۱۳۹۸ آذر ۱۱, دوشنبه

عرق سرد از نفرت بی نهایت

امروز عرق سردی بر تنم نشست وقتی که کامنت های زیر یک توِییت خامنه ای را می خواندم. نفرت و خشم بی نهایت. 

کشور ما پس از حوادث آبان ماه نودوهشت وارد مرحله جدیدی از زندگی خود شده است. مرحله ای متفاوت از تمام چهل سال گذشته. این بار دیگر هیچ کدام از طرفین دعوا حرفی از دین و اسلام و عدل و عدالت و علی و محمد نمی زنند، نه شعار مذهبی داده شده و نه مذهب و مذهبیان قدمی فرا گذاشته اند. یک سو خشم است و سوی دیگر سرکوب تام و تصمیم بر کنترل به هر قیمت.
  
اگر فردا روزی فشار نیروی مسلح از روی آن مردم برداشته شود آیا حمام خونی در انتظار همگان است؟ چه کسی انتقام گیری را متوقف می کند؟ آیا سوریه می شویم؟ آیا بالکان می شویم؟ 
من می ترسم از آن روزی که سررشته تمام امور از دست حاکمیت خارج شده باشد، روزی آشوب زده و خونین که احدی در آن روز امنبت نخواهد داشت.

چه باید کرد؟
نمی دانم. 
این بار جماعت به هیچ موضوعی ایمان ندارند. فقیر و مستاصل و خشمگین هستند و کینه در دل دارند. کینه ی تمام سالهای تبعیض و ظلم. کینه دار تمام سالهای دروغ و تزویر. پناه گاهی نداشته و ندارند. از آنها چه انتظاری می توان داشت جز خشونت؟
مگر، شاید که کسی به آنها پناه بدهد. بر سر آنها دست مهر بگذارد. دروغشان نگوید، با آنها زندگی کند. داشتن و نداشتن آنها را بفهمد. گرما و سرما و بیکاری آنها را بفهمد. و نه تنها بفهمد بلکه کاری واقعی برای آنها انجام دهد تا از سیاهچال فقر و نکبت بیرون آیند.
و این اتفاق رخ نخواهد داد، مگرآنکه طور دگر ببینیم و طور دیگری زندگی کنیم و خودمان را جزیی بدانیم از کل و نه تافته جدا بافته ای که همه چیز را می داند و حق دارد که همه چیز داشته باشد و دیگران هم برای خدمت به او و اندیشه او خلق شده اند.
باید یادبگیریم که انسان و حیوان و خاک و آب و ... ارجمند هستند و ما حقیرتر از آنینم که خود را برتر از آنها بدانیم. 







۱ نظر:

  1. گاهی فکر میکنم شاید این ترس بزرگ که ما درگیرش هستیم فقط مال ماست مال ما که بیرون از دایره نشستیم و از بیرون گود نگاه میکنیم و فقط ترس هست مثل یک کابوس و داخل گود اونقدرها هم ترسناک نیست
    گاهی هم فکر میکنم این فقط ترس نیست بلکه واقعیتیه که اونها که داخل گود هستند از اون بیخبر هستن و ما چون از بالای پشت بام به همه حیاط خونه اشراف داریم متوجه اینهمه اشفتگی میشیم
    شاید هم
    شاید هم همه از سر دلشورگی ماست

    زنجبیل

    پاسخحذف