۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

ناآرام

وقتی که حتی در وبلاگ خودت که بیشتر جنبه دفتر یادداشت شخصی دارد هم نمی توانی آنچه می خواهی را بنویسی،
شاید چون نمی دانی که چگونه و با چه زبانی این حجم انباشه در مغزت را بیرون بریزی،

وقتی آنقدر ذهنت مغشوش می شود که می بینی ساعتها بیهوده پرسه زده ای،

وقتی که اضطراب، بیشتر از هفت سال قبل که به سرزمینی ناشناخته می آمدی، گریبانت را می گیرد، درست همان روزهایی که قرار است خودت را برای سفری آماده کنی.



۱ نظر: