۱۳۹۲ دی ۲۴, سه‌شنبه

تار و پود بلبشوی قدرت

انگار که این دور باطل تمامی ندارد، 
این سالهای نکبتی که در این نوشته به آنها ارجاع شده، سالهای کودکی و دبستان من بودند، اما انگار که تقدیر برای من نوشته بود که باید تمام این حوادث را کمی با گوشت و پوستم احساس کنم و تمام نامها و عملیات ها و ... را از همان سالها بدانم و از آنها تصویر فراموش ناشدنی در خاطرم داشته باشم. اصلا انگار همین دیروز بود که در مغازه عمویم خبر و تحلیل انتصاب هاشمی به مقام فرماندهی جنگ را شنیدم و ...
داستان کربلای 4 و 5 داستان پرخونی است، در هر شهر و روستای ایران اگر گذرتان به گورستان و بخصوص قطعه شهدا افتاده باشد، قطعا نام این دو عملیات را روی سنگ قبرهای پرشماری خوانده اید. 

این تعصب کور و این گره بازنشدنی "ایدئولوژی، سیاست، جنگ، قدرت و نیروهای مخلص اما کم سواد یا بی سواد" تمام تار و پود جمهوری اسلامی است. تا این گره باز نشود کربلاهای 4 و 5 بعدی باز هم از همه ما قربانی خواهند گرفت چنانکه تا کنون هم گرفته اند.

بعد نوشت:
به این موضوع فکر می کردم که چرا با این همه بلبشوی سیاسی و ناکارآمدی حکومت و جنگ قدرت، هنوز هم قشر بزرگی از مردم در عین حال که غرغر می کنند، باز هم کم و بیش حاضرند که برای نظام از  خانه های خود بیرون بیایند و احتمالا برای آن دوباره بجنگند؟ داستانهای ساندیس و ... هم آنقدر ساده انگارانه است که من باورشان نمی کنم. در واقع می خواهم چرایی حرف آقای خمینی را بدانم که می گفت این مردم از مردم عصر رسول ا.. و امام حسین هم بهترند. آیا فهم عامه مردم امری را می بیند که من از دیدن آن ناتوان هستم؟ یا حکایت حال همان قورباغه ایست که آرام آرام در آب، جوش می زند تا زنده زنده پخته شود و بمیرد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر