۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

برنامه ی وجود نداشته

از وقتی که چشم باز کردیم و خواندیم و شنیدیم و دیدیم، یک موضوع بی تغییر بوده: هر کسی که می آمد می گفت که "برنامه نداشته ایم و ضررها کرده ایم و ..." و "باید برنامه داشت و  استراتژی داشت و ..."
هر کسی هم که در مصدر امور نشست، به خیال خود برنامه ای ریخت و ... اما با آمدن بعدی، ادعا شد که "نه! اصلا آنها برنامه نداشتند و ... ما طرحی نو "باید" بریزیم و ..." و این رشته سر دراز دارد.
مشکل کار کجاست؟
به نظر یکی از مشکلات اینجاست که آنهایی که دولتمرد می شوند و در مصدر قرار می گیرند، در خیالشان دوست دارند برای همه چیز برنامه داشته باشند، دوست دارند نقش "مغز" را بازی کنند برای بدن. دوست دارند "مصدر امور" باشند. زهی خیال باطل، مگر می شود در این دنیای بی نهایت پیچیده؟. آنها نقش اجزای سیستم را نادیده می گیرند، نقش دینامیک سیستم را نادیده می انگارند، 
تا زمانی که ما نقش "فرد فرد" اعضای جامعه را نادیده بگیریم و بخواهیم برای همه جامعه "برنامه" بریزیم، نقش برآب می زنیم. 
در یک سیستم هماهنگ شده، تک تک المانها برای افزایش منفعت "واقعی" خویش تلاش می کنند، سیستم هم با همین مکانیزم متحول و به روز می شود. در این سیستم احتیاجی به برنامه ریز پدرخوانده و مصدر امور و فصل الخطاب و ... وجود ندارد. 
منظور از سیستم هماهنگ شده هم بافت اجتماعی است با همه ی مولفه های درهم تنیده خود.

۱ نظر:

  1. یک جور دیگه هم میشه نگاه کرد. اینکه دولت معمولا بیشعور تر از مجموع فرد فرد اعضای جامعه است.

    پاسخحذف