هر وقت كه با ايران صحبت مي كنم، اگر از حال و احوال و من خوبم، شما چطوريد و ... فارغ شويم و اگر صحبت به حرف هاي جدي برسد، قلبم مي خواهد كه منفجر شود. مردمي شده ايم كه از هر سو فشرده مي شويم. حكومت حرامي و ناكارآمد، دولت هاي خارجي كه پا روي گلوي مردم گذاشته اند و مردم ناآگاه و بي خبر.مانده ايم با غربت و خبرهايي كه مي شنويم و مي خوانيم.
مانده ايم كه چه كار كنيم؟ يقين دارم كه مشكلات كشور ما راه حل دارد، البته راه حل طولاني و زمان بر.
اما بر خلاف بسياري كه راه حل را در آمدن رضا خاني ديگر مي بينند، من يقين دارم كه راه حل مان رضا خان و امثالهم نيستند. راستي مگر دار و دسته حاكم، همان ورژن اسلامي رضاخان نيستند؟
راه حل ما بازگشت به خرد و قانون است.
"قانون"، اين كليد طلايي كه ما به آن اعتقادي نداريم. اگر بتوانيم روح قانون گرايي و حركت بر اساس قانون را بين خودمان تقويت كنيم و در عين حال به دنبال قوانين ماندگار باشيم، در مسير درست هستيم، وگرنه وضع همين است كه هست.