بگذريم!
اصلا يادم نيست آرزوي بچگي من چي چي بود.
بعدها كه يك كمي بزرگ تر شدم، دوست داشتم معلم بشم (اتفاقا شدم و يك مدتي به آرزوم رسيدم)، اون هفت هشت سال هم گذشت.
كم كم و به تدريج كمتر آرزو مي كردم و سرم به "كارم" گرم بود.
اما الان دوباره دارم خيال پردازي مي كنم. در خيالاتم آرزو دارم برم يك گوشه دنيا و زنبورداري كنم. با زنبورها سر و كله بزنم و ...
من دنبال ماست بندی، پرورش مرغ و کاشت سیب زمینی تو دهاتمون هستم. در کنارش فرصت درس و بحث هم داشته باشم عالی میشه.
پاسخحذفمن دلم می خواست روانپزشک بشم. بعد خالم ازم پرسید چرا روانپزشک؟ گفتم: چون دلیل اخلاق گند خواهرم رو خوب می فهمم! خالم بهم گفت: اون روان شناسه نه روان پزشک!
پاسخحذفزمان گذشت من نه روان پزشک شدم نه روان شناس اما اخلاق گند خواهرم رو به ارث بردم!