۱۳۹۲ خرداد ۴, شنبه

این راه پر توهم

این روزها نشسته ام و به تراژدی که در کشورم می گذرد نگاه می کنم. به دیوانگانی نگاه می کنم که سرمست قدرت هستند و انگار نه انگار که هشت و چهار سال قبل چه انتصابی انجام دادند و چه حرمزاده ی سیاسی را در دامن مردم بی خبر ایران نهادند. همانهایی که امروز دوباره در پی دمیدن جانی بر جمع توهم زده خویش هستند و دائم از گفتمان اسلام و انقلاب و "امام" می گویند. فرد مورد نظرشان تا دهان باز می کند می گوید "امام خامنه ای" و در ذهنش حل مشکلات بازگشت به گفتمان امام-امت است.
اصلا این جماعت برای اقتصاد و اخلاقیات و روح مرده ی مملکت چه در سر دارند؟ توهم و نتایج ویرانگر نفر قبلی برایشان عبرت نیست؟ نه که نیست. این جماعت برای همه چیز بهانه دارد، برای همه ی امور مدلی توهمی دارد، برای همه ی مشکلات داستانی دارد که به یک نفر ختم می شود و آن یک نفر دانای همه ی امور است و رسن بین آن منجی غایب عالم بالا و این دنیای خاکی. این جماعت دیوانه و متوهم و مریض برای همه ی امور بی نظم و نابود شده، دلیل دارند: عدم تبعیت از آن جایگاه بالا و رفیع. در نظرشان آدمیان همانند نجاساتی هستند که همه شان به دنبال نافرمانی از آن روح قدسی هستند، همه ی مشکلات هم ریشه در همین جا دارد. در نظرشان همه ی اموری که از مصدر آن جایگاه رفیع نشاءت می گیرد درست است و بی نقص. فقط باید صبر کرد تا نتیجه ی حکمت خداوندی آشکار شود و مستضعفین بر مستکبران پیروز شوند. کافی است در تاریخ معاصر به واژه "ضدانقلاب" نگاهی دوباره بیندازیم. در این واژه تقریبا "تمام" مردم ایران جای می گیرند، تمام کسانی که یک بار خواسته باشند از خود حرفی بزنند و از خواسته های خودشان. فرقی ندارد که عقاید آن فرد چه باشد، کافی است عقیده و نظر دیگری غیر از نظر آن فرد اعلی داشته باشد.
از نظر این جماعت سرسپرده اتلاف منابع مادی و معنوی اصولا محلی از اعراب ندارد، منابع باید در دست آن عزیز باشد تا به سر پنجه الهی خویش آن را مدیریت کند. اگر همه ی مردم هم گفتند و دیدند و شاهد بودند  که مسیر اشتباه است، همه ی همه ی آنها در اشتباه هستند و آن جایگاه والا از خطا مصون است چون به آن منجی عالم بشریت وصل است و ...
تمام درد در همین برداشت متوهمانه از دین و امام غایب است. گمان داشتم که این هشت سال کافی باشد باشد برای عبرت آدمیان از این گروه متشنج و متعصب و کینه ورز. و کافی باشد برای خودشان تا لااقل سر در گریبان کنند و برای اشتباه خویش استغفار کنند و ساکت شوند. اما اشتباه می کردم. این جماعت بی چشم و روتر از این هستند، حتی اگر تمام کشور و منطقه را با خاک کنند دست از عقاید خود برنمی دارند، چون عقاید خود را به "یقین" کامل می دانند و برای آن هم به اندازه کافی دلیل کلامی و فقهی در طول تاریخ پرنکبت شان فراهم آورده اند.
حقیقتا روزگار آشوبناکی است، این همه عقیده انباشته اشتباه و پرخطا، این همه مغلطه کاری پرخطا. این همه توهم خدایی بودن و متقی بودن، این همه غرور و جهل دینی و ضددینی. این همه دور از منطق بودن، این همه دور از اعتدال بودن، این همه بی توجهی به اتلاف منابع مالی و معنوی، این همه آلودن همه ی مفاهیم بلند اخلاقی و انسانی. 
این راه سرانجام به کدام مقصد می رود؟ فاین تذهبون؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر