۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

ابدیت

آنانی که در ادبیات عرب چیره دستند می گویند که یکی از نقاط اوج بلاغت قرآن در این عبارات است:

فَلَمّا تَجَلّىٰ رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ موسىٰ صَعِقًا*

چه بسا اوج آیات برای من در دورانهای مختلف، متفاوت بوده، حتی از هفته ای به هفته ای دیگر. اما آیاتی هستند که هر بار که می خوانمشان، همیشه در اوج هستند و ذهنم دامنه معنی آنها را تا ابدیت آدمیزاد ادامه می دهد. یکی از آن آیات، آیه سی و نهم سوره نور است:

وَالَّذينَ كَفَروا أَعمـٰلُهُم كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحسَبُهُ الظَّمـٔانُ ماءً حَتّىٰ إِذا جاءَهُ لَم يَجِدهُ شَيـًٔا وَ وَجَدَ اللَّـهَ عِندَهُ فَوَفّىٰهُ حِسابَهُ وَ اللَّـهُ سَريعُ الحِسابِ**

با خواندناین آیه همیشه به یاد داستان "سهم سگان شکاری" نوشته امیل زولا می افتم، هرچند ظاهرا خط مستقیمی بین آن داستان و این آیه وجود ندارد. سهم سگان شکاری، داستان زندگی اعیان و اشراف فرانسه است با تمام جزئیات بی نهایتش. انگار که زولا ننوشته، بلکه نقاشی کرده. تمام نقش و نگارهای در و پنجره و ... و آدمها و روابط شان را طرح می کند و کثیفی و پلیدی تمام رابطه ها و طمع کاریها و شهوت رانی ها و ... را شرح می دهد.

ای کاش معلم ها و اساتیدی داشتیم که دیدن با گستره باز و تفکر با اندیشه باز را به ما می آموختند. کسانی که گستره دیدشان نه محدود به خودشان و زن و بچه و خانه خودشان باشد.

کسانی که دیدشان جهانی باشد، فرای خود و روستا و شهر و کشور خودشان. فراتر از زمان حال. آینده بین تا آخر ابدیت.

ای کاش چنین اساتیدی داشتیم که داشتن یکی از آنها برای عمری کفایت می کند.

خسته و تشنه تمام بیابان و کویر را در آرزوی آب زیر پا می گذاریم، می دویم، سگ دو می زنیم، تلاش می کنیم، بدون آنکه بدانیم بدنبال سرابیم. وقتی به آن می رسیم هیچ نمی یابیم، دستمان خالی است. تمام عمر و هستی و نیستی خودمان و دنیایی را تلف کرده ایم برای "هیچ و پوچ". آن موقع است که خدایمان حسابمان را سریع کف دستمان می گذارد.

...

*چون خدایش بر کوه تجلی نمود، کوه متلاشی شد و موسی بیهوش افتاد.

**و اعمال کسانی که کفر ورزیدند، همانند سرابی است در کویر. تشنه آنرا آبی می پندارد، تا چون بدان رسد، هیچ نیابد. و خدا را نزد آن می یابد که جزایش را به تمام می دهد، و خداوند در حسابرسی سریع است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر