۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

آزمون صبر

این بخش از آیه بیست سوره فرقان شاهکاری است:
... و جعلنا بعضکم لبعض فتنه اتصبرون ...
... و ما شما (مردم) را وسیله آزمایش یکدیگر قرار دادیم، آیا صبوری می کنید؟ ...
-------------
چهارشنبه شش بهمن 1389

۵ نظر:

  1. با سلام
    دو نوشته آخر شما برایم جالب بود.شما در نوشته های قبلی تان از خیانت هم گفته اید،که البته گناهی ست بس نابخشودنی وبخصوص در فرهنگ ما جایگاهی بسیار پست وزشتی دارد. اما تا به حال به این فکر کرده اید که چیزهایی مثل بی مهری، بی توجهی،روی گرداندن و جلای وطن کردن،جایگاهش کجاست؟؟!!
    من و شما و خیلی های دیگر تمام دوران مدرسه و حتی دانشگاه را با پول و امکانت همین مردم و مملکت گذراندیم اما زمانی که به جایی رسیدیم و آ ماده بازدهی و ادای حقی که به گردنمان بود،همه را دو دستی تقدیم دیگران کردیم.البته با توجیهی منطقی و ژستی روشنفکرانه.مگر همه آنهایی که سر همین میزها و از کنار ما رفتند مردانه جنگیدند،آمال وآرزو نداشتند،بلد نبودند مثل ما تحصیل کنند و به جایی برسند!؟؟و چه بسا مانند خیلی از آنها که زنده ماندند و ماندند!حتی در رده های علمی نیز از ما جلوترند.
    من هم مثل شما مشکلات و کمبودها و همه بدیهای کشورمان را دیده و میشناسم و از طرفی امکانات و آزادی های ان طرف دنیا را هم.آیا اینها را فقط ما دیده و چشیده ایم؟؟! خیلی ها که از ما به مراتب بالاترند و اگر میخواستند از این کشور بروند به مراتب جایگاهی بسیار برتری داشتند، با همه کاستی ها و مشکلات و حتی بی مهری هایی که در حقشان شد ماندند و ساختند و خم به ابرو نیاوردند.نه با یک نسیم سردیشان شد و نه با یک مویز گرمیشان.و البته مثل ما توجیات منطقی و ژست هم بلد نیستند و خونشان هم رنگین تر نیست!!
    مفهوم ایرانی بودن را باید در عمل جست نه در نوشته ها و حرف ها. در یک جای دیگر دنیا گرم ونرم نشسته ایم و پا روی پا انداخته و به صورت غیر حرفه
    ای و غیر علمی در مورد همه امورات این مردم نظر میدهیم از سیاست گرفته تا گریه و خنده مردم و از راه دور در خانه هایمان امن و امان نشسته و برایشان تعیین تکلیف هم میکنیم و چون خودشان از ما بیشتر نمی فهمند!!؟ راه چاه را هم برایشان مشخص میکنیم.البته باز هم از راه دور که مبادا خدای نا کرده پای خود یا خانواده مان خیس نشود. کافی ست نگاهی به بعضی از این وبلاگها بیاندزید تا خودتان ببینید که چطور در مورد سیاست و اقتصاد و فرهنگ و همه وهمه نظر میدهند آنهم ناشیانه و غیر علمی، بعلاوه نسخه هم میپیچند البته از بیرون گود. جالب اینکه اگر کسی هم ماند ونرفت ،امل است و نمی فهمد توی این مملکت که نمی شود ماند وکار کرد!!! و این شامل همه تحصیل کرده ها و دانشمندان و استاد ها هم می شود!!؟
    این آب و خاک متعلق به همه ماست خیلی از افتخارات این کشور در همین جا به این مراتب رسیده اند و چرخهای کلیدی مملکت را با افتخار میگردانند با وجود همه مشکلات و کمبودها در کنار مردمشان ماندند چون خود را مدیون این مردم میدانند چون ایرانی اند و نه فقط به اسم که در عمل . و مگر نه اینکه دیگران کاشتند و ما خوردیم . تکلیف روشن است.
    والسلام

