۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه

آرش

سال سوم دبیرستان بود که این شاهکار را برای اولین بار شنیدم.
یک شب کم و بیش سرد پاییزی بود، شب را در دبیرستان مانده بودیم برای افتتاح تلسکوپ تازه خریده شده. جالب ترین بخش رصد، دیدن حلقه زحل بود و یکی دو تا از قمرهای مشتری و البته دیدن ساعت میدان راه آهن، و چقدر جالب بود که ساعت را واژگون می دیدیم و ...
اما همه شب به رصد نگذشت، سرد بود و رصد کافی! پایین آمدیم و در دفتردستک سید ممد جاگرفتیم. بخش مهم آن شب همین شعر "آرش" بود.
یادم هست که شهرام سروری شروع به خواندنش کرد. تمام بدنم گوش شده بود. آنقدر با احساس می خواند که نفسش به شماره افتاده بود و ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر