ایران دوباره ناآرام است، شش روز می شود که جرقه ای از زیر خروارها خاکستر بیرون جهیده است. حدود ده روز قبل بود که به همسرم گفتم که شورش و آشوب در میان طبقات محروم در راه است. غیب هم نگفته بودم. هر روز تیتر اغلب روزنامه ها را می خوانم. بخصوص کیهان لعنتی و شرق سیّاس در فهرست هر روزه ام هستند. آشکار بود که خبری در راه است.
مردم ایران فقر و فلاکت و فشار را تحمل می کنند، اما نسبت به ولخرجی دولتی حساس هستند، همانطور که دودمان پهلوی را بخاطر بلندپروازی های بی ریشه ی فرح و جشن های سلطنتی برباد دادند. ماجرایی که این روزها پیش آمده نه ربطی به جنبش دانشجویی دارد، نه ربطی به موسوی و خاتمی و رفسنجانی . نه از جنس اصلاح طلبی است، نه از جنس اصولگرایی ولایی ...
نوک کوه یخی آنجا آشکار شد که پرداخت های میلیاردی و ماجرای املاک نجومی در دستگاه های حکومتی به مدد شبکه های اجتماعی آشکار شد و کسی هم نتوانست جلوی انتشار خبرها را بگیرد در حالیکه هزاران کارمند و کارگر ماه ها منتظر حقوق اندک خود بودند.
آتش سوزی پلاسکو و زلزله کرمانشاه هم بی کفایتی مطلق سیستم حکومتی را هویدا کرد و کینه مردم را عمیق تر.
نویسندگان روزنامه های ارزشی و سخنرانان مذهبی و کانال های تلگرامی مذهبی و ضدمذهب و سلطنت طلب و مجاهد و ... هم آتش بیار معرکه بودند. کیهان و اعوان و انصارش گمان داشتند که می توانند با تخریب دولت روحانی خودشان را اثبات کنند و به روزهای دولت آرزوهایشان، دور اول ا.ن.، باز گردند. نوشته ها و تیترهای درشت شان را بخوانید. سخنرانانی از قبیل رحیم پور ازغدی هم چنان در تلویزیون ملی می تاختند که گمان می بردم که انگارخواهان انقلابی دوباره هستند.
داستان ها و تحلیل های تلگرامی هم دست به دست می شد و می شود: اختلاس پشت اختلاس، فساد همه جانبه، خدمات رضاشاه کبیر، داستانهای عجیب و غریب از پیشرفت کشورهای عرب سوسمارخوار قدیم که در این چهار دهه چه پیشرفت ها کرده اند و ما از قافله عقب مانده ایم و ... و البته داستان همیشگی فلسطین و لبنان و سوریه و یمن و ... و البته آن موجود زشت و پلشت و پلیدی هم که نظر رهبر نظام به او نزدیک تر بود هم داخل ماجرا شده بود و پشت سرهم سند و مدرک از حرامخواری برادران لاریجانی رو می کرد و از سیستم حاکم می نالید و ...
همه اینها دست به هم دادند تا گوشه ای از آتش زیر خاکستر بیرون بزند. مردم عادی بدون هیچ رهبری به خیابانها ریخته اند و آشوب می کنند. کسی هم نیست که درد آنها را بفهمد. چه، آنکه سه دهه ساکن کوچه های پاستور است خود را در لایه لایه های ضخیم امنیتی پیچیده و آن کسی هم که رییس جمهور است، ملّایی است بس دغلباز و حلیه گر و سیّاس که دست خالی از دهات سمنان و سرخه آمده و اکنون مالک عمارتی است خوش نشین در ولنجک تهران. کسی هم نیست از او بپرسد که چگونه با حقوق دولتی مالک چنان ملکی شده است.
آنچه اصولگرایان و اصلاح طلبان رسمی می گویند هم حرف مفتی است برای ساکت کردن طبقات محروم و پراکنده کردن آنها و ادامه دادن بازی تثبیت شده ی این سالها. بعد از آرام شدن خیابانها، روزگار همان روزگار سابق خواهد بود.