سوره
غافر شاهکاری است، یکی از زیباترین تک جمله هایش این جمله فرعون است که تا تاریخ هست، خواهد ماند ومشی همه جبارین ساختگی دنیاست:
قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَىٰ وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ
"فرعون گفت: جز همان رای، رای و فرمانی نخواهم داد و من شما را جز به راه رشد، هدایت نمی کنم"
داستان جبار و ستمکار کشور ما هم همین داستان است، حرف حرف من است و لاغیر.
نوشته زیر بخشی از نوشته تاجزاده است، چقدر زیبا این موضوع را بازگو می کند:
...
طبعاً از این پس چنان که علائم آن از هماکنون پیداست، تلاش خواهد شد تمامی این نابسامانیها و ناکامیها به دولت کنونی که آفتابش به لب بام رسیده، نسبت داده شود و با تبلیغات انحصاری و همهجانبه ملت در آخرین شبهای عمر دولت دهم، رؤیای فردایی امیدبخش ببیند. اما چه کسی است که نداند این دولت ناکارآمد و بیکفایت خود معلول روش خاصی از کشور داری است که طی دهه اخیر به قیمت سنگینترین هزینهها و خسارتها بر کشور و نظام تحمیل شده است. روشی که در سادهترین تعبیر میتوان از آن با عنوان روش حکومت مطلقه فردی یاد کرد. دولتی که خود محصول این روش حکومتداری و مولود اراده قدرت مطلقه بوده و اگر هنری داشته است، تحکیم و تقویت همین روش بوده است. دولتی که بزرگترین مزیت و نقطه قوت رئیسش آن بود که دیدگاههایش از همگان به رهبری نزدیکتر است. او بود که در تبلیغات انتخاباتی به تعبیر رهبری شعارهای انقلاب را زنده کرد، او بود که به تعبیر رهبری مانع رشد گرایشهای لیبرال و تجدید نظر طلبانه در مدیریت کشور شد، او بود که به تصریح رهبری از موضع عزت با قدرتهای خارجی برخورد کرد و او بود که با سفرهای استانی و توزیع پول نفت میان مردم و دادن وامهای بیحساب و اجرای طرحهای کارشناسی نشده و غیر توسعهای به قیمت تعطیلی طرحهای ملی و زیربنایی و ... کوشید خواسته رهبری را که در سفر به استان کرمان در دوره اصلاحات ضمن انتقاد تلویحی به دولت اصلاحات فرموده بودند«دیگر طرحهای زیربنایی کافی است از این پس مردم باید اثر پول نفت را در سفرههایشان ببینند» عملی کند.
به باور من مشکل نه در دولت نهم است و نه دولت دهم و نه در احمدینژاد و نه در رهبری.مشکل در روش اداره فردی کشور و یا شخصی کردن اداره کشور به عنوان انتخاب رهبری است که هیچگونه مشارکتی را برای اداره کشور بر نمیتابد، روشی که براساس آن یک نفر میاندیشد و تشخیص میدهد و تصمیم میگیرد و دیگران اجرا میکنند. روشی که مدیران و مسؤلان و شخص رهبری را از ظرفیت عظیم کارشناسی و افکار و اندیشههای کارآمد و حتی از ظرفیت کارشناسی بدنه ساختار مدیریت کشور محروم ساخته است. مشکل در تجمیع تمامی اختیارات و صلاحیتها در شخص رهبری است، بدون آن که هیچگونه مسؤلیتی در قبال این همه متوجه ایشان باشد و یا این که خود را در برابر افکار عمومی پاسخگو بدانند. مشکل اینجاست که رئیس مجلس خبرگانی که در ازای گرفتن رأی در برابر مردم متعهد به نظارت بر رهبری شده است، برخلاف شرط ضمن عقد قانون اساسی، نقض پیمان و نکث ایمان کرده و به صراحت میگوید وظیفه مجلس خبرگان نه نظارت بر رهبری بلکه حفاظت از رهبری است. وقتی چنین شد دیگر هیچکس حق ندارد بپرسد، چه شد که دولت نهم و دهم بر سر کار آمد و چرا پیشنهاد موسوی در دیدار با رهبری در روزهای پس از اعلام نتایج آرای ریاست جمهوری دهم مسموع نیفتاد که گفت: «من ادعا و تمایلی به کسب ریاست جمهوری ندارم و حاضرم انصراف دهم، به شرط آن که به تقلبات و تخلفات صورتگرفته در انتخابات به نحو بیطرفانه رسیدگی شود». وقتی چنین شد دیگر هیچ کس خود را متعهد و مسؤل نمیبیند که به مردم توضیح دهد چرا فرقهای منحرف و خطرناکتر از فتنه!! را دولتی بینظیر از مشروطه تا کنون به جامعه معرفی میکرده است.
نشانههای این علت العلل مشکلات کشور یعنی روش حکومت مطلقه فردی و یا شخصی شدن مدیریت کشور، را در هریک از مشکلات کشور میتوان نشان داد. از انتخابات ریاست جمهوری و ابقای دولت نهم تا حاکمیت نظامیان بر اقتصاد کشور و تضعیف بخش خصوصی تا فساد مالی اداری بیسابقه در نهادها و مسؤلان کشور و تا نحوه رسیدگی کنترل شده به این فسادها و ممنوعیت «کش دادن» آن در مطبوعات و تا پنهان کردن دهها پرونده فساد مشابه دیگر از افکار عمومی و تا موضوع بحران هستهای کشور.