۱۳۹۲ اسفند ۴, یکشنبه

هیولا

هیولای مهاجرت برای زندگی در سراب "جهان اول" و پرورش فرزندان در فضای جهان اولی چنان دور گرفته که تا هر چه سر راهش هست را نبلعد از پا نمی نشیند.

چند روز قبل با یکی از دوستان قدیمی و نزدیکم بعد از مدتها صحبت می کردم، دل را به دریا زدم و پرسیدم خیال کانادا که "ندارید"؟ به امید آنکه بگوید نه! و البته جواب این بود که تا چند ماه دیگر آمدنی هستیم.
بعد برایش از واقعیت هایی که دیده ایم نوشتم، و البته نوشتم که این حرف هایم همه بر باد است، وقتی شنونده به خود می گوید که این مردک بار خودش را بسته و در حال عیش و خوشی است و امریکایی و کانادایی و استرالیایی شده و از بدبختی ما خبر ندارد و نمی خواهد که دیگران هم مانند او سر از جهان اول در بیاورند و ...
و ... بازی هیولا ادامه می یابد.


و البته جمله ای که یا به کنایه گفته می شود یا در سینه ها سانسور می شود این است: اگر بد است، چرا خودت بر نمی گردی.
غافل از اینکه اصلا داستان و موضوع حرف من  "بدی و خوبی" نیست.

---
پی نوشت: چند سالی است به این کلمه "هیولا" سخت علاقه مند شده ام و بارها و بارها در نوشته های مختلف ازآن استفاده کرده ام، ریشه این دلبستگی در یکی از سخنرانی های شیرین دکتر الهی قمشه ای است که درباب corporation ها و رفتار و دینامیک آنها سخن می گفت.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر