۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

مهمانی در جمع دیوانگان


********* (سانسور شد)
---
کاش می شد دهن شون رو بست و بهشون گفت که خفه شید و بذارید مردم زندگی شون رو بکنند.
کاش قدرت داشتم و اون بچه بی گناه رو می تونستم از دستشون بگیرم و بسپرم **** (سانسور شد)
---
این داستان خارج شدن از ایران، عجب داستان احمقانه ایه برای خیلی ها (اگر برا همه نباشه)
---
اغلب آدم های دور و برم دیوونه هستند. نمی دونم شاید شرایط سخت و تنهایی اینجا همه مون رو کم کم داره دیوونه می کنه.
می ترسم از خودم و از واقعیت خودم.

۱ نظر: