۱۳۹۲ آذر ۴, دوشنبه

شکست بعد از شکست، انگار این زنجیره را پایانی نیست

ملّتی که در "همه چیز" شکست خورده است، این است حکایت حال ما مردم ایران.
همه چیزمان را باخته ایم و اتفاقا هنوز هم اصرار داریم که صورتمان را با سیلی سرخ نگه داریم، 

دیروزها و امروز که طیف گسترده اخبار از مذاکره تا امضای قراداد و استقبال هیئت مذاکره کننده تا سخنرانی همراه با چفیه ظریف و صالحی را می دیدم فهمیدم که داستان همان داستان عباس میرزاست. عباس میرزا دلاور قجری که به صف روسها می زند، اما شکست می خورد تا زنجیره معاصر شکست های ایران و ایرانیان آغاز شود.

آنهایی که در تهران از موفقیت مذاکرات ژنو می گویند، خودشان می دانند چه می گویند؟ شوخی می کنند یا جدی می گویند و می نویسند؟
لااقل اینقدر شجاع باشند که بجای "موفقیت و پیروزی" بگویند که جلوی خسارت را گرفتیم. بگویند که 10 سال همه دار و ندارمان را بر باد دادند و ما جلوی آن را گرفتیم. این را محکم و با قاطعیت بگویند، آن چنان بگویند که رهبر و احمدی نژادها و لاریجانی ها و جلیلی ها صدایشان را بشنوند، نه اینکه در لفافه ی تعارف و تملق حرف بزنند. آن چنان بگویند که مقدمه محاکمه همه آنها باشد. نه اینکه همچنان بر بوق "حق" بنوازند. 
واقعیت را بگویند، بگویند که در دنیا کثیف سیاست "حقی" وجود ندارد، آنچه هست توانایی است، آن هم توانایی همه جانبه، بگویند و صادق باشند که می خواستند با بسط توانایی های خود، "حق" خود را بستانند، اما توانایی هایشان کم بود و "مجبور" به تسلیم شدند.بگویند که توانایی را صرفا در توانایی تکنولوژیک و فنی می دیدند، بگویند که اقتصادمان فلج بود، افلیج تر هم شد. بگویند که قطعنامه ها کاغذ پاره نبودند، بگویند که در بدر و خبیر نیستیم، بگویند که در میانه بلبشوی اقتصادی هستیم.

داستان حق ملت ها در این دنیا آنقدر غیر واقعی است که همه آن را فهمیده اند، گیریم که قدرت های بزرگ روی کاغذ برایتان نوشتند که "حق" با شماست، اما با رفتار خودشان اثبات کنند که اجازه نمی دهیم! مگر همیشه تاریخ این کار را نکرده اند؟ آیا روضه خواندن برای مردم در مورد برحق بودن کافی است؟ آیا پهنه کشور مجلس روضه علی اصغر و امام حسین است؟

کسی "حق" خود را می تواند بگیرد که قوی باشد، قدر سرمایه های انسانی و مادی و معنوی خود را بداند، نه اینکه ملتی که زمام امور خود را به دست ابله و مریض روانی به نام احمدی نژاد بدهد که هشت سال بدمستی می کند و عربده می کشد و تمام قواعد را نادیده می گیرد و ...

این بازی هسته ای نباید آغاز می شد، اصل آن اشتباه است، هر حرکت ما در این بازی فقط خسارت است، حال چه ظریف بازی کند چه صالحی چه جلیلی و چه هر کس دیگری. 
خوشحال نیستم، چه اینکه همیشه داریم به خودمان دروغ می گوییم، همیشه نه ذهن مان هست که "از این ستون به آن ستون فرجی بشود". هرگز نمی شود. باید یاد بگیریم که چگونه قوی شویم، چگونه در بازی پیچیده قدرت جهانی ظریف بازی کنیم و چگونه قدر داشته هایمان را بدانیم. 


پی نوشت: نوشته بودند که 20%هایمان را نابود کردند و ... ای کاش شش ماه صبر می کردند تا اراک راه بیفتد!!!!، می خواستم بپرسم که برادر من می خواهی با 20% و 5% چه کنی؟ اصلا تا الان برایت چه به ارمغان آورده که این قدر فردا فردا می کنی؟ و آیا اصلا یک روز در عمرت در کار صنعت بوده ای که بدانی ساده تر از اراک را 20 ساله و با بدبختی تمام می کنیم، چه رسد به اراک و بوشهر و ... که هیچ تجربه و دانش فنی عمیقی از آنها نداریم.

بر سرمان کلاه گشادی رفته است، انگار تئاتری است که همه چیزش از قبل طراحی شده، انگار در باتلاقی هستیم که هر کاری کینم بیشتر در گل فرو می رویم.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر