولايت بر آن اختصاص به ولى امر مسلمين دارد.
س 67: آيا ولايت فقيه يك مسأله تقليدى است يا اعتقادى؟ و كسى كه به آن اعتقاد ندارد چه حكمى دارد؟
ولايت فقيه از شئون ولايت و امامت است كه از اصول مذهب مىباشد. با اين تفاوت كه احكام مربوط به ولايت فقيه مانند ساير احكام فقهى از ادّله شرعى استنباط مىشوند و كسى كه به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم پذيرش ولايت فقيه رسيده، معذور است.
س 68: گاهى از بعضى از مسئولين، مسألهاى به عنوان «ولايت ادارى» شنيده مىشود كه به معناى لزوم اطاعت از دستورات مقام بالاتر بدون حق اعتراض است. نظر جنابعالى در اين باره چيست؟ و وظيفه شرعى ما كدام است؟
مخالفت با اوامر ادارى كه بر اساس ضوابط و مقررات قانونى ادارى صادر شده باشد، جايز نيست. ولى در مفاهيم اسلامى چيزى به عنوان ولايت ادارى وجود ندارد.
س 69: آيا اطاعت از دستورات نماينده ولى فقيه در مواردى كه داخل در قلمرو نمايندگى اوست، واجب است؟
اگر دستورات خود را بر اساس قلمرو صلاحيت و اختياراتى كه از طرف ولى فقيه به او واگذار شده است، صادر كرده باشد، مخالفت با آنها جايز نيست.