۱۳۹۱ فروردین ۱۷, پنجشنبه

آقای معلم ادبیات

کلاس اول راهنمایی معلم سخت گیری برای درس ادبیات داشتیم که اتفاقا تا سالهای آخر دبیرستان هم معلم مان بود، اوایل جوان بود و سخت گیر، بعدها بهتر شده بود و با بچه ها بیشتر رفیق می شد. کلا آدم جالبی بود و هنوز هم هست و خدا حفظش کند.
یک بار هم (برای اولین و آخرین بار) پدرم را به مدرسه خواست، چرا؟ چون دفتر ادبیاتم را یادم رفته بود و او فکر می کرد که تکالیفم را انجام نداده ام و ...
خلاصه سال اول راهنمایی سال سختی بود برای من، نقطه اوج سختی هم معلم ادبیات و معلم ریاضی مان بودند، که اتفاقا بعدها با هر دوشان روابط خوبی داشتم،
بگذریم،
یکی از تکالیف هر هفته مان در درس ادبیات این بود که هفته ای لااقل صد صفحه رمان بخوانیم، آقای معلم هم هر هفته از همه می پرسید که چه خوانده بودیم. آن روزها کار سختی بود، گاهی اوقات فحش و فضیحت می دادم به آقای معلم. اما کم کم دستم راه افتاد. 
این روزها می بینم که چه سرمایه خوبی برای ما ایجاد کرد آقای معلم!
زنده باد معلم سخت گیر (معقول).
....
معلم ادبیات: آقای میردورقی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر