۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

امیرالکلام

امیر الکلام* بودن مقامی است بی نظیر.
امروز فکر می کردم که چقدر سخت است سخن گفتن و عمل کردن در جامعه ای خواب زده، آنجایی که دغل کاران همه کاره هستند و مردم همانند بهایمی چشم و گوش بسته.
به شرایط امروز خودمان فکر می کردم و رفتار خودم و خودمان را در برابر پلیدی می دیدم، که چقدر برایمان سخت است دیدن این همه بی راهه و دیدن این همه اتلاف منابع انسانی و ... و چقدر سخت تر است بیان درست آنها، بدون آشفتگی و بدون آلودن کلام و ... و چقدر سخت است با حاکم مستبد مبازره کردن، حاکمی که اتفاقا خود را به سلاح برنده ی دین خوب مجهز کرده، چقدر سخت است حرف زدن و بیان دروغ و دغل او، چقدر سخت است با جریانی که همه چیز دارد درافتادن و سالم ماندن و آلوده نشدن.
چقدر سخت است مانند امیرالکلام بودن.
---
*حضرت علی (ع)

هنر معماری

معماری، کاشیکاری و خطاطی بخش هنری وجودم را قلقلک می دهند. علاقه ام به معماری را از خیلی سال قبل کشف کردم، روزهای کنکور هم یکی از پررنگ ترین گزینه هایم بود، هر چند یک سخنرانی رادیویی دکتر اسلامی(استاد دانشگاه امیرکبیر) در یکی از ظهرهای جمعه، درست قبل از داستان ظهر جمعه، مسیر زندگی ام را تغییر داد و مهندسی مکانیک انتخاب اولم در آن دوران زندگی ام شد.

از بین سبک ها و دوره های معماری وطنی شدیدا به بناهای خشتی_آجری دوران قجری-پهلوی اول علاقه دارم، این روزها آرزو دارم که می توانستم دوربین در دست بگیرم و راه بیفتم و مناظر در آستانه ی محو شدن این معماری را برای خودم ثبت کنم. یک حس عجیبی است در این آجرهای خاکی رنگ. در این طاق های منحنی و ساده، در این سردرهای آبی، منقوش به نقش های اسلامی، در طاقی های بازار و کوچه پس کوچه های خاک گرفته شهر.

۱۳۹۲ تیر ۳۱, دوشنبه

عذاب مدام

"غم" شاید همان عذاب جهنمی باشد که پوست را می سوزاند و بازهم پوستی نو می آید و عذاب تکرار می شود. نه پوست سر و صورت، که پوست دل.
غم، برای دیدگان باز، این دنیا و آن دنیا ندارد، آتشی است که در دلها می زند. برای آنکه چشمش را بسته، شاید زمان دیدن، قیامت نام گرفته باشد.
سوره حج

۱۳۹۲ تیر ۲۶, چهارشنبه

دو نگاه

در مواجه با هر نوع پدیده، دو دیدگاه وجود دارد. یکی مساله را بزرگ، انبوه، آشوبناک، مافوق پیچیده و غیرقابل دسترس می بیند. کسی که این گونه می نگرد، درجای خود می ایستد و در بهترین حالت زبان به توصیف بزرگی پدیده می گشاید، مبهوت است و حداکثر با زبانی هنری و استعاری سخن خواهد گفت. اگر هم دیندار باشد (آن هم نوع خاصی از دین که این روزها رواج دارد) از دیدگاه دینی خود به موضوع نگاه می کند و تسبیحی زبانی می گوید و برای همیشه در حیرت است.
دیدگاه دوم، دیدگاهی ظریف تر و راه گشاتر است. دیدگاهی است که در تمام امور دنبال قواعد و اجزایی که پدیده ی بزرگ از آنها تشکیل شده است. این دیدگاه به دنبال قوانین نهان در پدیده است. کسی که این گونه می نگرد، در واقع با دیدی علمی به موضوع نگاه می کند. او هم متحیر بزرگی و شگرفی پدیده می شود، اما در جای خود نمی ایستد، او حرکت می کند و پدیده را به اجزایش تقسیم می کند. در دید او، اجزای کوچکتر سیستم، در کنار هم و با قواعدی بازی می کنند که نتیجه اش سیستمی بزرگ و پیچیده می شود. 
در نگاه اجتماعی و دینی هم همین داستان را می توان دید. امروز اغلب کسانی که نام دیندار دارند، کسانی هستند که از جامعه یک هیولای بزرگ می بینند، هیولایی که بزرگ و غیر قابل مهار است و دین یک امر کلی است که در آسمانهاست و ...
اما طور دیگری هم می توان به داستان نگاه کرد، می توان دینداری را در امور کوچکی دید که وقتی در کنار هم قرار می گیرند، کلیتی نشکیل می دهند که بسیار بزرگ و عظیم است. اگر ما یاد می گرفتیم که دینداری در همان آیات کوچک است، شبیه ده فرمان موسی (ع) که همیشه هم خواهند بود، آنگاه شاید دینداری مان نوع دیگری بود.

۱۳۹۲ تیر ۲۴, دوشنبه

رمضان الکریم، لاجورد وجود

ای کاش توفیقی بود و می فهمیدیم که روزه داری فقط تشنگی و گرسنگی نیست، ای کاش این روزها و این شبها قدمی فراتر می رفتیم از این همه آشوب درون و بیرون،
ای کاش این همه در بند بدن نبودیم،




۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

مجرمان همه جا هستند

حکم دادگاه برای قاضی مرتضوی داغ دل همه مان را تازه کرده است. آرزو داشتیم که جلاد تاوانی پس بدهد که مستحق اوست. اما ظاهرا هنوز جلادها مستهظر به پشتیبانی مقامات عالیه هستند و ...
امروز دوباره و چندباره ماجرای امیر جوادیفر را می خواندم، از شکسته شدن گردن و دنده هایش، از کور شدن یک چشمش، از مرگ دردناک و عطش ناکش در اتوبوسی که راهی اوین بود و ...

اما به یاد داشته باشیم و درست تر اینکه خودمان را به خریّت نزنیم که قاضی مرتضوی تنها نبود. آن افسر و درجه دار و سرباز و راننده و ... همگی شریک او هستند. آن بالادستی فرمان دهنده را نمی گویم، که حضورش را همه می شناسیم، آنهایی را نام می برم که به عمد دوست داریم فراموششان کنیم.
 یادمان باشد کسانی بوده اند و هستند و خواهند بود که فرمان می برند، فرمان به زدن باشد، می زنند، فرمان به قتل باشد، می کشند. آنها "مامور" هستند و معذور. 
تا این فرهنگ درمیان ما هست، داستان جوادیفر و ... هم خواهد بود.
ما دوست داریم که تقصیرها را گردن یک نفر بیندازیم، دوست داریم شاهی باشد که مرگ بر شاه بگوییم و جنایات ساواک را بر گردن او و یکی دو نفر دیگرقرار دهیم، دوست داریم لاجوردی باشد و ... اما یادمان باشد که همین آدمهای دور و برمان، همین آدمهای معمولی بی اسم و رسم، هستند که جنایت را به انجام می رسانند، اصلا شاید خود ما هم بارها جلاد بوده ایم به حکم "مامور" بودن. 

۱۳۹۲ تیر ۱۰, دوشنبه

دیالوگ

ص: سخنگوی وزارت امور خارجه ایران گفته است که برداشتن تحریم‌ها می‌تواند به عنوان یک اقدام "اعتمادساز" به حل و فصل موضوع هسته‌یی ایران سرعت بدهد.

ص: آقای عراقچی گفت که اعمال تحریم های تازه، "کار را برای هر گروهی که بخواهد مذاکره کند سخت‌تر می‌کند."

ا: ببین برادر ص عزیز، این "تو بمیری" از اون تو بمیری ها نیست. این آقایون دیپلمات نما گمون می کنند که دنیا به حرف و اراده و اونها اداره میشه. امروز که زور بهشون وارد شده، دنبال برداشتن تحریم و ... هستند. اما داستان این نیست. اتفاقا امریکایی ها الان فهمیدن که خوب جایی رو گرفتن، مگه ول می کنند؟ اگر ول کنند معلوم می شه که درس سیاست و حرومزادگی رو خوب یاد نگرفتن. تازه اول کاره، هر کسی فکر می کنه که با کج دار و مریض به روش جمهوری اسلامی می شه در دنیا کار کرد، اشتباه می کنه.

ص: بله، درسته. ولی بیشتر منظور من از جهت فهمیدن اتفاقات درونی «سران نظام»ه. در واقع من دارم سعی میکنم از این نشانه ها مهندسی معکوس کنم و کشف کنم که در سر سران نظام چی میگذره و چرا توی انتخابات یه جورایی کوتاه اومدن و بعدشم دارن یه جورایی راه میان. یه تئوری اینه که خطر جنگ و فشار تحریم ها خیلی سنگین شده بوده. این تئوری رو این علائم تایید میکنه.

ص: درباره ی آمریکا هم، به نظرم در سیاست و حرومزادگی یک دستی وجود نداره: این فشارها بیشتر کار نومحافظه کارها است که به همراه لابی اسرائیلی منافع شون تو فشار بیشتر روی ایران و پررنگ کردن مساله هسته ایه (و البته امثال همین Jack Lew ها که نمیخوان اجازه بدن فرصت له کردن ایران از دست بره). اگه به خود اوباما و حزب دموکرات باشه به نظرم اونها هم سیاست اروپایی-خاتمیایی تنش زدایی رو ترجیح میدن.

ا: متوجه هستم که منظورت چیه. رفتار این جماعت مثل کسی است که در کشتی با رقیب به مراتب سنگین وزن تر از خودش در موقعیت ضربه فنی گیر کرده، بعد به خیال خودش پولیتیک می زنه و تقاضای تایم فنی یا استراحت می کنه! اما مگه حریف که سالهاست برای همین لحظه برنامه ریخته دست برمی داره؟ این جماعت یک ملتی رو گروگان گرفته اند و از پول یامفت نفت هر غلطی خواسته اند کرده اند، حالا که کفگیر به ته دبگ رسیده، گمان دارند که با عوض بدلی، جان تازه کنند، غافل از اینکه گیر حریفی بی پدر و مادرتر از خودشان افتاده اند.
اما درباره جنگ: جنگی نمی شود، خیالت راحت. لااقل به این زودی ها. امریکایی ها گلوی آقایون رو محکم گرفته اند، این تحریم ها کاری با ایران می کند که 100 جنگ نمی توانست بکند. ریشه مان را زده اند.

ص: بله، دقیقن، جنگ پنهان و بی هزینه. میگذارند از داخل ویران شوی.

ا: در باب دموکرات ها و اوباما هم عقیده نیستم، به نظرم اونها هم مثل دوستان جمهوری خواه و ... هستند، با این تفاوت که ضربه ای که به ایران زده اند و می زنند، بسیار کاری تر از یانکی های تندخوست.