۱۳۹۵ اسفند ۱۹, پنجشنبه

چهل سال

گویی چهل سالگی تحول بزرگی است. چند وقتی است که انگار از داخل حباب بیرون آمده ام و از بیرون به داستان زندگی نگاه می کنم. این روزها بهتر و بیشتر چرخه مرگ و زندگی را می فهمم.
یکی دو روز قبل از بین چیزهایی که از ایران آورده بودم، ماشین حسابی را پیدا کردم که مادرم در سال 74 از سفر ماه رمضان مکه برایم آورده بود. سال هفتاد و چهار سال فشار اقتصادی به همه مردم ایران بود و ما هم قاعدتا مستثنی نبودیم. دیدن آن یادگاری تلنگری بود برایم. عمیقا احساس کردم که او چگونه همه وجودش را برایم فدا کرد. چگونه باید قدردانش باشم؟ حقیقتا نمی دانم و احساس می کنم که هرگز نخواهم توانست. شاهد (راه دور) بزرگ شدن خواهرزاده ام بی تاثیر نیست در این فهم جدیدم.





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر