۱۳۹۲ اسفند ۴, یکشنبه

هیولا

هیولای مهاجرت برای زندگی در سراب "جهان اول" و پرورش فرزندان در فضای جهان اولی چنان دور گرفته که تا هر چه سر راهش هست را نبلعد از پا نمی نشیند.

چند روز قبل با یکی از دوستان قدیمی و نزدیکم بعد از مدتها صحبت می کردم، دل را به دریا زدم و پرسیدم خیال کانادا که "ندارید"؟ به امید آنکه بگوید نه! و البته جواب این بود که تا چند ماه دیگر آمدنی هستیم.
بعد برایش از واقعیت هایی که دیده ایم نوشتم، و البته نوشتم که این حرف هایم همه بر باد است، وقتی شنونده به خود می گوید که این مردک بار خودش را بسته و در حال عیش و خوشی است و امریکایی و کانادایی و استرالیایی شده و از بدبختی ما خبر ندارد و نمی خواهد که دیگران هم مانند او سر از جهان اول در بیاورند و ...
و ... بازی هیولا ادامه می یابد.


و البته جمله ای که یا به کنایه گفته می شود یا در سینه ها سانسور می شود این است: اگر بد است، چرا خودت بر نمی گردی.
غافل از اینکه اصلا داستان و موضوع حرف من  "بدی و خوبی" نیست.

---
پی نوشت: چند سالی است به این کلمه "هیولا" سخت علاقه مند شده ام و بارها و بارها در نوشته های مختلف ازآن استفاده کرده ام، ریشه این دلبستگی در یکی از سخنرانی های شیرین دکتر الهی قمشه ای است که درباب corporation ها و رفتار و دینامیک آنها سخن می گفت.


۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

گوش دار تا نیفتی

نقل است که روزی می گذشت. کودکی را دید که در گل مانده بود. گفت: گوش دار تا نیفتی. کودک گفت: افتادن من سهل است. اگر بیفتم تنها باشم. اما تو گوش دار که اگر پای تو بلغزد همه مسلمانان که از پس تو درآیند بلغزند و برخاستن همه دشوار بود. امام از حذاقت آن کودک عجب آمد و در حال بگریست و با اصحاب گفت: زنهار اگر شما را در مسئله ای چیزی ظاهر شود و دلیلی روشن تر نماید، در آن متابعت من مکنید! _ ذکر امام ابوحنیفه
===

آقای علم الهدی درباب فیلم های امسال جشنواره فرموده بودند که ما با هر امری که اسلام را در خطر اندازد مخالفیم (نقل به مضمون)، کسی به ایشان بگوید که اعمال و رفتار شما و امثال شما کمر اسلام را شکسته است، نگران خطر نباشید.

۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

تردید

آنهایی که پیامبرانی بودند و ایمانی لایق ذکر داشتند و به آسمان وصل بودند هم خسته می شدند و تردید بدن هایشان را می لرزاند، من و ما که قراری روی زمین هم نداریم چه بگوییم؟




۱۳۹۲ بهمن ۲۴, پنجشنبه

ما همه سوار یک قایق هستیم

باریدن برف سنگین در ولایت ما امری نادر است، به همین خاطر مردم و مسئولین محلی معمولا آمادگی برای شرایط برفی ندارند و نمی دانند که با برف چه کنند. مثلا با باریدن دو میلیمتر برف همه جا تعطیل می شود و همه سراسیمه به سمت خانه هایشان هجوم می برند و ...
دیروز یکی از همان روزهای نادر بود، در عرض چند ساعت برف نسبتا سنگینی آمد و همه چیز مختل شده بود. 
ما هم در همان حین مشغول خرید و ناهار خوردن بودیم که بارش برف شروع شد. تا جمع و جور کنیم و راه بیفتیم به سمت خانه برف شدید شده بود و ما هم مثل هزاران نفر دیگر در ترافیک گیر افتاده بودیم. القصه، حدود یک ساعت و نیم در ترافیک بودیم تا راه شش دقیقه ای را طی کنیم. اما این یک ساعت و اندی برای خودش حکایتی داشت برای من ایرانی و کسی که در تهران خراب شده زندگی و رانندگی کرده ام. در تمام مسیر ترافیک کسی سعی نمی کرد از هر سوراخی و از هر فرصتی استفاده کند و خودش را نجات دهد. همه در صف خودشان بودند و ما موردی را ندیدیم که کسی تلاش کند تا فقط گلیم خودش را از آب بیرون کشد و به حریم دیگران تجاوز کند. حتی چراغ قرمز هم برقرار بود و راننده ها وارد حریم چهارراه نمی شدند. 
در این مدت من یک بار از ماشین پیاده شدم تا اوضاع فرعی که باید در آن می پیچیدیم را بررسی کنم که اگر باز نیست از مسیر دیگری برویم. در همین حین دیالوگی برقرار شد بین من و ماشین کناری که خانم و آقای جوانی بودند، با دو فرزند. شاه بیت آن دیالوگ را خانمی که در آن ماشین بود گفت: "ما همه در یک قایق سواریم". 
به یاد تهران افتادم و هرج و مرج بی پایانش، به یاد فرصت طلبی همه مردمی که می شناختم، به یاد همه ویراژ دادن ها برای فرار از مهلکه، به یاد تمام ضرب المثل های منفی مان، به یاد تمام ترافیک های بی پایان جاده ها و قانون شکنی ها و به یاد تمام حرف های خوشگل و زیبای مردم تا وقتی که "حرف" است و عملی در کار نیست، و به یاد تمام تقلب ها و قانون شکنی ها در عمل و باز هم به یاد این افتادم که همه ما ایرانی ها (تا جایی که من دیده ام و شناخته ام) همیشه توقع داریم که دولت و مسئولین منزه از هر خطایی باشند، اما ما خودمان باید مجاز باشیم که هر غلطی دلمان خواست بکنبم، اصلا حق مان است. و در آخر یاد همه دلار های "دانشجویی" افتادم و کثافت کاری رفقا و دوستان دم دست خودمان.

بعد از دو-سه ساعت ترافیک باز شده بود و دیگر ماشینی در خیابانها و جاده ها نمانده بود. همه به مقصد خودشان رسیده بودند. چون همه فهمیده و آموزش دیده بودند که: یا همه با هم می رسند، یا همه با هم بدبخت می شوند. 


آرزویش به دلم ماند که یک بار هم شده در کلاف سردرگم خودمان بشنوم که: "ما همه در یک قایق سواریم".


۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

حسنک کجایی؟

امروز 5 فوریه، 16 بهمن، ساعت 11:06، حدودا 54 دقیقه دیگه جلسه دفاع من خواهد بود، ان شاء الله. من هم نشسته ام و کتاب حسنک کجایی رو دانلود کرده ام و می خونم:
...

من می رم ابرا رو جارو می کنم،
من میرم برفا رو پارو می کنم،
راه در ابرای پر برف و سیا وا می کنم 
...

۱۳۹۲ بهمن ۱۴, دوشنبه

خر همان خر است، حیف خر. بی شرفی همان است، فقط ردایی عوض کرده. قجری ها کجایید؟

یک جمله بنویسم و بروم تا بعد:

من از این روحانی و دار و دسته اش همان قدر متنفرم که از ا.ن متنفر بودم و هستم. این بی شرف ها یک جو، یک جو غیرت و حس وطن دوستی و انسانیت ندارند.
این خبر را بخوانید: پیشنهادهای "جذاب" تهران به پاریس
و این خبر را: چنین موج غارت ... که شاهکارش این جملات گوهر بار است: "برای من این موضوعیت ندارد که آیا سپاه مالیات می دهد یا نه. موضوع این است که آیا سپاه بهره وری در اقتصاد دارد؟ رفتارهای هشت سال گذشته کل نظام را به خطر انداخته است. ویروس های سرطانی ماموریتشان این است که تمام بدن را هر چه سریع تر بگیرند. اما نکته اینجاست که پیروزی تام و تمام سلول های سرطانی مساوی با مرگ آنهاست چون کل سیستم دچار مرگ می شود. ما اگر بتوانیم این را به برخی توضیح دهیم تا بفهمند که ماندگاری نظام از سودآوری آنها بهتر است موفق می شویم."