۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

پول پرست كجايي؟

اينجا آمريكاست، كشور "پول و سرمايه"!
هميشه در ذهن ما بوده و احتمالا خواهد بود كه رفتار انسانها در اينجا فقط و فقط بر اساس معيار پول و منفعت مالي است.

اما اين گزاره هميشه برقرار نيست، هرچند هميشه هم نادرست نيست!
مثالي كه در اين مدت ذهنم را مشغول كرده، مثال قيمت سوخت و قيمت كالا و خدمت است.
اولين نمودي كه آمريكا براي من و بسياري از افراد داشته، بزرگ بودن آن و جاده ها و سيستم حمل و نقل آن است.
سيستم حمل و نقل مطلقا وابسته به اتومبيلهاي شخصي و تريلي هاي بزرگ است و از قطار و شبكه ريلي خبر چنداني نيست.

قاعده كار اين است كه در اين سيستم "پول پرست"، با تغيير قيمت سوخت قيمت همه چيز تغيير كند.

كشور خودمان را و داستان شب عيد هر سال را به خاطر آوريم كه وقتي در ابتداي هر سال قيمت بنزين و گازوييل زياد مي شد (كمتر از پانزده درصد)، آن وقت قيمت همه چيز به مراتب افزايش بيشتري داشت، اما در كمال تعجب اينجا، اين گونه نيست و قيمت كالاهايي كه براي زندگي روزمره استفاده مي شوند، ثابت است! (بماند كه در مقام مقايسه با ايران قيمت بسياري از كالاها ارزانتر است!!!!!!!!)

نه از سيستم قيمت گذاري خبري است، نه واحد تعزيرات(!!) وجود دارد و نه دولت كاري به اين كارها دارد. پيش فرض مان هم اين بود كه سيستم "پول پرست" است. پس چرا پول پرستي و منفعت طلبي خود را اثبات نمي كند؟ و دمار از روزگار مردم درنمي آورد؟

در اين مدت يك سال و اندي كه در اينجا هستم، قيمت بنزين از گالني يك دلار و چهل سنت را ديده ام تا اين روزها كه قيمتش به دو دلار و هفتاد سنت رسيده. اما قيمت همه چيز "تقريبا" ثابت است.

اگر دليل را مي دانيد، پاسخ را به من هم بگوييد.


پينوشت: خدا به مردم رحم كند كه قرار است شوك درماني شده و همه كالاها و خدمات را به قيمت روز جهاني تجربه كنند، دلم براي آدمهاي عادي وطنم سخت مي سوزد. نمي دانم بر سر آنها چه خواهد آمد.
نوشته بعدي در مورد سيستم كمونيستي خواهد بود!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

در و ديوار

بعضي وقت ها براي آدم از در و ديوار مي باره.
بايد صبور بود!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۵, یکشنبه

ادب مرد به ز دولت اوست

متن زير نقل قول كامل يكي از نوشته هاي بي بي سي است (بجز يك جمله كه به نظرم بي ربط و اشتباه بود و آن را حدف كردم، در هر حال اگر مي خواهيد متن كامل را ببينيد، آدرس آن لينك شده است)
"از كوزه همان ببرون تراود كه در اوست"، اين جمله كوتاه و زمردين زبان فارسي، حكايت را كاملا روشن و واضح بيان مي كند.

-----------
"همه اش کشک است، طرف راه می رفت می گفت ابرقدرت، قدر قدرت... آی زکی". این بخشی از سخنان محمود احمدی نژاد رئیس دولت ایران در واکنش به سخنان وزیر خارجه فرانسه است. آقای احمدی نژاد در مصاحبه ها و سخنرانی هایش بارها از ادبیاتی استفاده کرده که به اعتقاد کارشناسان متناسب با شان رئیس دولت ایران نیست.

آقای احمدی نژاد همچنین در مورد سخنان باراک اوباما رئیس جمهور امریکا نیز از ادبیاتی استفاده کرد که آقای اوباما اعلام کرد به این سخنان پاسخی نمی دهد. "آقای اوباما، شما تازه از راه رسیدید، یک مقدار صبر کن تا عرقت خشک شود، یک مقدار سرد و گرم را بچش، یک مقدار مراقبت کن، هر کاغذی که جلویت گذاشتنن دلیلی ندارد که آن کاغذ را بخوانی هر حرفی که بهت توصیه کردند، دلیلی ندارد که آن حرف را تکرار بکنی، بدان گنده تر از تو، بزرگتر از تو آن گردن کلفت تر از تو نتوانستند از این غلطها بکنند. تو که جای خود داری."

استفاده از این الفاظ هم مورد انتقاد مهدی کروبی یکی از رهبران معترض به نتیجه انتخابات قرار گرفت. آقای کروبی در دیدار با اعضای سازمان مجاهدین انقلاب گفته است: "دشمن تراشی هنر نیست. هنر آن است که به تهدیدات، پاسخی مستدل و منطقی داده تا اذهان عمومی ملتها و دولتها بسوی حقیقت نیل یابد، به نحوی که تهدیدات مرتفع و به فرصتها بدل گردند."

مهرداد درویش پور، جامعه شناس ایرانی در سوئد می گوید: "استفاده از این زبان پرخاشگرایانه به معنای دور شدن از متانت و ادب است. اصولا ادبیات سیاسی در نزد تمام سیاستمداران جهان حتی اگر کینه توزانه باشد، با گستاخی همراه نیست. اما زبان آقای احمدی نژاد برای تهاجمی تر شدن، عرف بین المللی گفت و گوهای سیاسی را به کنار می گذارد و به گستاخی در کلام بدل می شود."

رسول نفیسی جامعه شناس در امریکا نیز از منتقدان این نوع ادبیات سیاسی است. آقای نفیسی با ابراز تعجب از این مسئله که چرا کسی این رفتار را در ایران کنترل نمی کند، می گوید: "از لحاظ عرف دیپلماتیک وقتی نامه ای نوشته و اظهار نظری می شود اما به آن پاسخ داده نمی شود، این نوع رفتار معنا دارد، یعنی به طور کلی شما را جز جامعه متمدن به حساب نمی آورند. کسی دقت نمی کند که از لحاظ کاهش حیثیت بین المللی ایران این تا چه اندازه اثر دارد."

او اضافه می کند که "اگر کسی به این افراد بگوید که یک زبان دیپلماسی در جهان وجود دارد، پاسخ آنها این است تمام اینها ساخته غرب است و ما به آنها اعتقادی نداریم."

آقای احمدی نژاد در سفری به سوریه و در مصاحبه مطبوعاتی با حضور بشار اسد در واکنش به سخنان هیلاری کلینتون نیز از ادبیات غیر دیپلماتیک استفاده کرد.

رسول نفیسی این مسئله را با نگاهی تاریخی تحلیل می کند و می گوید: "در ۱۰۰ تا ۱۲۰ سال اخیر روحانیت در ایران و عراق یک سپاه غیر رسمی داشته اند که از همین اقشار دور شهری امثال آقای احمدی نژاد تشکیل می شده و اینها زبان و ادبیات مخصوصی دارند و احمدی نژاد این زبان را امروز وارد دیپلماسی جهانی کرده و البته از کیسه ملت بزرگ ایران خرج می کند و باعث بی حیثیتی جامعه ما می شود. "
صاحبنظران معتقدند ادبیات آقای احمدی نژاد تنها محدود به حوزه دیپلماتیک و بین المللی نیست و این سخنان علیه معترضان و منتقدان داخلی نیز استفاده می شود. محمود احمدی نژاد در جلسه ای با انتقاد از مخالفان خود گفته است: "قیافه روشنفکری می گیرند به اندازه یک بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند."

آقای درویش پور در این خصوص می گوید: "این زبان آقای احمدی نژاد تلاشی است برای اینکه او نشان دهد از گروههای محروم جامعه برخواسته و به یک معنی خود را به عوام نزدیک تر کند. زبان آقای احمدی نژاد روز به روز عامیانه تر می شود، به این معنی که تلاش این است که چنین جلوه داده شود نخبگان سیاسی ربطی به توده مردم ندارند."

آقای نفیسی نیز نظری مشابه دارد و معتقد است لحن و ادبیات آقای احمدی نژاد در دوره جدید ریاست دولت تند تر شده است. او می گوید: "استفاده از این لحن، در واقع باعث پائین رفتن سطح اخلاق می شود و باعث از بین رفتن حدود بین ادبیات و جامعه غیر ادیب می شود. آقای احمدی نژاد زبانش به دو دلیل تند تر شده، نخست اینکه تحت فشار از سوی نیروهای ملی است و دیگر اینکه ممکن است بخواهد مقابل یک جهان که یکپارچه علیه ایران می شود، اعتماد به نفس نشان دهد. این کار را آقای احمدی نژاد با استفاده از زبان خاصی که به آن زبان لاتی گفته می شود، نشان می دهد."

آقای احمدی نژاد در نخستین روز اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران نیز از ادبیاتی استفاده کرد که مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت. "در انتخابات چهل میلیون نفر خودشان بازیگر اصلی و تعیین کننده اصلی بودند، حالا چهار تا خس و خاشاک این گوشه ها یه کاری می کنند، بدانید این رودخانه زلال ملت جایی برای خودنمایی آنها نخواهد گذاشت."

مهرداد درویش پور این لحن را متعلق به گروه خاصی از جامعه می داند و ادامه می دهد در ادبیات سیاسی از نوعی گروه و زبان به نام" لمپن پرولتاریا " نام برده می شود.

او می گوید: "این گروهها نه فقط محرومترین گروه ها به دلیل در حاشیه ماندن هستند، بلکه هیچ قانونی و عرفی را به رسمیت نمی شناسند و از خشن ترین و بی ادبانه ترین ادبیات و لحن در جامعه برخوردارند. به گمان من اگر به زبان، ادبیات و لباس آقای احمدی نژاد نگاه کنیم، باید گفت جمهوری اسلامی ایران روز به روز بیشتر به سوی یک حکومت لمپنها سوق پیدا کرده است ."

نمایندگان اصلاح طلب در مجلس ایران نیز از ادبیاتی که محمود احمدی نژاد به کار می برد، انتقاد می کنند. یکی از این نمایندگان در نامه ای به مرتضی آقاتهرانی استاد اخلاق کابینه محمود احمدی نژاد که در پارلمان نیوز به چاپ رسیده، این چنین می نویسد: "ادبیات آقای احمدی نژاد در شان مقام ریاست جمهوری نیست. شاگرد خود را تادیب کنید یا کرسی درس اخلاق کابینه را ترک کنید."

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

جماعت چهارم


وقتي براي جمعي صحبت مي كنم، از پيش مي دانم كه شنوندگان چند دسته هستند، اين را به تجربه اين سالهاي نه چندان كوتاه درس دادن و سر و كله زدن با دانش آموزان و دانشجوها فهميده ام.

دسته اول كه اقليت هستند: حرفها را مي فهمند، مي فهمند كه منظور چيست، مي فهمند كه لب مطلب چيست و چه بسا ذهن آنها در باب آن موضوع از من سريعتر و بهتر حركت مي كند و مواردي را مطرح مي كنند كه من را غافلگير مي كنند و من را مجبور به يادگيري و يا تفكر سريع و عميق مي كنند، آن هم در حالي كه راه مي روم و مجبورم كه اداي يك معلم را درآورم و ... اينها در حدود پنج تا ده درصد مخاطبان هستند (در ع.ح. تهران بيشتر بودند و اينجا در و.ت. بسيار بسيار كمتر)

دسته دوم كه اكثريت جمع هستند: كليت مطلب را مي فهمند، كم و بيش تلاش مي كنند تا با مفاهيم و مثالها رابطه برقرار كنند. اگر توقع و خواستهاي خودم را پايين بياورم، اين جماعت قابل تحمل هستند.

دسته سوم: اقليتي ديگر هستند كه به سختي و به دشواري همراه مي شوند، فهماندن مطلب به آنها كم و بيش دشوار است و اينجاست كه تجربه تدريس و داشتن مثالهاي خوب، بسيار كمك مي كند. در اين جماعت كساني هستند كه استعداد ذاتي آنها در مسير ديگري است و شماتتي بر آنها نيست.

و اما جماعت چهارم: تمام مقدمه هاي بالا را گفتم تا به داستان اين جماعت برسم كه اتفاقا جماعت مهمي هستند كه در جامعه ما كم و بيش فراموش شده هستند.
تعداد اين آدمها بسته به موضوع دارد، گاهي وقتها خيلي معدود و انگشت شمار هستند و بعضي وقتها تعدادشان زيادتر مي شود.
در مورد آنها كار مطالعاتي كم شده و مدل ذهني آنها براي من ناشناخته است و البته جالب.

اين افراد "معكوس" مي انديشند!

هر چه به آنها مي گويي، برعكس برداشت مي كنند! ارتباط با آنها براي من بسيار سخت است. ساعتها براي آنها حرف زده اي و مثال گفته اي و شكل نشان داده اي و ... اما چه سود؟ همه چيز را اشتباه و برعكس فهميده اند.
به نظرم مطالعه روانشناختي اين افراد موضوع جذابي خواهد بود كه مي تواند منجر به درك بخشي از قابليت ذهن انسانها شود، بخشي ناسازگار با ورودي ها كه با روال تفكري اغلب افراد جامعه متفاوت است و در مسيري جداي همگان حركت مي كند.
ذكر اين نكته بسيار مهم است كه اين افراد مانند نوابغ نيستند، منظورم اين است كه آنها به مواردي پي نمي برند كه بقيه از آن ناتوان هستند، نه! آنها اشتباه برداشت مي كنند، اشتباه پشت سر اشتباه تا بي نهايت موضوع.

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

آدميزاد


خيلي وقت است كه مي خواهم مطلبي بنويسم با عنوان:

"غرب، س ك س، اسلام"

ماحصل ديده ها و تجربيات يك سال و اندي كه در "غرب" بوده ام و آنچه در جامعه ايراني ديده ام و آنچه از دين محمدي فهميده ام.

اما در ديالوگ طولاني كه با يكي از دوستان نزديكم داشتم متوجه شدم كه تعداد سرفصلها آنقدر زياد و گسترده است كه نمي توان آنها را در يك پست وبلاگ جمع كرد.

در هر حال موضوع جالبي است، آكنده از درسهاي جامعه شناختي و ... كه درباره آن بايد به تفصيل و به آزادي بحث كرد و نمونه هاي تاريخي ديد و جامعه هاي مختلف را با هم مقايسه كرد و آمار داشت و از نهاد و بطن زندگي ها خبر داشت و .............. حديثي است مفصل.

افراطها و تفريطهاي دو سوي طيف و نمونه هاي كم ياب اعتدال و ...

نكته ديگر آن است كه ما شرقي ها هنوز ياد نگرفته ايم به دور از عصبانيت و تعصب، بحث كنيم و ديگر آنكه آنقدر پيش فرض داريم كه به دشواري مي توان از پوسته سخت آنها بيرون آمد و صحبت منطقي كرد.
پس باشد براي بعدها!!!!


پي نوشت: اين هم نوعي تناقض است كه نوشته موجود درباره موضوعي است كه آن را ننوشته ام و فقط نام آن را ذكر كرده ام!

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

عبرت

اين روزهاي تركتازي و سرمستي، بر رهبر و رييس جمهور منتصب و اعوان و انصارشان هم خواهد گذشت، روزگاري خواهد آمد كه اينان در ذليل ترين و خفت بارترين حالات، مجبور به ترك قدرت خواهند شد.



هاي‌ اي‌ دل‌ عبرت‌ بين‌ از ديده‌ نظر كن‌ هان‌
ايوان‌ مدائن‌ را آيينه‌ عبرت‌دان‌

يكره‌ زلب‌ دجله‌، منزل‌ بمداين‌ كن‌
وزديده‌ دوم‌ دجله‌ برخاك‌ مداين‌ ران‌

خود دجله‌ چنان‌ گريد، صدر دجله‌ خون‌ گوي‌
كز گرمي‌ خونابش‌ آتش‌ چكد از مژگان‌

بيني‌ كه‌ لب‌ دجله‌، چون‌ كف‌ بدهان‌ آرد
گويي‌ زتف‌ آهش‌، لب‌ آبله‌ زد چندان‌

از آتش‌ حسرت‌ بين‌، بريان‌ جگر دجله‌
خود آب‌ شنيدستي‌، كاتش‌ كندش‌ بريان‌

بر دجله‌ گري‌ نونو، وزديده‌ زكوتش‌ ده‌
گرچه‌ لب‌ دريا هست‌ از دجله‌ زكوه‌ استان‌

گر دجله‌ در آميزد باد لب‌ و سوز دل‌
نيمي‌ شود افسرده‌، نيمي‌ شود آتشدان‌

تا سلسله‌ ايوان‌ بگسست‌ مدائن‌ را
در سلسله‌ شد دجله‌ چون‌ سلسله‌ شد پيچان‌

گه‌ گه‌ بزبان‌ اشك‌ آوازه‌ ده‌ ايوان‌ را
تا بوكه‌ بگوش‌ دل‌ پاسخ‌ شنوي‌ زايوان‌

دندانه‌ هر قصري‌ پندي‌ دهدت‌ نو نو
پند سر دندانه‌ بشنو زبن‌ دندان‌

گويد كه‌ تو از خاكي‌ ما خاك‌ توييم‌ اكنون‌
گامي‌ دو سه‌ برمانه‌، اشكي‌ دو سه‌ هم‌ بفشان‌

از نوحه‌ جغد، الحق‌ ماييم‌ بدرد سر
ز ديده‌ گلابي‌ كن‌، درد سرما بنشان‌

آري‌ چه‌ عجب‌، كاندر چمن‌ گيتي‌
جغد است‌ پي‌ بلبل‌، نوحه‌ است‌ پي‌ الحان‌

ما بارگه‌ داديم‌، اين‌ رفت‌ ستم‌ بر ما
بر قصر ستمكاران‌ تا خود چه‌ رسد خذلان‌

گويي‌ كه‌ نگون‌ كرده‌ است‌ ايوان‌ فلك‌ وش‌ را
حكم‌ فلك‌ گردان‌، يا حكم‌ فلك‌ گردان‌

برديده‌ من‌ خندي‌، كاينجا زچه‌ مي‌گريد
خندند بر آن‌ ديده‌ كاينجا نشود گريان‌

اين‌ است‌ همان‌ ايوان‌، كز نقش‌ رخ‌ مردم‌
خاك‌ در او بودي‌ ديوار نگارستان‌

اين‌ است‌ همان‌ درگه‌، كاو راز شهان‌ بودي‌
ديلم‌ ملك‌ بابل‌، هند و شه‌ تركستان‌

اين‌ است‌ همان‌ صفه‌، كز هيبت‌ او بردي‌
بر شير فلك‌ حمله‌، شير تن‌ شادروان‌

پندار همان‌ عهد است‌، از ديده‌ فكرت‌ بين
در سلسله‌ درگه‌، در كوكبه‌ ميدان
مست‌ است‌ زمين‌، زيرا خورد است‌ بجاي‌ مي‌
در كاس‌ سر هرمز، خون‌ دل‌ نوشروان‌

كسري‌ و ترنج‌ زر، پرويز و تره‌ زرين‌بر
باد شده‌ يكسر، با خاك‌ شده‌ يكسان‌

پرويز بهرخواني‌ زرين‌ تره‌ گستردي‌
كردي‌ زبساط زر زرين‌تره‌ را بستان‌

پرويز چنين‌ گم‌ شد، زآن‌ گم‌ شده‌ كمتر شو
زرين‌ تره‌ كو برخوان‌، رو (كم‌ تركوا) برخوان‌

خاقاني‌ از ين‌ درگه‌، دريوزه‌ عبرت‌ كن‌
تا از در توزين‌ پس‌ دريوزه‌ كند خاقان‌

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

زندگي / مرگ

شور زندگي، ياد مرگ

... آمدن
... بودن
... رفتن

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

امانت



... انّا عرضنا الامانة علي لاسّموات و الارض و الجبال
فابين ان يحملنها و اشفقن و حملها الاانسان
انّه كان ظلوما جهولا

... ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوه ها عرضه كرديم
و آنها از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند ولي انسان آن را بر دوش گرفت
به راستي كه او ستمگري نادان بود
(سوره احزاب، آيه هفتاد و دوم)

چند پرسش: آن امانت چه بود؟
چرا خداوند امانتي را به ديگران عرضه داشت؟
چند لحظه درباره مفهوم امانت فكر كنيم. "امانت"، اصلا يعني چه؟
يعني مثلا من به شما چيزي مي دهم و بعد مدتي آن را از شما سالم باز خواهم خواست.
اما چرا بايد چيزي را امانت دهم؟ شايد شما آن را خواسته باشيد تا كاري را با آن انجام دهيد، كاري كه بدون داشتن امانت از عهده آن برنياييد، شايد هم من نتوانم آن را براي مدتي نزد خود نگه دارم و بخواهم كه آن شيء را مدتي نزد شما بسپارم و ....

آنچه خداوند به آسمانها و زمين و كوه ها عرضه كرده و آنها از آن ترسان شدند چه بوده؟
انسان چه امري را بر عهده و به امانت گرفته تا آن را پس از مدتي "سالم" برگرداند؟
"سالم" برگرداندن امانت خداوندي يعني چه؟
اصلا امانت حداوندي چيست؟

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

بهار

از اين عكس خوشم آمد. همين.