    پاسخحذف
  2. دوست ایرانی:
    نه ماندن لزوما افتخار است و نه رفتن.
    نه آنها که مانده اند امل هستند و نه آنهایی که رفته اند لزوما نابغه دوران.
    و ...
    داستان ترک وطن مقوله ای نیست که بتوان در یک نوشته و یا با جند خط آن را توضیح داد.
    گرم و نرم و راحت نشستنی هم در این سوی دنیا در کار نیست؛لااقل برای ما؛
    آنچه هم من نوشته ام، نسخه پیچیدن برای مردم کشورم نیست، بیان نظرم است، همین ولا غیر، کاری هم با وبلاگ نویس های دیگر ندارم. من هستم و من ولاغیر.
    اما بعد:
    نمی دانم که من را می شناسی یا نه. اما بدان که مانند بسیاری دیگر نبودم که قدرناشناس باشم، آنچه از تار و پود کشورم گرفته ام. قدرش را می دانستم و می دانم.
    تمام دورانی هم که در ایران بودم، در راه باورهایم تلاش کردم و سالها کوشیدم که به فرزندان آن خاک کمک کنم. و اتفاقا کمک هم کردم و آن دوران را بهترین دوران کاری خودم می دانم.
    بگذریم،
    نه ماندن، به معنی صرف وفاداری است و نه رفتن به معنی صرف فراموشی.
    ...
    اما درباره جمله آخرت: "تکلیف روشن است". البته که چنین است، البته برای آنکه راه را دیده است.
    ----
    ای کاش آنانی که سالیانی است مدام بر طبل قلدری می کوبند، حرفهای من و امثال مرا می فهمیدند تا این همه انرژی و قابلیت را از دست نمی دادند.

    پاسخحذف
  3. ایرانی عزیز .
    شاید هم رخت سفر بستن و رفتن از دیارمان بهتر از آب در هاون کوفتن و بر چرخ در گل مانده زور زدن باشد. آنانی که در آن دیار می فهمند که جنبه ای از وجود انسانی شان زیر پا لگد مال می شود و هر روز و هر روز هم بیشتر و بیشتر، چه می کنند؟

    از طرفی من خود دیده ام که چطور جماعتی با توجیهاتی از همین دست چطور روزها و ماهها و سالها از دیگرانمان بهره کشی و برده داری می کنند. نیک بنگری خیانتکاران به خاکمان بیشتر در همان خاکند تا خارج از آن و بلکه خود را هم خوب توجیه می کنند.

    بگمانم گذشته است آنزمانی که امید ساختن وطن با جان کندن و روز و شب کردن معاوضه شود و به این صرف در چهار دیواریش محبوس بمانیم.
    اگر قبول داری که آب و خاکش ( که مدتهاست به تاراج رفته است) متعلق به همه مان است پس نوشتن و حرف زدن در تمامی امورش هم حقمان است هر چند تلکیف را صدای بزرگتر تعیین می کند. شاید هم ما بتوانیم جور دیگری صدای آن خاک باشیم تا اینکه در درونش بسوزیم و بسازیم.

    پاسخحذف
  4. با سلام
    درود بر شما.آنچه نوشته ام نه فقط به منظور پاسخی به شما، که درد دلی بود از جنس اعتقاد و امید و تنهایی و... با این نیت که:
    هر سخن کز دل برآید ---- لا جرم بر دل نشیند.
    اتفاقا من و شما هر دو به یک منظر ولی از دو زاویه مختلف نگاه میکنیم.و....
    ای کاش تعداد کثیری که رفته اندو حتی بعضی از آنها که نیز مانده اند مثل شما فکر می کردند.

    پاسخحذف
  5. اینکه خدا کاری کنه شاهکار دیگه از اون حرفاست!

    پاسخحذف