۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

الگو

این روزها بیشتر نظاره گر جریان هستم،
صفحه ی فیس بوک امسال و پارسال و سالهای قبل را مقایسه می کنم. تا پارسال در این ایام محرم خیلی ها از حسین و ... می گفتند و می نوشتند و عکسی به اشتراک می گذاشتند، اما امسال این داستانها کمتر دیده می شود.

حکم کلی نمی تدانم بدهم، اما شاید دلیلش را باید در کثافت کاری حکومت دینی دید، همانهایی که ادعای جانشینی پیامبر و امام را دارند، اما چنان گندی زده اند که شاید قرنها طول بکشد تا آثار کارهایشان از ذهن ها زدوده شود.
داعیه دارانی که برایشان حق و باطل معنی ندارد، آنچه برایشان مهم است، "خودی" است و "دشمن" و مبنای عمل شان نه در انسانیت که در روابطی است که برایشان دوست می آورد و دشمن می سازد.
شاید آدمها مثل من خجالت زده هستند و شرم می کنند که همان حرفهای حکومتیان و داعیه داران دروغگو را تکرار کنند، حتی اگر اصل حرف، حرف حسین و علی و ... بوده باشد.
اصلا شاید به حرف کمتر نیاز باشد، دوباره باز می گردم به فضای سالهای دانشگاه، آن روزهایی که با خودم می گفتم که وظیفه ما "بهترین" بودن است و الگو بودن و ...
این روزها بسیار یاد می کنم از شریعتی، که حرفهایش سراسر شور و احساس بود در دوره ای که کسی یارای بیان آن مفاهیم را نداشت (من هم می دانم که حرف هایش خطا به همراه داشت، اما از سکوت مرگباری که جماعت حوزویان را فراگرفته بود، بهتر و دلنشین تر بود)، ای کاش شریعتی مانندی با دیدی باز و سینه ای فراخ و علمی فراگیر بود تا این روزهایمان به هدر نرود.

دائم به این فکر می کنم که چه تقصیری دارد آن جوان و پیری که خسته است از این همه دروغ و جعل و ناکارآمدی. اگر او همه را به حساب خدا و پیامبر نگذارد، عجیب است که مدعیان دروغگو سالهاست خود را عین حق نشان داده اند، آنقدر دروغ گفته اند و آنقدر حقایق را وارونه جلوه داده اند که همه ی حقایق مهمل می نماید. پیش بینی آدمهای بزرگ این روزها محقق شده است.

و سوال همیشگی: آنکه کاری را بلد نیست، چگونه مومن و متقیّ است که به خود اجازه می دهد که کار را در دست گیرد و با سعی و خطا جلو رود؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر