۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

بر لبه پرتگاه

آن بوته در لبه آبشار با چه قدرتی آنجا ایستاده؟
اصلا چه هنگام سبز شده؟
چه وقت فرصت کرده که بزرگ شود؟


عکس از اینجاست.

۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

فاصله

پس فردا ان شاء الله عروسی خواهرم خواهد بود و من اینجا هستم، هزاران مایل دور از جایی که باید باشم، 
برادر بزرگ باشی و در عروسی تنها خواهرت غایب باشی،
زندگی داستان مسخره ای است، مسخره.
مادر و پدرم آروز داشتند که آنجا باشم، دردناک است،

آن روزی که بلا را بر سرمان نازل کردند، خوشحال بودند که دنیا را تکان داده اند، تف.

همه ما دور از جایی هستیم که باید باشیم، همه.

سردرگم هستم،
عصبانی، خشمگین، ناراحت، ... 

امیدوارم که با هم خوش و خرّم باشند./

۱۳۹۱ دی ۲۲, جمعه

تمام دنیا

خبری از دیدار نمایندگان چهار کاندیدا بعد از انتخابات ننگین گذشته این روزها ذهنم را مشغول کرده، 
در این دیدار آقای خامنه ای در برابر خواست نمایندگان این جمله کلیدی را گفته: "... من رو به روی تمام دنیا می‌ایستم ..." 


البته برای ادامه یافتن حکومت، هیچ راهی بهتر از بستن کوچکترین منفذها نیست، که اگر آن روز یک خواسته منطقی را قبول می کرد، امروز باید صدهزار خواسته دیگر را جواب می داد، اما او عملگراتر از آنی است که مخالفانش می خواهند.
...
البته او یک تنه در برابر همه دنیا و از جمله مردم کشور خودش ایستاده، اما به قیمتی بالا،

میلیونها نفر را در کام خفگی کشانده، نفس کشیدن در تهران و تبریز و اراک و ... فرو دادن زهری است،
میلیونها نفر را در فقر و بدبختی و بیکاری و اعتیاد و ناامیدی رها کرده،
هزاران شرکت و کار و کاسبی را ورشکست کرده،
هزاران نفر را آوراه کرده،
تمام منابع مالی و معنوی اون کشور را نابود کرده،
اخلاقیات را نابود کرده،
امید نسل های زنده و مرده را نابود کرده، 
دین و ایمان مردم را به مسخره گرفته و دین جدیدی خلق کرده،

البته که او یک تنه در برابر دنیای استکبار ایستاده، البته!
بگذریم، این شعر زیبا را باید در برابر این جنون زده ی بیدادگر خواند. 

۱۳۹۱ دی ۲۱, پنجشنبه

متلاشی شدن از دورن، ضربه از بیرون

همه آنچه می خواستم بگویم را در عنوان نوشته آورده ام، بنابراین اگر حوصله ندارید، نوشته زیر را رها کنید!
...
ایران آباد و مترقی برای خیلی ها خطرناک است، پس نباید باشد. باید ویرانش کرد، اما نه با حمله و ... که این کارها در برابر مردمی که زاینده و جوشنده هستند تاثیری ندارد (مثال آلمان بعد جنگ نمونه کاملی است)، باید مردم را از درون پوسانید و متلاشی کرد.
موریانه نابودی باید از خود سیستم باشد وگرنه حمله بیرونی جواب نمی دهد.

باید روانشناس مردم ایرانی بود، باید دانست که ما به تحریکات بیرونی چطور پاسخ می دهیم.
و متاسفانه آنانی که دشمنان آن آبادی هستند، در امر روانشناسی تبحری مثال زدنی دارند و ما هم از سر سادگی تاریخی خود، همه عنان مان را در کف آنها نهاده ایم.
آنها با ما بازی می کنند و ما هم هر کدام با توجه به صنفی که در آن هستیم، به راحتی بازی می خوریم.
وقتی از این بازی رها خواهیم شد که پیچیدگی ذهنی لازم را کسب کرده باشیم و تعداد افرادی که این مهارت را کسب کرده اند از جرم بحرانی سیستم فراتر رفته باشد، تا آن روز هر کاری کنیم، عکس العملی است که طرف بازی دهنده ما، پاسخ مان را می داند و اصلا خودش حرکات را طوری ترتیب داده که به مقصود برسد.


۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

حیرت

از این نوع حشره در ایران ندیده بودم، 

اینجا کافی است که میوه یا پوست آن (بخصوص موز) را چند دقیقه ای در معرض هوای آزاد قرار دهید و دمای هوا هم کمی بالا باشد، قطعا سروکله حشره سمج پیدا خواهد شد.
موجود عجیبی است، شامه ای بغایت قوی دارد و قدرت پروازی مثال زدنی، من کمتر وقتی توانسته ام با دست شکارش کنم، 
ابعادش هم بسیار کوچک است (بزرگترین بعدش حدود 1 میلیمتر است)
خلاصه که من قبلا هم ارادتی ویژه به این موجود داشتم ....
و اما ...
دو روزی هست که در کنفرانسی هستم که موضوعش سیستم های دینامیکی است و سخنرانان هم اغلب افراد صاحب نام این موضوع هستند، 
در این دو روز، تنها و تنها یک بار همه شرکت کننده ها در حین سخنرانی گوینده را تشویق کردند و برایش دست زدند و آن هم موقعی بود که موضوع سخنرانی درباره مکانیزم بسیار بسیار هوشمند و بهینه پروازی این موجود کوچک و سمج بود!

البته هنوز معلوم نیست که برای چه کسی باید دست زد؛ برای استاد و دانشجویی که چنان نتایجی گرفته بودند؟ یا برای حشره میوه؟ یا برای خداوند آفریدگار یا برای طبیعت و تکامل و ...
نقدا بنده برای همه موارد بالا کف مرتبی زدم.