۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

كليد

كليد طلايي حكومت بر ايرانيان، استفاده از حسادت و كينه عميق آنها نسبت به يكديگر است.
.
.
.

پي نوشت: آنچه گفتم برداشت من از احوالات كنوني است، كاري با تعميم تاريخي ندارم.

۴ نظر:

  1. شاید بقیه ی اقوام هم به اندازه ی ما حسود و کینه ای باشن اما زمینه ی پیدا شدنش وجود نداره. کسی چه می دونه شاید بدتر از ما باشن!
    حتی اگر اینی که می گی واقعی هم باشه که دلیل خوبی هم برای این حرفت نیاوردی، باز هم مگر هر کسی یه تعصب خاص به مردم خودش نداره؟

    پاسخحذف
  2. در پاسخ :
    جمله اول را قبول دارم، اصولا وظيفه بزرگان هر قومي است كه با طراحي روالهاي درست اجتماعي، وجوه زيبا و نيك انسانها را در كنار هم قرار داده و ساخت كلي جامعه را بر اساس نيكويي ها شكل دهند. در اين شرايط، آدمهاي سالم و خلقيات نيك رشد مي كنند و زياد مي شوند و بدي ها تقليل پيدا مي كنند. اين همان كاري است كه معماران جوامع غربي، لااقل در بعضي حوزه ها در آن موفق بوده اند ( و چه بسا كه بدون نام بردن از دين و سر و صدا كردن، دين واقعي را اجرا كرده اند)
    بله! شايد بعضي ها از ما بدتر باشند، اما امكان بروز و رشد نمي يابند و ...

    اما جمله دوم: در دو خط كه دليل نمي شه آورد، آنچه حس كردم را نوشتم، اما يك دليل واضح و آشكار براي حرفم، روش تبليغ و آراي آقاي احمدي نژاد است. كافي است دليل راي دادن بسياري از مردم به او را واكاوي كنيم. راي آنها نه از حب علي بوده، راي بخاطر بغض معاويه بوده و ....
    اما جمله سوم: "...مگر هر کسی یه تعصب خاص به مردم خودش نداره؟" متوجه منظورت نشدم، اما همان چيزي كه در لحظه اول به ذهنم آمد: سعي مي كنم كه نسبت به "قوميت و مليت" تعصب نداشته باشم. آيا واقعيات را در نوشته هاي خودمان هم بايد پنهان كنيم؟؟

    پاسخحذف
  3. روزگاری اصرار داشتم که به دنبال حقیقت برم اما بعد فهمیدم گاهی واقعیت اینه که حقیقت همیشه کشف کردنی نیست گاهی اون رو می سازیم. فرض کن تحقیق آماری می کنیم و می بینیم چون بالای 50 درصد دروغگو داریم پس می شه گفت ما جامعه ی دروغگویی هستیم. بعد نتایج این تحقیق رو منتشر می کنیم و مردم باور می کنن که جامعه ی دروغگویی دارند. بعد ها می فهمیم که مثلا فلان جای تحقیق ایراد داشته و ما واقعا جامعه ی دروغگویی نداشتیم اما این حقیقت رو برای مردم ساخته ایم. این فقط اشتباه نیست. گاهی سیاسته. این که می گن استکبار جهانی من این رو لمس کردم که واقعا یک سری حقایق رو با سیاست می سازند. حرف شما مصداق جز راست نباید گفته. ما آیا هر راستی رو باید گفت؟ از این گفتن چه سودی می بریم؟ یه نظریه ی جامعه شناسی می گه که پیش نیاز هر تغییری اینه که فرد احساس حقارت (humiliation)کنه. تا این احساس ایجاد نشه انگیزه ی تغییر وضعیت کنونی ایجاد نمی شه و لازمه ی استثمار آدم ها اینه که اول بهشون بقبولونی که وضعیت حقارت باری دارند. بعد وضعیت خودت رو به عنوان وضعیت برتر براشون معرفی کنی و مثلا مجبورشون کنی کالایی رو بخرن تا شبیه به تو بشن.
    این از آفات احساس حقارته. بحث پنهان کردن نیست. توی این فضای مجازی به این گستردگی اصلا چنین کاری رو نمی شه کرد. شما نگی یکی دیگه می گه. بحث اینه که شما یه تفکر مرجع برای گروهی هستی. مثلا من به نوشته های شما اعتقاد دارم (مثلا! ) بعد که شما این رو بنویسی من قبول می کنم و حتی این حرف رو منتشر می کنم. این طوری می شه که این کینه ای بودن ایرانی ها اگر حتی واقعا حقیقت نباشه به یه حقیقت تبدیل می شه.
    اما این علت کافی نیست. به هر حال شما دغدغه ای داری که این حرف رو زدی. اما آیا نگاه سازنده ای هم داشتی؟ یعنی عاقبت این حرف چی می شه؟ چه تاثیری روی من مخاطب می ذاره؟ آیا الزاما من رو به سمت بهتر کردن وضعیتم سوق می ده یا گاهی من رو از ایرانی بودنم متنفر می کنه و تلاش می کنم هویت و کشور دیگه ای برای خودم جور کنم؟ وقتی قصد اصلاح داریم احساسات کسی رو نباید آزار بدیم باید ظرافتی به کار برد که کلیت شخصیت زیر سوال نره و فقط یه رفتار اشتباه نقد بشه.
    ببخشید پرچونگی کردم. راستش این ها رو بیشتر برای خودم نوشتم. من دارم سعی می کنم ذهنم رو منظم کنم. در ضمن اون پاراگراف آخر خیلی برای من هم عجیب بود. چرا این تعصب رو بد می دونید؟ من بهش افتخار می کنم!

    پاسخحذف
  4. دقيقا!!!! من نه تحليل آماري كرده ام و نه قصد "تحقير" داشتم. در مورد مرجع قرار گرفتن حرف و نوشته هم با شما موافقم و قبول دارم كه دامنه اثرات يك سخن مي تواند بسيار گسترده تر از چيزي باشد كه آدم خيال مي كند.

    اما چرا اين نوشته را نوشتم؟ هدف من اين بود كه "دليل" رفتار مردم را از ديدگاه خودم بنويسم تا كساني مانند شما آن رانقد كنند. شناختن دلايل و انگيزه ها كه اتفاقا بسياري از اوقات پنهان و در لفافه هستند، براي پيش بيني رفتار و احياتا اصلاح امور بسيار مهم است، تا مثلا حواسمان جمع باشد و دفعه بعد هم از همان سوراخي كه قبلا گزيده شده ايم، گزيده نشويم.

    خلاصه كلام اينكه براي درمان هر دردي اول بايد "دليل" درد را شناخت. دردهاي ما هم كم نيستند.

    پاسخحذف