۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

حس خفگي

من دارم خفه مي شم.
نفسم گرفته و نمي تونم هيچ كاري بكنم.
كساني كه يك روز هم نفس و هم فكر بوديم، اكنون در برابرم هستند، نه برادرانه،

خدايا. من چه بايد بكنم تا حقيقتي كه همانند روز روشن است را به آنها بفهمانم؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر